معرفی کتاب موکب آمستردام اثر هادی پورزعفرانی مترجم هادی پورزعفرانی

موکب آمستردام

موکب آمستردام

بهزاد دانشگر و 2 نفر دیگر
3.8
70 نفر |
24 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

145

خواهم خواند

29

شابک
9786226048215
تعداد صفحات
135
تاریخ انتشار
1398/1/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        موکب آمستردام، خرده‌روایت‌هایی است از زائران دوردست سیدالشهدا؛ زائرانی که از اروپا به مقصد زیارت پیاده‌ی امام حسین رهسپار شده‌اند. زائرانی که امام حسین را نه در کربلا و نجف و قم و مشهد و…، بلکه در قلب اروپا یافته‌اند، و دریافته‌اند که عشق حسین(علیه السلام) زمین و زمان و مکان نمی‌شناسد و چه بخواهی و چه نخواهی عالم‌گیر خواهد شد. فقط باید خود را به این دریای عظیم سپرد تا به ساحل آرامش رسید.
موکب آمستردام دومین گام و تلاش پس از کتاب موفق پادشاهان پیاده است که در کمتر از یک‌سال به چاپ پنجم رسید.
بهزاد دانشگر، در این کتاب در تلاش است با به تصویر کشیدن عشق زائران امام حسین(ع)، روایتی از تلاش آنان برای فدا شدن در مسیر سیدالشهدا را برای مخاطبان تصویر کند.
این کتاب تلاشی برای است برای بازنمایی خرده روایت‌هایی هرچند کوتاه و ناقص از عشق و ارادت کسانی که به هر نحوی در این آیین باشکوه حضور دارند؛ چه به شکل میهمان یا میزبان، چه از راه دور یا نزدیک. زائرانی که خود را گم کرده‌اند و تازه در کربلا، خود را می‌یابند و آن‌جاست که درک می‌کنند این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست…
      

یادداشت‌ها

مهدی

مهدی

1401/3/10

          از قبل دوست داشتم چن تا از کتاب‌هایی که آقای دانشگر روایت کرده رو بخونم. از «موکب آمستردام» شروع کردم چون جزو کتاب‌های طاقچه‌بینهایت بود. حالا دارم «پادشاهان پیاده» رو از فیدیبو می‌خونم.
حدس می‌زنم «موکب آمستردام» نسبت به بقیهٔ کتاب‌های نویسنده، ضعیف‌تر باشه. روایت‌ها خیلی ساده و ابتدایی‌یه. انگار افراد یکی‌یکی پشت تریبون می‌آن و حرف می‌زنن. خب بین‌شون حرفای بی‌ربط، تفسیر به رأی، برداشت‌های شخصی، پرت‌وپلا و پرگویی هم وجود داره؛ اما صداقت و شفافیتی بین گفته‌ها موج می‌زنه که چن جا تحت تأثیر قرار گرفتم.
شاید اگه من جای نویسنده بودم، بعضی روایت‌های کتاب رو حذف می‌کردم و به چند روایتِ دیگهٔ کتاب بیش‌تر می‌رسیدم تا آخته‌تر و پرداخته‌تر بشن.
مظلومیتی که در روایت‌های برادران و خواهران افغانستانی نسبت به تبعیض‌هایی که از طرف ما ایرانی‌ها به‌شون تحمیل شده، خیلی‌خیلی ناراحت و خجالت‌زده‌م کرد. متأسف‌م.
ان‌شالله که این گفتن‌ها و خوندن‌ها و شنیدن‌ها سبب بشه آدم‌های آدم‌تری، شیعیان به‌تری باشیم.
        

11

مظفری

مظفری

1401/8/22

          بسم‌الله
معلوم نیست مبدا سفر کجاست...
مگر مهم است سفر از کجا آغاز می‌کنی،
چه فرقی دارد اهل کدام سرزمینی.

حب‌الحسین یجمعنا فی کربلاء یوم الاربعین
ان‌شاءالله

اگر تنها دلیل یکی‌بودن، همدل‌شدن و باهم بودن، همین یک خط باشد، کافی است الی‌یوم‌القیامة

پ.ن۱: بخوانید، هر دو کتاب‌را. فرق چندانی ندارند. جز اینکه موکب آمستردام، فقط روایت عشاقی را نقل می‌کند که از قاره‌سبز به جاده اربعین رسیدند.

پ.ن۲: شاید یکی از روایت‌ها، بالاخره راهیتان کرد تا دعاهایمان را جامه عمل بپوشانیم: بابی انتم و امی و نفسی و مالی و ولدی... چرا بهانه مالی بیاوریم، بچه‌کوچک را مانع بدانیم و هزار دلیلی که در برابر  عظمت امام، گم می‌شود.

پ.ن۳: خودتان را به زمان و مکان اربعین برسانید.

پ.ن۴: چقدر نام و تصویرسازی کتاب موکب امستردام، دوست‌داشتنی و دلنشین است. جلد کتاب پادشاهان پیاده نیز هوشمندانه انتخاب شده، هر چند نام کتاب را دوست ندارم.

پ.ن۵: گاهی قلم از روایت باز می‌ماند و به تکرار می‌افتد و صفحات جلو نمی‌رود. خصوصاً در میانه کتاب پادشاهان‌پیاده... مهم نیست. انقدر روایت این آدم‌ها شیرین و خواندنی است که کتاب را یک نفس تمام کنی.
        

2

          تا قبل از این که بخوانمش، توی ذهنم یکی از کتاب‌های کلیشه‌ای بود که بین مذهبی‌ها معروف شده و احتمالاً از خواندنش خوشم نخواهم آمد اما بالاخره آمد در لیست کتاب‌های نخوانده‌ی کتابخانه‌ام و خواندنش را شروع کردم... 
شروع تکان‌دهنده‌ای داشت! ناراحتی یک شیعه‌ی افغانستانی از این که چرا در موکب‌های ایرانی مسیر اربعین، اینقدر تفاوت قائلند میان ایرانی و غیرایرانی و حتی اصفهانی و مشهدی و شیرازی و ... . جای دیگری از کتاب، یکی دیگر از این شیعیان گفته بود ایرانی‌ها فکر می‌کنند افغانستانی یعنی کارگر ساده‌ی روزمزد و ارزان! آن دیگری از سختی زندگی یک مهاجر مسلمان نوشته‌بود که نمی‌تواند در کشور همسایه‌ی هم‌دینش بماند و مجبور است برود در میان بلاد کفر ... و وجه مشترک همه‌شان، پیداکردن یکدیگر در آن آشوب بلاد کفر و دست انداختن به حلقه‌ی هیأت و روضه‌ی امام حسین، زیباترین بخش داستان‌های کتاب بود!
برخلاف تصور قبلی‌ام، دوستش داشتم. نه برای روایت از امام حسین، که برای دید تازه‌ای که به من داد. حالا دیگر دانشجویان افغانستانی دانشگاه را که می‌بینم، نگاه متفاوتی خواهم داشت. دیگر حواسم را جمع این می‌کنم که شیعه، شیعه است، ایرانی و غیرایرانی ندارد. به این فکر می‌کنم که معجزه‌ی امام حسین، کجای زندگی من بوده‌است و شکر می‌کنم که مجبور نیستم برای این که بتوانم زیارت عتبات بروم، در میانه‌ی کفر زندگی کنم! و برای هیات ماهانه و هفتگی، لازم نیست کیلومترها مسیر طی کنم و با ترس از قوانین سخت حکومتی پای روضه بنشینم ... 
        

0