برادران سیسترز

برادران سیسترز

برادران سیسترز

پاتریک دوویت و 1 نفر دیگر
3.6
42 نفر |
22 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

66

خواهم خواند

41

ناشر
چشمه
شابک
9786002294937
تعداد صفحات
282
تاریخ انتشار
1399/9/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
«برادران سیسترز» داستانی جذاب و پرکشش و سرشار از طنزی سیاه و گزنده است. این رمان در سال ???? به عنوان نامزده رقابت ادبی بوکر معرفی شد. همچنین برگزیدهء جایزهء گاورنر و جایزهء بنیاد هنر کانادا شده است.
برادران سیسترز (به انگلیسی: The Sisters Brothers) رمانی است از پاتریک دوویت نویسنده? زاده? کانادا که در سال ???? منتشر شد. 
این کتاب کمدی، در سال انتشارش، به شدت مورد توجه قرار گرفت و نامزد جایزه? ادبی من بوکر ???? شد و تقریباً در تمام فهرست های بهترین کتاب های سال ???? نیز حضور داشت.
پاتریک دوویت هنگام نوشتن کتاب، تحت تاثیر مجموعه داستانی قدیمی، مربوط به قرن نوزدهم بوده است. کتابی که آن را به طور تصادفی در یک حراجی پیدا می کند.

      

یادداشت‌ها

          چند سالی است که ترجمه‌های پیمان خاکسار فروش خوبی دارند. شاهدش چاپ‌های چندباره‌ی ترجمه‌های اوست که در بازار کم‌رونق کتاب به چشم می‌آید. خاکسار روی نویسنده‌های مشهور و کتابهای مهم‌شان دست نمی‌گذارد. بااین‌حال، داستان‌هایی انتخاب و ترجمه می‌کند که به مذاق خواننده‌ی ایرانی خوش می‌آیند. از داستان بلند عامه‌پسند، که در زمان انتشارش بوکوفسکی هنوز نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ای برای ایرانی‌ها نبود، تا ترجمه‌ی رمان جزء از کل نوشته‌ی استیو تولتز که پیش‌تر کسی از این نویسنده‌ی استرالیایی چیزی به فارسی ترجمه نکرده بود. خاکسار در گفت‌وگویی با مجله‌ی تجربه می‌گوید: «من از نویسنده‌ای که در کارش جنون باشد خوشم می‌آید». اگر شما هم از این نویسنده‌ها خوشتان می‌آید، این کتاب‌ها را بخوانید: 
«سوختن در آب، غرق شدن در آتش»، چارلز بوکوفسکی /
«عامه‌پسند»، چارلز بوکوفسکی /
«هالیوود»، چارلز بوکوفسکی / 
«یکی مثل همه»، فیلیپ راس / 
«باشگاه مشت‌زنی»، چاک پالانیک / 
«سومین پلیس»، فلن اوبراین /
«بالأخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم»، دیوید سداریس /
«مادربزرگت رو از این‌جا ببر»، دیوید سداریس /
«اتحادیه‌ی ابلهان»، جان کندی تول /
«برادران سیسترز» ، پاتریک دوویت / 
«اومون را»، ویکتور پلوین / 
«شاگرد قصاب»،  پاتریک مک‌کیب /
«پسر عیسی»، دنیس جانسون / 
«جزء از کل»، استیو تولتز / 
«توانه‌ی برف خاموش»، هیوبرت سلبی جونیور /


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
        

3

Taha. b

1403/4/3

          حسرت ببرم به خواب آن مرداب..... 


🔘 با پیش زمینهٔ یه کتاب خنده دارِ بی معنای فانتزی شروعش کردم و با یک کتاب عمیقِ خشنِ روانشناسانه مواجه شدم 

- داستان داستانِ تضاده، دو برادر به نام چارلی و ایلای که یکی از این دو زیبا سنگدل و دیگری زشت و دل رحم یکی از این برادر ها با سرسختی تمام آدم می کشه و یکی از برادر ها با دل رحمی بیشتری آدم می کشه، یکی از این برادر ها خسیسه و یکی دیگه از اونا دست و دل باز و همین تضاد هاست که کتاب رو پیش می بره 

- فضا سازی بسیار فوق العاده و شگفت انگیزه به طوری که میشه خودت رو وسط ماجرا تصور کنی و کار عجیب و غریب نویسنده این جاست که صحنه های بسیار دردناک و مشمئز کننده رو جوری توصیف می کنه و قلم نویسنده کاری می کنه که اون صحنه ها برای ما یه چیز خیلی عادی میشه و ما هم مثل دو برادر قاتل داستان عادت می کنیم و چیز خیلی عادی میشه و در همین نقطه ست که نویسنده با خنده به مخاطب میگه « به غرب وحشی سلام کنید »

- ایضا شخصیت پردازی هم عالیه ما چارلی و ایلای رو می شناسیم، درکشون می کنیم ما همهٔ شخصیت ها حتی شخصیت هایی با کمترین تاثیر گذاری در داستان و حتی کارکتر هایی که دارن از بقل برادر های ما رد میشن رو شاید فقط با یک توصیف ما درکش می کنیم چون پاتریک دوویت برای ما انسان می سازه، انسانیت می سازه انسان هایی که حرص و طمع اون هارو فرا گرفته ولی هنوز ذره ای نور درون خودشون وجود داره، ما با چارلی و ایلای همزاد پنداری می کنیم چون سرچشمه اشون خود ماییم سرچشمه اشون درون ماست و همین انسانیت و تردید های توی قصه ست که ما رو به لبخند وا می داره همین تردید برادر سنگدل ما چارلیه که اتمسفر رو حال خوب کن می کنه و نه تلاش مذبوحانه نویسنده برای خندوندن مخاطب 

- اگر برای فضای نه چندان کمدی و یا قهقهه زدن پیش این کتاب میاید این کتاب رو اصلا پیشنهاد نمی کنم این کتاب از اون کتاب هاست که وقتی تموم میشه ردش و اثرش درون شما می مونه همهٔ شخصیت ها رد پاشون رو روی قلب شما گذاشتن این کتاب کاری می کنه که شما بهش فکر کنید شما به دو برادر فکر کنید و تا مدت ها رهاتون نمی کنه. 

-سی درصد پایانی کتاب خیلی سنگین و غمناکه و وقتی کتاب به مقصد پایانی خودش می رسه با یک پایان درخشان و غیر کلیشه ای کاری می کنه که مسیر برای ما لذت بخش و غم درونی داستان در پایان مارو لبالب از احساسات مختلف می کنه و وقتی کتاب رو می بندی با یک حال خوب و لبخند کتاب رو روی کتابخونه می گذاری 
 نمی دونم چطوری احساساتم رو درمورد سی درصد پایانی کتاب و غمی که در سی درصد پایانی کتاب ابراز کنم ولی واقعا سی درصد پایانی تجربه غم انگیز دل نشینیه 

از کتاب لذت بردم 🌿/) 

پ. ن : به قول پیمان خاکسار در مقدمهٔ کتاب، بعد ها درمورد پاتریک دوویت بیشتر خواهیم شنید 
        

3

          کتاب داستان دو برادرِ آدم‌کش است که سوار بر اسب های خود به دنبالِ هدف مسیری را طی می‌کنند.
چیزی که از یک اثر وسترن انتظار می‌رود و این به خودی خود حوصله سر بر و تکراری به نظر می‌آید. اما در این داستان که سبک روایت "سفر قهرمان" را دست می‌گیرد عوامل شدیدا مهمی داستان را با ارزش و لذت بخش میکنند. اول از همه شخصیت پردازی ها. شخصیت پردازی هایی که مرا به شدت جذب خود می‌کرد. نوع نگاه هر یک از کاراکتر ها و سادگی رقم خوردن بعضی اتفاقات برایشان آنقدر مجذوب کننده بود که بسیار بسیار از خواندن هر صفحه از کتاب لذت می‌بردم.
کتاب در ظاهر یک اثر صرفا سرگرم کننده‌ است اما در بسیاری از نقاط کتاب ما با سوال ها و فلسفه سر و کار داریم و این کتاب اصلا اثری نیست که بخواهد درگیر پاسخ به سوال ها شود. صرفا روایتش را می‌کند، شخصیت پردازی‌ش را انجام می‌دهد و بعد می‌رود سراغ ادامه‌ دادن مسیری که از ابتدا در حال پیمایشش هستیم. از نظرم همین بی‌خیالی نسبت به بسیاری از چیز هاست که اثر را شدیدا متمایز می‌کند. اینکه هیچ زوری برای هیچ‌کاری نمی‌کند و صرفا ادامه دادن مسیر مهم است. چیزی به مثابه‌ی ساز و کار زندگی و عملکرد ما انسان ها.

این کتاب را پیشنهاد می‌‌کنم. اثریست خواندنی و شدیدا دل‌نشین.
        

0