بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

حمیدرضا رضایی

@hamidrezzaam

36 دنبال شده

29 دنبال کننده

                      کتابفروشی در سه نقطه تهران
                    
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

            با گذشت بیش از ۳۰ سال از پایان جنگ هشت ساله، شهر خرمشهر هنوز یک شهرک نه، که یک شهر سینمایی است که برای فیلمبرداری سکانس‌های جنگی، نیازی به حضور طراحان صحنه را در خود احساس نمی‌کند. خرمشهر به عنوان یک شهر قوی، دچار هجمه‌ای شد که تابش را نداشت. هنوز هم کسی به داد بی‌تابی‌اش نرسیده. خرمشهر مانند مادرش خوزستان تنهاست.

با گذشت بیش از ۲۰ سال از حادثه چرنوبیل، حادثه‌ای که تنها حدود ۹ روز زمان برد، هنوز آثار این فاجعه را می‌توان در تولد ناقص نوزادان منطقه مشاهده کرد. چرنوبیل مجموعه‌ای بود از خطاهای انسانی و فنی. هرچه بوده گذشته، اما هنوز ادامه دارد.

عشق احتمالا فاجعه‌ای است شبیه آن چه بر سر خرمشهر آمد. آن چه بر سر چرنوبیل آمد. گاهی مقدس است. گاهی خطاست. هرچه هست خانمان‌سوز است. ویران می‌کند، بی‌خبر. هر جانی تحملش را ندارد. عشق، مصیبت است.

در زندگی بسیاری از ما، شب‌های روشنی بوده که هنوز، یادش، یادآوری‌اش، خاموش می‌کند. می‌سوزاند. قلب را. ذهن را. جان را. شاید اگر تنها نبودی، ویران نمی‌شدی. شاید اگر به محدودیت‌ها سنجاقت نمی‌کردند، طوفان از میان روزنه‌ای وارد نمی‌شد که زندگی‌ات را ببرد. مهم نیست. حالا هرچه هست ویرانی است. عجیب‌تر از آن کجاست؟ رضایت تو به این ویرانی. کدام عاشقی را سراغ دارید که از طوفان‌زدگی‌اش شکایت کند و از ویرانی‌اش گلایه؟ عاشقان، شاکرند. که ویرانی، نشان اول آبادی است.

داستایوفسکی در رمانی کوتاه به نام شب‌های روشن به عشق می‌پردازد و بیش از آن که عشق را بگوید، جان‌هایی را می‌گوید که عشق بر سرشان آمده. چه بودند و چه شدند. داستایوفسکی مثل همیشه شخصیت‌ها را نه از لابه‌لای اتفاق‌ها و روند جاری قصه که از میان دیالوگ‌های ناتمامش می‌شناساند. داستایوفسکی پیش و بیش از آن که رمان‌نویس باشد، روانشناس است. این دلیل رمان‌نویس نبودن او نیست. که معتقدم قلم داستایوفسکی احتمالا از خرده‌های عصای موسی (ع) ساخته شده. سحر می‌کند. معجزه است. صلی الله علیه.
          
            کتاب با بغض خفه ای تمام شد ...
بخشی از متن واقعا لرزش داشت! متن ساده بود ، ادبیات‌ به آن معنا نقش خودش را بازی نمی کرد. اصالت و ارزش کتاب به افراد و واقعه ها بود ، نه شیوه روایت . البته سبک‌ کتاب مشابه بسیاری از کتاب های تاریخ شفاهی بود اما قهرمان کتاب با بسیاری از آدم های دیگر متفاوت بود‌.

ذهن _بسیار_ سختگیر من گاهی جملات شعارگونه را لمس می کرد اما شعارها ناشی از نوع روایت و انتخاب راوی بود. ماجرا ها خالص ، روان و به یادماندنی بودند.

کتاب را میخواستم در روز شهادت سردار ، مطالعه و به نوعی مناسبت خوانی کنم که البته برای حدود ۵۰ صفحه آن میسر شد. اما  بعد حادثه کرمان و دل مشغولی های فردی تا امروز شانزدهم دی ماه طول کشید. سالگرد شهادت گذشت ، روز واقعه و جنایت در کرمان هم گذشت اما بغض خفه ای مانده که شکسته نمی شود...

من‌یقین دارم که انسان های کامل هرچقدر هم نادر باشند نایاب نیستند. همین لحظه هم هستند آدم هایی که با اخلاص و فداکاری سراسر وجودشان تلاش است . آدم هایی که امیدوارم خدا به آن ها توان مضاعفی بدهد برای شکستن این‌بغض ها و سبک کردن دل های داغ دیده ...

شاید احساس شود این‌یادداشت هر جمله ای که پیش می رود ، از معرفی کتاب فاصله می گیرد. اما کسانی که عزیز زیبای من‌ را مطالعه کرده اند شاید بهتر بتوانند قضاوت کنند. آن ها می دانند کتابی را خوانده ام که چند ده صفحه لبخند و صد و چندین صفحه بغض بود ...

          
بریدۀ کتاب

صفحۀ 220

ساداکو نماد کودکان بی‌گناهی است که در هیروشیما و ناگازاکی رنج کشیدند، سوختند یا دچار بیماری‌هایی شدند که در سال‌های آینده آنها را از پای درآورد. ساداکو در روز بمباران دو ساله بود. او در لحظه انفجار از پنجره خانه‌اش به بیرون پرت شد. مادرش فکر می‌کرد او مرده، اما در کمال تعجب او را زنده پیدا کرد. او زنده ماند اما تشعشعات ناشی از انفجار او را به لوسمی یا سرطان خون دچار کرد و سال به سال حالش بدتر شد تا اینکه وقتی دوازده ساله بود، در بیمارستان بستری شد. یک افسانه ژاپنی می‌گوید که اگر کسی بیمار باشد و هزار درنای کاغذی بسازد، شفا می‌یابد. ساداکو از این افسانه خبردار شد و شروع کرد به ساخت‌ درناهای کاغذی و آویزان کردن آنها از سقف بیمارستان. اما حالش روز به روز بدتر و بدتر می‌شد. او فقط فرصت یافت ۶۴۴ درنا بسازد و روز بیست و پنجم اکتبر ۱۹۵۵ از دنیا رفت. همکلاسی‌هایش ۳۵۶ درنای دیگر ساختند و با او به خاک سپردند. حالا درناهای کاغذی در همه جای دنیا یادآور سودوکو و همه کودکان بی‌گناهی است که در جنگ‌ها و به خاطر جاه طلبی سیاستمداران جان می‌سپارند.