اسماعیل
در حال خواندن
2
خواندهام
57
خواهم خواند
16
نسخههای دیگر
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
در رمان حاضر، که با زاویه دید سوم شخص نگاشته شده، چند دوست در فضای پیش از انقلاب به اجرای نمایش نامه ای درباره حر در فضای مسجد می پردازد، اما در همان حال متوجة حضور نیروهای گاردی در مسجد می شوند. افسر با مشاهدة جمعیتی که در مسجد برای دیدن تعزیه حضور دارد، به دلیل نداشتن مجوز بچه ها برای اجرای تئاتر به مخالفت آنها می پردازد. اسماعیل که یکی از عوامل اجرای نمایش است با افسر دست به گریبان شده و بلندگوی افسر را بر سرش می کوبد و پس از آن پا به فرار می گذارد. او طی فرار از شاخه ای سقوط می کند و در گودالی که در قبرستان نزدیک مسجد کنده شده فرود می آید. در بخشی از داستان آمده است: «اسماعیل همراه شاخه سقوط کرد. با پهلو افتاد در حفرة گور ویرانه ای که پر از گل و برفابه بود. صدای ناله اش را شنید و بعد صدای قارقار چند کلاغ را، سست شد، خواب آلود. کم کم درون مه فرو رفت. حفرة گور نرم و راحت بود؛ مثل گهواره، مثل آغوش مادر. به آرامش رسیده بود».
یادداشتها