معرفی کتاب پنج قدم فاصله اثر ریچل لیپینکات مترجم غزل مرتضوی

پنج قدم فاصله

پنج قدم فاصله

ریچل لیپینکات و 1 نفر دیگر
4.3
392 نفر |
129 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

40

خوانده‌ام

998

خواهم خواند

276

شابک
9786226242240
تعداد صفحات
280
تاریخ انتشار
1399/9/8

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        «استلا گرنت» یکی از شخصیت های کلیدی داستان، دختر دبیرستانی نوجوانی است که بیماری ریوی نادری دارد و این موضوع باعث شده است که همیشه در بیمارستان بستری باشد و به نوعی زندگی اش را در بیمارستان می گذراند، اما شور و شوق برای زندگی در خارج از بیمارستان هنوز در او وجود دارد. از سوی دیگر «ویل نیومن» دیگر شخصیت داستان هم بیماری مشابهی با استلا دارد، اما نگاه وی به زندگی بی اهمیت تر از استلاست. ویل یک هنرپیشه است و دوست دارد زودتر از بیمارستان خلاص شود. به مرور زمان استلا و ویل که در یک بیمارستان هستند به یکدیگر علاقه مند می شوند اما... .
      

لیست‌های مرتبط به پنج قدم فاصله

پست‌های مرتبط به پنج قدم فاصله

یادداشت‌ها

 Sana Ehtesham

Sana Ehtesham

1401/2/12

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          عشق بزرگ ترین نیرو بخش زندگی است «پیکاسو»
به جهان فیبروز کیستیکی ها رفتم ، بیماری که قبلا اسمش رو هم نشنیده بودم. فهمیدم در عالم پر هیاهویی که داریم آدمایی زندگی میکنن که دنبال یه نفس بیشتر کشیدنن … آدمایی که با حس های کوچیک اما ناب از زندگی لذت میبرن و امیدشون رو از دست نمیدن 
به خودم اومدم و گفتم به عنوان یه نقطه ی کوچیک توی این دنیای وسیع کجام ؟ چقدر برای چیزای ناچیز ناامید شدم و حرص خوردم ؟ چه فرصت ها که برای لذت بردن از زندگی دست دادم!
اگر که دوست دارین لحظاتی نفس گیر رو همراه با اشک ها و لبخند ها تجربه کنین و تجلی یک عشق زیبا رو شاهد باشین حتما بخونینش :)
هر چند اگه مثل من آدم احساسی هستین خب واقعا توصیش نمیکنم ! چون خیلی جاها با احساساتتون  بازی میشه :)
به نظر من نه تنها یک بار بلکه ارزش بارها خوندن رو داشت
۳ بار خوندمش و هر بار با تلخی ها گریه و با خوشی هاش از ته دل لبخند زدم.
 «می دونی … آدما میگن اگه یه چیزی رو دوست داری باید رها کردنش هم یاد بگیری. فکر می کردم حرفشون مزخرف به تمام معناست … تا وقتی که دم مرگ دیدمت »

پ.ن : فیلمش هم ساخته شده و زیباست ولی حتمااا حتمااا اول کتابو بخونین بعد فیلمش رو ببینین
        

27

مهسا

مهسا

1402/11/24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        رفت توی لیست کتاب های مورد علاقم و  کتاب خیلی خیلی قشنگی بود یادمه یه دو سه سال پیش یه بار فیلمش رو دیده بودم و وقتی فهمیدم کتابم داره با ذوق   میخواستم بخونمش ولی یه سری جاهای کتاب واقعا خیلی ضایعه سانسور کرده بودن😐  
و ویل عزیزم چقدر دوست دارمممممم 
و استلا نازنینم  امیدورام در زندگی بعدی تون بهم برسید🥺🫶🏻
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

14

MAHDIYEH

MAHDIYEH

1402/7/4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

+ خب نظرم
        + خب نظرم در مورد کتاب اینه که : 
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
اما اگه بیشتر بخوام توضیح بدم :
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

آره دیگه😭
_عاشقانه واقعا زیبایی بود 🥹
+ و اینکه این عشق یه عشق واقعی بود و برای حاشیه های عشق به هم نزدیک نشده بودن 🥰
همیشه شش یا بهتره بگم ۵ قدم با هم فاصله داشتن🙂‍↕️
_( به غیر از ثانیه کوتاهی که استلا خفه شد🫥 ) 
+ اگه بخوام بگم که فیلمش باحال تره یا کتابش 
قطعا کتابشو پیشنهاد میکنم 🙂
_ چرا ؟🤔
+ چون توی فیلم گاهی اوقات موقع درک کردن احساسات شخصیت ها می موندم 😐🫣اما توی کتاب شخصیت ها واضح احساساتشون رو بیان کردن 🥲
_ و خب رمانتیک بود😁 
+ واقعا امیدوارم کاش عشق داخل همه ی کتابا اینقدر خالص بود😶
_ کاش 🤕
+ خب یادت نره  ساعت ۱۲ نیمه شب نزدیک اسکله میبینمت😊 
_ چشم استلا !🫡





خب این نظرم در مورد کتاب در قالب یه مکالمه ی خیالی بود🙂
+ از زبان من بود 🫡و - از زبان آینه م ( کسی که بلده به حرفام گوش بده بعد از مامانم🫠 )


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12

mahshid

mahshid

1403/10/13

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          فکرش را هم نمی‌کردم که دو روزه تمامش کنم از سه‌شنبه صبح که در ملاقاتی هیجان انگیز امانت گرفته شد استارت خواندنش را زدم و چهارشنبه ظهر به اتمام رساندمش .
کتابی را به پایان رساندم که در آندرد و عشق موج می‌زند کتابی که با بندبندش می توان زار زد با تمام وجودم هر تکه راد رک می‌کردم. و تصویر سازی د ذهنم شکل می‌گرفت از بیمارستان گرفته تا رقص رو یخ همه را در ذهنم مجسم کردم . 
محتاط بودن استلا حرصم میداد اما می‌دانستم او فقط تمام تلاشش را می‌کند که جای خالی خواهرش را برای والدینش پر کند همین... 😥
اما رفتار ها و کار های ویل را به حدی میپسندم که کلمه ای برای توصیفش ندارم فقط میتوانم بگویم او یک جنتلمن واقعی است 
جنتلمنی که من و دخترانی مثل منو جذب خودش میکننه 😵‍💫
الان که دارم  متن را می‌نویسم صفحه به صفحه ی کتاب را دوباره مرور میکنم و دوست دارم دوباره کتاب را از اول بخوانم تا بیشتر غرق در داستان شوم داستانی که در بیمارستانی با دیوار های سفید شروع میشود .🖇️🍃
پایان بندی کتاب: دوسش داشتم همین کلمه کافیست
ویل مثل هر  عاشقی که جانش را برای معشوقه اش میدهد عمل کرد ((همان جنتلمنی که من در بند های میانی گفتم.))
اما استلا به نظرم می‌توانست بعد از اینکه بهبودی اش را به دست آورد به دنبال ویل می‌رفت اما ریچل لیپینکات جور  دیگری برنامه ریزی کرده بود ؛ او جوری برنامه را چیده بود که «آنها در فرودگاه  با پنج قدم فاصله هم دیگر را ببینند .» 
در هر صورت ۵ قدم فاصله رو خیلی دوسش داشتم اما به نظرم می‌تونست که بیشتر ادامه پیدا کنه تا آینده ی ویل و استلا  بیشتر معلوم بشه .‼️❣️
((اگر رمانتیک خوان قهاری هستی بهت پیشنهاد میکنم که حتما بخونش:)
        

6

Mitra Rabbani

Mitra Rabbani

1404/4/20

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0