معرفی کتاب مرگ در می زند اثر وودی آلن مترجم نگار شاطریان

مرگ در می زند

مرگ در می زند

وودی آلن و 3 نفر دیگر
3.5
81 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

149

خواهم خواند

34

ناشر
بیدگل
شابک
9786005193992
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1398/6/6

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
نمایش در اتاق خواب خانه ی دو طبقه نات اکرمن رخ می دهد که جایی در کیوگارد نز واقع است. کف اتاق کیپ تا کیپ با قالی فرش شده است. یک تخت خواب دو نفره ی بزرگ و یک میز توالت بزرگ. اتاق اسباب و اثاثه و پرده مفصل دارد، و روی دیوارها چند تابلوی نقاشی و یک دماسنج زشت آویزان است. به هنگام بالارفتن پرده، موسیقی ملایمی  به گوش می رسد. 
نات اکرمن، تولیدکننده ی لباس، پنجاه وهفت ساله، طاس وشکم گنده، روی تخت دراز کشیده و روزنامه ی دیلی نیوز  فردا را دارد تمام می کند. لباس حمام به تن و دم پایی به پا دارد، و در پرتو چراغی که روی میز سفید کنار تخت است، مطالعه می کند. 
بخشی از کتاب:
زمان نزدیک نیمه شب است.
ناگهان صدایی می شنویم، و نات روی تخت به حال نشسته در می آید و به پنجره نگاه می کند. 
نات: این دیگه چی یه؟ 
شبح تیره ی شنل پوشی ناشیانه می کوشد از پنجره بالا بیاید. این جناب مزاحم باشلق و لباس چسبان سیاهرنگی پوشیده است. باشلق سرش را پوشانده است، اما چهره ی میانسال و سفید سفیدش را می بینیم. به ظاهر چیزی است شبیه نات. با صدای بلند نفس نفس می زند و لبه ی پنجره می لغزد و داخل اتاق بر زمین می افتد. 
مرگ: (چون کس دیگری نمی تواند باشد!) یا عیسی مسیح، کم مونده بود گردنم بشکنه. 
نات: مات و مبهوت نگاه می کند. شما کی هستی؟ 
مرگ: مرگ. 
نات: کی؟ 
مرگ:  ببینم ـ می شه بشینم؟ کم مونده بود گردنم بشکنه. مثل برگ دارم می لرزم. 
نات: شما کی هستی؟ 
مرگ: عرض کردم که مرگ. ببینم، یه لیوان آب پیدا می شه؟ 
نات: مرگ؟ منظورت چی یه، مرگ؟ 
مرگ: تو چه ت ئه؟ مگه لباس سیاه و صورت سفیدم رو نمی بینی؟ 
نات: چرا.
مرگ: ببینم امشب شب جشن قدیسی ـ چیزی یه؟ 
نات: نه.
مرگ: پس من مرگ ام دیگه. حالا می شه یه لیوان آب ـ یا آب معدنی ئی ـ چیزی ـ بهم بدی؟ 
نات: این یه جور شوخی یه...؟ 
مرگ: شوخی چی یه؟ مگه پنجاه وهفت سالت نیست؟ مگه تو نات اکرمن نیستی؟ شماره ی ???، خیابون پاسیفیک؟ مگه این که گم کرده باشم ـ احضارنامه رو کجا گذاشتم؟ 
 
جیب هایش را می گردد و سرانجام برگه ی آدرس داری در می آورد. ظاهراً آن را کنترل می کند.
نات: از من چی می خوایی؟ 
مرگ: چی می خوام؟ فکر می کنی چی می خوام؟ 
نات: حتماً شوخیت گرفته. من کاملاً سرحال و سالم ام. 
مرگ: ( بی اعتنا ) آ – هان. (به دوروبر می نگرد.) جای خوشگلی یه. خودت درستش کردی؟ 
نات: یه دکوراتور داشتیم، اما خودمون هم باهاش کار کردیم. 
مرگ: ( به عکسی روی دیوار نگاه می کند.) من از این بچه های چشم درشت خوشم می آد. 
نات: من فعلاً نمی خوام برم. 
مرگ: نمی خوایی بری؟ تو رو خدا شروع نکن که حالش رو ندارم. می بینی که، از صعود حالت تهوع بهم دست می ده. 
نات: چه صعودی؟ 
مرگ: از ناودون اومدم بالا. می خواستم یه ورود نمایشی داشته باشم. دیدم پنجره ها بزرگ اند و تو هم بیداری داری مطالعه می کنی. گفتم به زحمتش می ارزه. بالا می رم و با یه کمی ـ  چیز ـ وارد می شم.