معرفی کتاب فلورا و اولیس اثر کیت دی کامیلو مترجم کیوان عبیدی آشتیانی

فلورا و اولیس

فلورا و اولیس

کیت دی کامیلو و 3 نفر دیگر
3.5
19 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

35

خواهم خواند

6

ناشر
افق
شابک
9786003530997
تعداد صفحات
264
تاریخ انتشار
1396/11/8

توضیحات

        فلورای ده ساله از داستان های مادر نویسنده اش خوشش نمی آید.
مادرش هم فکر می کند او دختر عجیب و غریب است.
فلورا سنجابی را که حرف می زند و پرواز می کند از توی جارولرقی همسایه نجات می دهد.
حالا همه دست به دست هم داده اند تا سنجاب را از خانه بیرون کنند اما فلورا مگر می گذارد کسی او را از سنجاب عزیزش جدا کند؟
وقتی پدر و مادرش از هم جدا شدند کسی نظر او را نپرسید اما این بار همه چیز فرق می کند....
کیت دی کاملیو در سال 2014 برای قلورا و اولیس برنده مدال طلای نیوبری شد.

کیت دی کاملیو خالق آثار ماندگار ادبیات نوجوانان در میان مخاطبان فارسی زبان نامی آشناست.او از معدود نویسندگانی است که دوبار برنده مدال طلای نیوبری شده یک بار برای رمان موش کوچولو (ترجمه زنده یاد حسین ابراهیمی الوند) و بار دیگر برای کتابی که در دست دارید فلورا و اولیس او درباره خودش می گوید (قدم کوتاه است صدایم بلند است. عاشق خوردنم،از آشپزی بیزارم)
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به فلورا و اولیس

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به فلورا و اولیس

سیمرغ پدربزرگ من بودطوفان دیگری در راه استسرنخ فضایی

۱۴۰۴

20 کتاب

‌ ‌ ⚠️ برای اینکه وقت‌تون هدر نره باید بگم که مطالب پایین صرفا یادداشت‌های فردی هستند و احتمالا چیزی مفیدی دستگیرتون نشه. فهرست‌های (احتمالا) مفیدتری هم دارم، اگه حال داشتید به اون‌ها سر بزنید😁🌱 ‌ (۱) با توجه به اینکه نزدیک دو ماه از نوشتنش می‌گذره شاید نظر دقیقی نباشه. چیز خاصی نبود و البته به همین دلیل، کوتاه بودنش مفید بود. تا جایی که یادمه کلا یک پیرنگ داشت. (۳) اولین رمانیه که دارم بررسیش می‌کنم و صرفا به این دلیل که دم دستمه. البته چون رمان نوجوانه فکر می‌کنم هم تحلیلش راحت‌تر باشه، و هم مطابق هدفم باشه. (۶) مجید، الان هم همون مجیدی؟! ‌ (۷) تلخ و سخت (۸) نوشته‌های کوتاه، طنز، خلاقانه (۱۰) خیلی خوب بود و از روند خوندنش راضیم، در ۱۷ نشست و در عرض ۳۹ روز با همه‌ی وقفه‌هایی که بینش پیش اومد تموم شد. عالی👌. آخرای کتاب متوجه یک الگو شدم و اون این بود که نهرو سعی می‌کرد که تقریبا قرن به قرن جلو بره، حیف که دیر متوجه این الگو شدم چون برای یادداشت برداری ایده مناسبی بهم داد، به این صورت که اتفاقات کتاب رو با عبارت‌های کوتاه و به صورت قرن>کشور>سال دسته‌بندی کنم. انشالله برای جلد دوم. (۱۱) اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد یک بار دیگه هم می‌خونمش حالا یا از روی خلاصه‌ها یا خود کتاب👌 (۱۲) آسفالت شدم تا خوندمش، اصلا نمی‌تونستم با متنش ارتباط بگیریم. بعضی جاها که صرفا حکم پیام بازرگانی داشت برای کتاب قبلی نویسنده، بعضی مطالب رو هم تکرار می‌کرد و... اما در کل برای آشنا شدن با این موضوع خوب بود و بعضی راهکارهاش هم مفید، از جمله راهکار "طرز فکر دوگانه‌" و اینکه در بعضی کارها از راه کمیت می‌شه به کیفیت رسید. (۱۳) کتاب پیشنهادی که باهاش حال نکردم، یه حس ریاکارانه‌ای داشت و انگار برای من مخاطب ایرانی نبود. (۱۴) عالی، باید من هم ذره ذره در مورد آدم‌هایی که دیدیم و می‌بینم و خواهم دید بنویسم اما با دو شکل، واقع‌بینانه برای مواد خامی که لازم دارم و طنز برای خودم (۱۵) فعلا که هیچی اما یک مدتی رو باید معلوم کنم و فقط کتابهای نوجوانِ طنز بخونم😁 (۱۶) عالی، به قول خود نادر ابراهیمی واقعا داستان دوشادوش تاریخ حرکت می‌کنه (۱۷) داستانی نمادین اما در عین حال روان. وقتی داستان رو می‌خوندم حس می‌کردم این اتفاقات یه چیزی فراتر از چیزی که می‌گه رو می‌خواد بگه، اما متوجه نمی‌شدم چی می‌خواد بگه؟ که با خواندن یادداشت‌های دوستان متوجه‌ش شدم. نمی‌دونم این ایراد نویسنده است که من متوجه می‌شم یک نمادسازی شکل گرفته؟ من زیاد از حد دنبال نمادم؟ یا طبیعت نماد‌ها اینطوریه که یکمی متوجه‌اش بشی؟ مثلا جاهایی مثل انتخاب بین دو داله برام اینطوری بود. توی نظرات در موردش گفتن نکات داستان‌نویسی داخل این کتاب به خوبی رعایت شده. روان بودنش هم قابل توجه هستش. (۱۸) نظرت در مورد رونویسی این کتاب چیه؟ (۱۹) آیا همه احمقن؟ همه یافته‌ها و کارهاشون احمقانه‌اس؟ به نظرم در مورد علم حاصل از تجربه تا حدودی می‌شه این رو گفت، اما اعتقاد دارم به غیر از تجربه راه‌های دیگه‌ای هم برای رسیدن به حقیقت هست، چرا که "آدم لایه لایه است، عالم هم لایه لایه است". چرا که ابزاری که دارم نشون از وجود راه‌های دیگه داره.

3

یادداشت‌ها

          

فلورا بلک‌هارت، دختری باهوش و علاقه‌مند به کتاب‌های کمیک است که در زندگی‌اش چندان احساس شادی نمی‌کند. پدر و مادرش جدا شده‌اند و فلورا با مادرش که علاقه‌ی عجیبی به نوشتن داستان‌های عاشقانه دارد، زندگی می‌کند؛ نوشتن داستان‌های عاشقانه چیزی است که فلورا اصلا آن را دوست ندارد و حتی آن را عامل جدا شدن مادر و پدرش می‌داند!
یک روز، سنجابی به نام اولیس به طرز عجیبی قدرت‌های ابرقهرمانی پیدا می‌کند و دوستی غیرمنتظره‌ای بین او و فلورا شکل می‌گیرد. در این میان، ماجراهایی طنزآمیز و احساسی رخ می‌دهد که هم به روابط خانوادگی فلورا می‌پردازد و هم نشان می‌دهد که دوستی‌های خاص و غیرمنتظره، چطور می‌توانند زندگی ما را تغییر دهند.  

نویسنده‌ی داستان تلاش کرده تا دغدغه‌های یک کودک با والدین طلاق‌گرفته را نشان دهد؛ او با زبانی طنز و صمیمی و در قالب ماجرایی فانتزی، به بیان احساسات فلورا می‌پردازد.
علی‌رغم لحن طنزآمیز و خلاقیت نویسنده در خلق فانتزیِ داستان، نافرمانی، بی‌ادبی و حتی وقاحت فلورا در برابر مادرش، بیش از اندازه است و حتی در انتهای داستان به نظر می‌رسد همین رویه بود که باعث شد مادر فلورا در رفتارش تجدیدنظر کند! خلاصه این‌که تصویری که از خانواده، ارتباط بین اعضای خانواده و خصوصاً فرزند و مادر در داستان ترسیم شده، تصویری مطابق با فرهنگ ایرانی اسلامی نیست و این موضوع در تمام کتاب به چشم میخورد و حتی زیربنای محتوای داستان است. 
از سوی دیگر، ترجمه داستان در بسیاری قسمتها به قدری خشک و رسمی است که نتوانسته لحن طنزآمیز، جذاب و صمیمی متن اصلی داستان را به مخاطب فارسی‌زبان منتقل کند... 



        

1

          ✍🏼 به پیشنهاد دخترم کتاب رو خوندم، دنبال این بودم که مغزم کمی در حیاط خلوت کلمات کش‌وقوس بیاد و خستگی درکنه، بدون اینکه از خوندن غافل شده باشم، ولی این کتاب مثل بارش شهابی بی‌وقت خلوت و استراحت منو به هم زد.‌ :)
خوندنش به‌خاطر ناپیوستگی بین جملات، سخت بود. انگار نویسنده با عجله داستان رو تحویل ناشر داده و خیلی چیزهارو جاانداخته. مثل آروم‌تر روایت کردن و شرح دادن. اتفاقاتی که با این سرعت رخ می‌دادند، نیاز به فضایی برای درک و هضم شدن داشتند، ولی مجالی نبود. ناشر با اضافه‌کردن تصویر لابه‌لای متن، تونسته این نقص رو تاحدی پوشش بده و به کمک قوۀ تخیل ما بیاد که جای خالی توصیفات رو پر کنیم. تصویرگری‌هاش رو خیلی دوست داشتم.
از اینکه مدام فلورا، مادرش رو «دشمن اصلی» و «عامل شرارت» می‌خوند، واقعاً ناراحت و عصبی بودم. انگار نویسنده میونۀ خوبی با مادرها نداشته و به‌جاش پدرها براش به‌طرز اغراق‌آمیزی قابل ستایشند. چیز عجیبی نیست که بعضی نویسنده‌ها کتابشون رو جایی برای خالی کردنِ عقده‌های خانوادگی و گرفتن انتقام درنظر می‌گیرند. امیدوارم ما این‌طوری نباشیم و بی‌طرفانه‌تر بنویسیم...
        

17