پاستیل های بنفش

پاستیل های بنفش

پاستیل های بنفش

کاترین اپلگیت و 2 نفر دیگر
0.8
363 نفر |
125 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

40

خوانده‌ام

1,033

خواهم خواند

168

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

دستم را انداختم دور کمرش و زور زدم.انگار شیری را بغل کرده بودم؛یک تن وزن داشت. کرنشا پنجه هایش را فرو کرده بود توی لحافی که بچگی ها،عمه بزرگه ام،ترودی،برایم یافته بود.ناامید شدم و ولش کردم. کرنشا پنجه هایش را کشید بیرون و گفت:«ببین!من نمی تونم تا وقتی کمکت نکرده،برم.دست من نیست که» «پس دست کیه؟» کرنشا با همان چشم های تیله ای و سبزش به من خیره شد؛پنجه هایش را گذاشت روی شانه ام.بوی کف صابون و نعناع می دادو گفت:«تو جگسون...دست توئه»

پست‌های مرتبط به پاستیل های بنفش

یادداشت‌های مرتبط به پاستیل های بنفش