معرفی کتاب قصه های من و بابام: شوخیها و مهربانیها اثر اریش ازر مترجم کامبیز مجیدیان

قصه های من و بابام: شوخیها و مهربانیها

قصه های من و بابام: شوخیها و مهربانیها

اریش ازر و 2 نفر دیگر
4.6
80 نفر |
11 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

187

خواهم خواند

11

شابک
9789646659483
تعداد صفحات
96
تاریخ انتشار
1386/11/15

توضیحات

        روزی پسری از پدرش خواست تا کتاب های گوته را به او بدهد. پدر با کنجکاوی به دنبال پسر به حیاط می رود تا دریابد او کتاب ها را برای چه کاری لازم دارد. او با دین پسر که کتاب ها را زیر پایش گذاشته تا دستش به گیلاس های درخت باغچه برسد از تعجب خشکش می زند. این داستان تحت عنوان "گوته ـ آفرین!" به همراه چند داستان دیگر در کتاب حاضر به چاپ رسیده است. این کتاب ترجمه و بازپرداخت کتابی تصویری است که قهرمان داستان های آن پدری میان سال و پسرک ناقلای هشت ـ نه ساله اند. مهر و شادی و طنز، خمیرمایه ی داستان های زندگی این دو قهرمان است. عناوین برخی از داستان ها عبارت اند از: پدر شدن سخت نیست؛ فقط به خاطر داشتن آرامش؛ اولین روز تعطیل؛ انتقام آن هایی که در خانه مانده اند؛ عکس خوب بریده شده؛ سیگار آتش بازی؛ امضای پدر؛ و کتاب خوب و جالب.
      

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

21

محمد مهدی

محمد مهدی

2 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

باسمه
🔰 ب
          باسمه
🔰 بعد از «یادداشت‌های زیرزمینی» و فضای تیره‌وتارش، مجدداً نیاز به هوای پاک کودکی داشتم. اتفاقاً از قبل هم براش آماده شده بودم و ادامه مجموعه «من و بابام» رو برای الآن کنار گذاشته بودم. انتخاب درستی هم بود خداروشکر ❤️

🔰 ماجرای من و مجموعه، کلیات در مورد خود مجموعه و مواردی از این دست، همونیه که توی یادداشت جلد اول نوشتم و دیگه زیاده‌گویی نمی‌کنم. اگه لطف کنین همون یادداشت رو بخونین ممنون می‌شم 🙏

🔰 این جلد رو هم دوست داشتم؛ مثل جلد اول: ساده، صمیمی و دوست‌داشتنی... راستش این دفعه غم بیشتری ته دلم بود... یادتون هست توی یادداشت قبلی در مورد غم منع‌شدن اُزر پدر و پسر از حق «دوست‌داشتن» و «دوست‌داشته‌شدن» گفتم؟ این‌دفعه بیشتر و بیشتر فکر می‌کردم چقدر پدر و پسر اهل فلسطین، لبنان، یمن، سوریه، عراق و ایران بودن که از اونا هم این حق دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن گرفته شد... این روزها خبرهای دردناک و فاجعه‌بار قحطی انسان‌ساخت اسرائیل در غزه بیشتر از قبل به گوش می‌رسه... در شرایطی که صف کامیون‌های حامل مواد غذایی بیرون غزه هست و محموله‌ها رو به فساد گذاشته، پیکرهای نحیف بی‌رمق پسرها و پدرها به زمین می‌افتن و برای همیشه از این خاک آلوده به ظلم ظالمان پر می‌کشن... این رو توی یادداشتی می‌نویسم که احتمالاً بهش رجوع می‌کنم: هیچوقت هیچوقت هیچوقت صحنه‌ای که طفل سه‌ساله که به معنای واقع کلمه پوست استخوان شده بود و چشمش به سمت در چادر خشک شده بود رو نمی‌تونم فراموش کنم... آه و آه و آه...

✅ عکس یادداشت رو این انتخاب کردم به یاد پدرها و پسرهایی که دست پلید اسرائیل اونا رو از هم دور کرد... کتاب رو بخونین تا شاید جهان بهتری رو حس کنین...


پ.ن: لطفاً اگه امکانش رو دارین، برای کمک مالی به اهالی غزه اقدام کنین تا توی بزرگ‌ترین قحطی انسان‌ساخت معاصر، بی‌طرف نباشین...
        

5