گربه ای که پاستیل های بنفش دوست داشت

گربه ای که پاستیل های بنفش دوست داشت

گربه ای که پاستیل های بنفش دوست داشت

کاترین اپلگیت و 2 نفر دیگر
3.4
417 نفر |
147 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

48

خوانده‌ام

1,172

خواهم خواند

197

ناشر
پرثوآ
شابک
9786226771627
تعداد صفحات
120
تاریخ انتشار
1400/4/16

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        دستم را انداختم دور کمرش و زور زدم.انگار شیری را بغل کرده بودم؛یک تن وزن داشت.
کرنشا پنجه هایش را فرو کرده بود توی لحافی که بچگی ها،عمه بزرگه ام،ترودی،برایم یافته بود.ناامید شدم و ولش کردم.
کرنشا پنجه هایش را کشید بیرون و گفت:«ببین!من نمی تونم تا وقتی کمکت نکرده،برم.دست من نیست که»
«پس دست کیه؟»
کرنشا با همان چشم های تیله ای و سبزش به من خیره شد؛پنجه هایش را گذاشت روی شانه ام.بوی کف صابون و نعناع می دادو
گفت:«تو جگسون...دست توئه»

      

لیست‌های مرتبط به گربه ای که پاستیل های بنفش دوست داشت

پست‌های مرتبط به گربه ای که پاستیل های بنفش دوست داشت

یادداشت‌ها

          سلام
داستان با یه شیطنت خاص شروع میشه که از هر لحظه می‌خندی و لذت می‌بری، یکم دنیای بچگی رو میبینی در حالی که همه چیز مثل تصور بزرگترها داره برق میزنه، کتاب هر چقدر که جلوتر می‌رفت بیشتر عکس جلد کتاب تو ذهنم تدایی میشد لحظه‌ای که برادر بزرگتری که باید برادری می‌کرد، لحظه‌ای که پسری باید برای اولیایش برادری می‌کرد به تمام معنا داخل کتاب گنجانیده شده، شاید یکم داستان زندگی این کودک تکراری باشه اما هیچ‌وقت مثل یه خاطره بی ارزش کسی از کنارش عبور نمیکنه زمان‌هایی که هم باید بکشی و جلو ببری همیشه اذیت میکنه نمیخوام چیزی از داخل داستان بگم ولی همین کافی که کودکی کلاس پنجمی برای اشک‌های خواهرش "به دورغ گفتم؛ دروغ نگفتم." را در ذهن خود می‌پرواند و بیان می‌کند کافی است که این کتاب برای والدین و همچنین برادران و خواهران بزرگی که همیشه به قول خودشان سپر بلای کوچکتر ها بوده‌اند، باشد که کمی درک شوند، مناسب‌تر است. به معنای واقعی کلمه کتاب را نمی‌شود از جلدش قضاوت کرد.
        

0