معرفی کتاب آپولو؛ پیش گویی پنهان اثر ریک ریوردان مترجم آرزو مقدس

آپولو؛ پیش گویی پنهان

آپولو؛ پیش گویی پنهان

ریک ریوردان و 2 نفر دیگر
4.2
49 نفر |
13 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

123

خواهم خواند

37

شابک
9786008675556
تعداد صفحات
400
تاریخ انتشار
1399/11/4

توضیحات

        به نظر شما یک موجود جاودان را چطور می شود تنبیه کرد؟
شاید آدمیزاد شدن تنبیه خوبی باشد...
آپولو پیش از این، یکی از ایزدان المپ بود که چون پدرش زئوس را عصبانی کرد، از المپ بیرونش کردند و به آدمیزاد تبدیل شد. حالا به خاطر این تنبیه، او به شکل یک پسر نوجوان به شهر نیویورک سقوط کرده وباید یاد بگیرد چطور روی زمین از خودش مراقبت کند. آپولو که دشمنان زیادی هم در بین هیولاها ودیوها و ایزدان دارد، برای بازگشت به زادگاهش باید سعی کند دوباره نظر زئوس را جلب کند. اما بدون داشتن قدرت های ایزدی و جاودانگی، این کار چطور ممکن است؟
      

لیست‌های مرتبط به آپولو؛ پیش گویی پنهان

نمایش همه
آپولو؛ شبح تاریکیآپولو؛ مارپیچ آتشینآپولو؛ مقبره ی بیدادگر

اگر نیمه‌خدایی، این کتاب‌ها دنیای توئن!👑

18 کتاب

به دنیایی قدم بذار که خدایان هنوز بیکار ننشستن، هیولاها همچنان در کمینن و قهرمان‌ها… خب، اونا فعلاً مشغول نجات دادن جهانن!⚔️ اگه فکر می‌کنی اسطوره‌ها فقط مال کتاب تاریخن و خدایان یونانی و مصری بازنشسته شدن، باید با دنیای ریک ریوردان آشنا بشی. چون اینجا همه سرشون شلوغه!🔮 نوجوان‌هایی که ناگهان می‌فهمن باباشون یه خدای معروفه (یعنی تولدت مبارک؟!)، اردوگاه‌هایی که توش به‌جای شنا و والیبال، آموزش بزن‌بزن با هیولا می‌دن، و خدایانی که گاهی با عظمت میان… و گاهی واقعاً نمی‌دونی بخندی یا گریه کنی!😂😭 دنیای ریک پره از ماجراهایی که هم خنده‌دارن، هم هیجان‌انگیز، هم اشک دربیارن. یه جا ممکنه وسط جنگ با یه هیولا باشی، یه دقیقه بعد تو جشن خدایان دعوت شی، و در نهایت بفهمی یه گربه سخنگو قراره سرنوشتت رو تغییر بده! اگه دنبال داستان‌هایی هستی که هم دلت رو ببرن، هم سرت رو گیج کنن (با این‌همه اسم عجیب و افسانه)، و هم تهش بگی "آخ جون جلد بعدی!"، خب، خوش اومدی!📚 حالا این کتاب‌ها قراره ببرنت وسط این دنیای شلوغ پلوغ:

38

نفرین دفراشحومه ی سکوتدشت پارسوا:اژدها چهار بال

اساطیر، دروازه‌ای به سوی شگفتی‌ها⚔

15 کتاب

شب هنگام، وقتی که زمین در سکوتی جادویی فرو می‌رود، صدای طنین‌انداز گام‌های خدایان و قهرمانان از لابه‌لای پرده‌های زمان به گوش می‌رسد.🗡 افسانه‌ها زنده می‌شوند، شمشیرها از نیام بیرون کشیده می‌شوند و سرنوشت‌هایی که در ستارگان حک شده‌اند، قدم به دنیای ما می‌گذارند.🔮 اگر آماده‌ی ورود به جهانی هستید که در آن نبردهای حماسی، خدایان خشمگین، هیولاهای ترسناک و قهرمانانی با سرنوشت‌های عجیب انتظار شما را می‌کشند، این کتاب‌ها دروازه‌ای به همان دنیا هستند. سفرتان آغاز شده است❗📚 حالا که کلید این دنیاهای جادویی را در دست داری، وقت آن است که از دروازه‌ها عبور کنی. خطر، ماجراجویی و سرنوشت در انتظار توست. کدام داستان را برای شروع انتخاب خواهی کرد⁉️ 🛡مگنس چیس : اگر یک روز از خواب بیدار شوی و بفهمی که فرزند یکی از خدایان باستانی هستی، چه می‌کنی⁉️ ریک ریوردان اسطوره‌ها را زنده کرده است، نه در معابد و کوه‌های بلند، بلکه در خیابان‌های شلوغ و مدارس معمولی! پسرها و دخترهایی که ناگهان درمی‌یابند خون خدایان در رگ‌هایشان جاری است و سرنوشت‌شان، چیزی جز نبرد با هیولاها و نجات جهان نیست. در این دنیا، تنها یک چیز قطعی است: خطر در کمین است❗ 📯آپولو : وقتی یک خدا سقوط می‌کند…🤔🤯 چه اتفاقی می‌افتد وقتی خدای درخشان و مغرور المپ، آپولو، از عرش قدرت به دنیای فانی پرتاب شود⁉️ بدون جاودانگی، بدون قدرت، فقط یک نوجوان فانی دست‌وپاچلفتی به نام لستر پاپادوپولوس❗ 🔥آتش دزد : خدایی که از خدایان دزدی کرد… و حالا در فرار است. پرومتئوس، تیتان نافرمان، آتش را از المپ دزدید و آن را به انسان‌ها هدیه داد. اما زئوس هیچ‌وقت خیانت را نمی‌بخشد. با زنجیرهای لعنت‌شده به صخره‌ای بسته شده، هر روز عقابی عظیم جگرش را می‌درد. اما پرومتئوس فرار می‌کند… نه به دنیایی دیگر، بلکه به زمانی دیگر❗ حالا در عصر مدرن، میان انسان‌ها سرگردان است. اما آیا او می‌تواند از چنگال خدایان خشمگین بگریزد⁉️ یا گذشته همیشه راهی برای پیدا کردن او خواهد یافت⁉️ ⚔پتش خوارگر : افسانه‌ها می‌گویند که همیشه یک نفر هست که جلوی سرنوشت می‌ایستد… اما آیا او پیروز خواهد شد⁉️ در گوشه‌ای از تاریخ که افسانه‌ها هنوز زنده‌اند، قهرمانی برخاسته است. اما این قهرمان، نه یک شاهزاده‌ی خوش‌اقبال، و نه یک جنگجوی مورد ستایش است. پتــــش خوارگر، فراری از زمان، محکوم به تقدیری که نمی‌خواهد بپذیرد، باید در دنیایی پر از شیاطین، جادوگران و خدایان خشمگین، حقیقت خود را پیدا کند. اما آیا سرنوشت قابل تغییر است⁉️ یا تاریکی همیشه پیروز خواهد شد⁉️ 🔮دشت پارسوا : دشتی که در آن خدایان سقوط می‌کنند، پادشاهان سرنگون می‌شوند، و تنها افسانه‌ها باقی می‌مانند. در قلب دشت پارسوا، جایی که خورشید بر روی سرزمین‌های ممنوعه می‌تابد، نبردی کهن در جریان است. خدایان، سایه‌هایی از آنچه بودند، در میان انسان‌ها راه می‌روند، و جادوی خاموش‌شده در کمین فرصتی برای بازگشت است. آیا حقیقت آن چیزی است که دیده می‌شود⁉️ یا در پشت پرده‌های این دنیا، چیزی عظیم‌تر نهفته است⁉️ این مجموعه‌ی هیجان‌انگیز، روایتی از نبردهای سهمگین، سرنوشت‌های از پیش تعیین‌شده، و دنیایی است که تنها قوی‌ترین‌ها در آن زنده می‌مانند.

21

پست‌های مرتبط به آپولو؛ پیش گویی پنهان

یادداشت‌ها

        این کتاب بر محور ایزد خورشید ،کمانداری ،موسیقی،پزشکی و.... یونان باستان یعنی آپولو می‌گذرد که حالا به علت کاری خطا توسط پدرش پادشاه آسمان ها:زئوس به دنیا ی فانی انسان ها تبعید شده تا کاری برای اربابی انجام دهد و این یا امکان دارد حتی بعد از انجام این کار به جمع ایزدان برنگردد . 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

S.A

S.A

1403/1/4

          خب از اونجایی که به داستان  و افسانه های یونانی خییلیی علاقه داشتم خوندن این کتاب یه تجربه خیلی قشنگ و خاص بود و صدالبته اگه کتاب پرسی جکسونو نخونده بودم هر دو دقیقه یکبار به ویکی پدیا هجوم میآوردم،تلفیق زمان ها و داستان های مختلف با ترکیب قلم نویسنده یک شاهکار ساخته بود و از بخش های طنزش هم که نمیشه گذشت
(همه ایزدان آرزو دارند فرزندی داشته باشند که وقتی بزرگ شود،دکتر شود)
عقاید و نظرهای یک ایزد نامیرا که چنیدن هزار سال زندگی کرده،در قالب یک نوجوون شونزده ساله؟....
بخش هایی واقعا آدم رو به فکر وامیداشت و باوجود اینکه داستان ژانر های مختلفی داشت هیچکدوم از اونها تکه ای احساس نمیشدند،یعنی چندین صفحه کاملاا طنز باشه و چندین صفحه کاملاا غمگین و فلسفی، این درآمیختگی موضوعاتش باعث جذاب شدن داستان شده بود،خوندن این کتاب یکی از بهترین تجربه های کتابخونیم شده و پیشنهاد میکنم اگه پرسی جکسونو روست داشتین یا به داستان های اساطیری علاقه مندین از دستش ندین:].
        

11

          کتاب آپولو پیشگویی پنهان، مجموعه ای جذاب برای خواننده کتاب های ریک ریوردن است، البته شاید نه به اندازه مجموعه پرسی جکسون
ریوردن این بار به جای روایت داستان نیمه خدایان به سراغ یکی از خدایان المپ به نام آپولو رفته است در پنج جلد ماجرای تنبیه او و آمدن به زمین تا بازگشت دوباره اش به المپ را تعریف می کند.
درون مایه این مجموعه مواردی از این دست است:
•	ترسیم یک جهان ملحدانه و مشرکانه با حضور خدایان المپ
•	تقلیل قدرت های الهی به بازیچه های ساده میان خدایان
•	تبدیل شدن خدایان به انسان ها و از دست دادن قدرت های الهی
•	ضعف و شکست خدایان در مقابل انسان ها
•	ترسیم رابطه انسان با خدایان به صورت بازیچه های هواسبازی خدایان

این مجموعه در سال 2016 با فروش بیش از 62000 نسخه در هفته‌ی اول به سرعت به لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز راه یافت و جایزه معتبر گودریدرز را نیز در همان سال دریافت کرد. ریک ریوردان  با ایده‌ای بکر و نو، اسطوره‌های یونان باستان را در قالب مدرن بازنویسی کرده است.
داستان پیش گویی پنهان با سقوط قهرمان کتاب در یک سطل زباله آغاز می‌شود. شخصیت اصلی داستان، آپولو، از خدایان اساطیری یونان است که به دلیل مجازات پدرش زئوس، به یک نوجوان تبدیل شده و از سطل زباله‌ای در نیویورک سر در می‌آورد. لستر نام آپولو در نیویورک است که ظاهرش به نوجوانی با موهای قهوه‌ای فرفری و چشمانی آبی تبدیل شده که باید راهی برای زنده ماندن در دنیای مدرن پیدا کند تا دوباره بتواند به شمایل گذشته‌اش برگردد.
علاوه بر آپولو یا همان لستر، سه شخصیت اصلی دیگر به نام‌های مگ، هلو و نرو نیز در مجموعه وجود دارند. مگ دختر 12 ساله‌ای در نیویورک، در حقیقت ملکه‌ای می‌باشد که برای کمک به آپولو فرستاده شده است. دیگر شخصیت داستان هلو است که در موقعیت‌هایی به لستر و مگ کمک می‌کند و شخصیت دیگر نرو، ضدقهرمان مجموعه‌ی آپولو محسوب می‌شود که فردی مستبد و تجمل‌گرا است.
آپولو تمامی قدرت‌های خداگونه و چهار هزار ساله‌اش را از دست داده و از طرفی دیگر دشمنان زیادی بین خدایان، هیولاها و انسان‌ها دارد. او برای اینکه مورد عفو زئوس قرار بگیرد باید بتواند پنج سخنرانی یونان باستان را تحت کنترل بگیرد اما او نمی داند که بدون داشتن قدرت و با ظاهر یک نوجوان در شهری بزرگ و پرجمعیت چطور می‌تواند هم زنده بماند و هم برای بازگشتن به جایگاه قبلی‌اش بجنگد.
او طبق یک پیشگویی که می شوند همراه با پرسی جکسون و و مگ به سمت اردوگاه دورگه ها می رود. لستر متوجه شده است که نرو امپراطور روم به شکلی از مرگ فرار کرده است و در طول قرن های گذشته تلاش کرده است خودش را به جایگاه ایزدان برساند. لستر در اردوگاه دورگه ها متوجه می شود که به احتمال زیادی پیشگویی معبد دلفی به شکلی اسیر شده است و دیگر هیچ پیامی در جهان بین ایزادان و دورگه ها و سایر موجودات جادویی جا به جا نمی شود. 
برای همین همراه مگ به جنگلی می رود که اولین مادر تایتان ها رئا آن را ساخته است و به جنگل پیشگو معروف است. نرو برای ورود به آن جنگل چند نفر از دورگه ها را زندانی کرده است اما نتوانسته آن را باز کند و به قدرت آپولو نیاز دارد. برای همین مگ را فرستاده است تا او را فریب بدهد. آپولو موفق می شود راه جنگل را باز کند و به مگ ثابت کند که قصد نرو نابودی جنگل است.مگ ناپدید می شود و آپولو بقیه بچه های ددو رگه را برای درمان به اردوگاه برمی گرداند
        

4

Soli

Soli

1404/4/14

          فضای کلی داستان کمابیش مشابه کارهای سابق نویسنده بود، ولی من روایت‌گری آپولو رو بیشتر از بقیه کتاب‌هایی که از این نویسنده خونده بودم دوست داشتم. هم اون طنز توی لحن پرسی و مگنس رو داشت و هم یه بخش‌هایی که می‌شه گفت یه جورایی... عمیق‌تر می‌شد. این‌که چه‌طور شخصیتش در طول کتاب رشد می‌کرد و عوض می‌شد، محسوس و خیلی جالب بود. بقیه شخصیت‌ها اون‌قدرا برام نزدیک نبودن. شاید فقط پرسی بود که توی قهرمانان المپ رو اعصابم بود، ولی اینجا علی‌رغم حضور کوتاهش، خوندن درموردش برام خوشحال‌کننده بود. :دی
منتظرم ببینم در ادامه چه اتفاقی می‌افته.
از کتاب:
من نمی‌فهمیدم آن بذرها به چه دردی می‌خورند، اما این فکر که وقتی کار به جاهای باریک می‌کشید، من مردم را با یوکللی‌ام کتک می‌زدم و مِگ مشغول کاشتن گل‌های شمعدانی می‌شد، واقعا آرامش‌بخش بود.

بعد از خوانش دوم:
حدودا چهارده سالم بود که برای اولین بار با پرسی جکسون و ریک ریوردان آشنا شدم. اون اوایل، خیلی باهاش حال نمی‌کردم و نمی‌فهمیدم که چرا باید این‌قدر طرفدار داشته باشه.
کم‌تر از بیست روز دیگه، بیست‌ویک ساله می‌شم. مدتی می‌شه که هرچیزی مربوط به کارهای آقای ریوردان برام حسی شبیه خونه داره و هرچی که می‌گذره فقط بهشون علاقمندتر می‌شم. هر بار که برمی‌گردم، چیزهای بیشتری درباره هرکدوم از شخصیت‌ها و داستان‌هاشون یاد گرفته‌م و بیشتر باهاشون همذات‌پنداری می‌کنم.
با این‌که دفعه دومی بود که این کتاب رو می‌خوندم و با این‌که نیاز داشتم سریع‌تر تمومش کنم، واقعا دلم نمی‌خواست تموم شه. همچین کتاب‌هایی به یادم می‌آرن که اصلا چرا عاشق مطالعه شدم. ترجیح می‌دم تو همین اردوگاه دورگه‌ها زندگی کنم، همین‌طوری از دور همه رو تماشا کنم که چه‌طور جلو می‌رن و بزرگ می‌شن و تغییر می‌کنن.
یه نکته‌ای که توجه‌م رو جلب کرد این بود که زاویه‌دید کتاب من راوی بود و اتفاقا بی‌مهابا وسط داستان به اصطلاح دیوار چهارم رو می‌شکست و تلاش نمی‌کرد پنهان کنه که داره با مخاطب حرف می‌زنه، ولی این موضوع نه‌تنها چیزی از ارزش و لذت داستان کم نکرده بود، بلکه بهش افزوده بود. این اواخر چند تا کتاب خوندم که تلاش می‌کردن همچین حالتی رو به دست بیارن ولی نتیجه چنان خنک و بی‌معنی و حال‌به‌هم‌زن شده بود که من همه اون کتاب‌ها رو بعد از سی چهل صفحه رها کردم. به نظرم یکی از دلایلش این بود که نویسنده این‌جا خیلی صادقانه و خودمونی برخورد کرده بود. به زور سعی نکرده بود خودش رو فرو کنه تو بدنی که حرف زدن از طرفش رو بلد نیست. تازه، بامزه هم بود. من خیلی جاها باهاش خندیدم. خیلی جاها هم بغض کردم.
خلاصه که چی بگم. خیلی دوستش دارم.
        

0