معرفی کتاب رود راوی اثر ابوتراب خسروی

رود راوی

رود راوی

3.7
16 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

24

خواهم خواند

15

شابک
9645776376
تعداد صفحات
256
تاریخ انتشار
1385/5/24

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        فرزند یکی از رهبران فرقه مذهبی غیررسمی برای تحصیل پزشکی به شهر لاهور می رود تا بتواند در آینده به سایر اعضای فرقه خدمت برساند. اما او (که خود راوی قصه نیز هست) به جای تحصیل، به فرقه مخالفِ می پیوندد و... «رود راوی» رمانی که با نگاه غیر قهرمان پروری نمونه ای موفق از روایت در باب طرح های انتقادی و داستانی است. نویسنده ی رود راوی در ساختار داستانی مفصل درمان درد جامعه ی خود را روایت می کند. او در صحبت هایش گفته است: ” ما در طول تاریخ مان همیشه با سه موضوع درگیر بوده ایم، سه موضوعی که با هم متصل اند و ارتباطی تنگاتنگ باهم دارند: قداست، فرقه گرایی و خرافه…”رود راوی را می توان مفصل ترین اثر ابوتراب خسروی دانست او ساخت داستان را بر بی اعتباری زمان استوارکرده است و از عناصر و اندیشه برای مقابله با زمان در رود راوی استفاده کرده است. نهایت خلق در آثار ابوتراب خسروی، حس کردن رویا و اسطوره توسط مخاطب است. زمان در آثار او می شکند. آثار خسروی انسان را به صبوری و تفکر در کلمه فرا می خواند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحاله های پی درپی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست. رود راوی سال 1382 برنده ی چهارمین دوره ی جایزه ی هوشنگ گلشیری شد.
      

پست‌های مرتبط به رود راوی

یادداشت‌ها

          پیش از رود راوی، از ابوتراب خسروی دو رمان به نام‌های اسفار کاتبان و ملکان عذاب خوانده و یادداشت‌هایی درباره‌شان نوشته بودم.
از این سه اثر می‌توان دریافت که ابوتراب خسروی، تاکید بسیار زیادی بر زنده‌بودن کلمات دارد. و با روایت کم‌نظیر و تصویرسازی فوق‌العاده‌اش می‌کوشد تا همین زنده‌بودن کلمات را به درستی برای مخاطب جا بیاندازد.
پیرو همین موضوع، در می‌یابیم که رود راوی به دنبال این است تا مفهوم واقعی و زنده‌‌ای از درد -که حلقه وصل تمامی شخصیت‌های داستان است و برای درمان آن در جستجوی تسکین‌های کاذب هستند- را به مخاطب بچشاند.
برای همین، مانند رمان ملکان عذاب، به یک نقد جامع و بی‌پرده نسبت به نوع دیگری از اعتقاد ناآگاهانه به آیین‌های خرافه‌پرستی و عرفان‌های کاذب می‌پردازد. و در اینجا، مواجهه‌‌ی مستقیمی بین دردمندیِ انسانِ ناآگاه و تسکین‌هایِ کاذب (از جمله اعتقاد به خرافات) را شاهدیم که بسیار تامل‌برانگیز است.
اما حیف...
حیف است که عشق، بعنوان یک درمان‌گر واقعی و زنده برای بسیاری از دردهای انسان، نقش کمرنگی در این رمان دارد. در واقع، در نقطه مقابل خرافه قرار گرفته، اما به نظر من باز هم کمرنگ است.
شاید نویسنده قائل به آن نیست. نمی‌دانم.
به هر حال، خوشحالم که اثر دیگری از ابوتراب خسروی را مطالعه کردم.
        

5

          《بازیِ کلمات/هزارتویِ روایات》
رود راوی رمانی‌‌ست سخت و پیچیده، هم در فرم روایی و هم در محتوا. مطمئنن فهم درست رمان چه از نظر ساختار روایت و چه محتوا نیاز به خوانش چندین باره‌ی آن و تخصص کافی دارد. داستان رمان در کلیت به تاریخ‌نگاری فرقه‌‌ای به نام مفتاحیه می‌پردازد اما در حین این تاریخ‌نگاری داستان زندگیِ شخصیتی از اهالی این فرقه به نام "کیا" نیز روایت می‌شود، اما همانطور که گفته‌ شد روایت دارای پیچیدگی‌های بسیار است از آنجا که داستان رمان از جوانیِ کیا آغاز می‌شود اما در سیر جوانی او تا رسیدن به  قائم مقامی و حتی ولی‌امریِ فرقه از طریق او که خود به نوعی هم راوی هم نویسنده‌ی داستان است داستان زندگی خود او و هم تاریخ فرقه روایت می‌شود. نویسنده در رمان از تمام ابزار خود از نثر تا شخصیت‌‌پردازی و زمان و مکان و حتی پیرنگ داستان را بکار میگیرد تا با ایجاد هزارتویی روایی با خواننده وارد بازی‌ شود. بازی‌ای که هر لحظه منطق خود را چیده و دوباره با نقض کردن همان منطق مخاطب را وارد مسیرهای مختلف روایت می‌کند تا جایی که کم کم خواننده متوجه این بازی شده و بجای نگاه مالوف به داستان و تمام اِلِمان‌های آن و پیگیری خط داستانی و محتوایی پیش‌بینی پذیری که از گذشته در ذهن خود داشته است، می‌پذیرد که وارد این هزارتوی روایی شده و با نویسنده همراه شده و به حد توان خود مسیر روایت را به داخل هزارتوی ساخته شده پیدا کند. و همین باعث می‌شود که در رمان رود راوی فرم مهم‌تر از محتوای داستان باشد چه از نظر نویسنده که با ابزار مختلف و بصورت مستقیم و غیرمستقیم این مسئله را در طول داستان نشان داده چه از نظر خواننده که برای فهم درست و کامل محتوا در درجه اول نیاز به فهم ساختار روایی داستان داشته که از پیرنگ و نثر داستان و شکل شخصیت پردازی و استفاده از زمان و مکان گرفته تا استفاده‌های مختلف از تکنیک‌های روایی و اسامی و وزن دادن به اهمیت کلمات و نوشتن و حتی حضور خودِ نویسنده و اینکه اصلا خود داستان روایت تاریخ یک فرقه می‌باشد. رمان رود راوی هزارتویی‌ست که خواننده در ابتدای رمان وارد آن شده تا در نهایت از مسیر کلمات و جملات و روایاتِ روای/نویسنده، در مرکز آن، به خود او برسد،او که از ابتدای داستان حضور دارد و در انتها و در مرکز هزارتو هم با حضور قطعیت‌بخشی که در به پایان رساندن رمان دارد، چشم در چشم ما ایستاده.
        

7

          ‍ رود راوی، حکایت درد است و عشق. حکایت زخم است رهایی.
ابوتراب خسروی در این داستان شیوه‌ای مثل اسفار کاتبان در پیش گرفته. داستانی تنیده در قصه‌ای کهن که پیشینه را روایت می‌کند. در اسفار کاتبان ما شاهد حکمرانی مذهب بودیم و در این کتاب، فرقه‌ها خود را به رسمیت می‌شناسند.
کیا، راوی و شخصیت نخست داستان، با چرخشی نرم از سهل‌انگاری و آزاداندیشی، به سمت اطاعت بی‌چون‌وچرا سوق پیدا می‌کند و در این راه، عشق‌ و احساس را در خود خفه می‌کند.
زنی که می‌رقصد. کارش رقصیدن است. هیچ‌انگار و آزاد است، از لاهور پی عشقی ساختگی راهی می‌شود و فرزند ناخواسته‌اش را، که فقط کیا شیوه تلقیحش را می‌داند، به دست کیا می‌سپارد. گایتری همزمان که تدریجا دچار بی‌مهری کیا می‌شود، زخم را در تن خود می‌بیند. زخم در این داستان سرمنشأ بریدن است. ابتدای راه تسلیب، و برای ذوب شدن در درد باید عضو درد را از تن به در کرد. استعاره عجیبی‌ست.
گایتری بی‌شک برای من شخصیت محبوب داستان بود‌. انقلابی مهم و نامحسوس که به دست زنی فرسوده از عشق رقم زده شد. اعتمادی که در آخرین لحظات بودنش رقم زد و کیا را مدیون خودش قرار داد، منجر به حذف سیستمی معیوب شد.
در بخش کهن داستان که تاریخ رونیز و فرقه را روایت می‌کند هم، زنی فاسد زمام همه امور را به دست می‌گیرد. جوری که مفتاح اول برای داشتنش دست به تاسیس رصدخانه و توسعه علم می‌زند. زنی که برای آزادی، طی طریق کرده به آسمان؛ سُلم‌السما.
و شاهی که برای دست‌یابی به معشوق، همه نوع باجی می‌دهد و درنهایت خودش را مرید زن می‌خواند.
ام‌الصبیان که زنی شهرآشوب است، در ابتدای حضور، چهل صورت از خودش عیان می‌کند که به عقیده من، نماد پایداری و ماندگاری‌ست.
پس از سلم‌السما ام‌الصبیان، نکته‌ای که بسیار باعث تفکرم شد، شیوه برخورد دو زن و دو مرد داستان بود. زنی که به خواسته‌اش بها داده نشد و رهایی را برگزید و نوعی هبوط کرد. و زنی که در پی عشق، راه طولانی را پیمود و خودش را به عاشق عرضه داشت و درنهایت در بی‌کسی طرد شد و برگشت را برگزید.
در نظر نویسنده گویا زن شیطانی، حرف‌ خود را عملی می‌کند و زن مهربان، ترک می‌شود. 
سرنوشت داستان اما در نهایت هم به دست زنان گره می‌خورد. اقدس مجاب که برای من کاملا روایت‌گر نمادی منتقمانه بود، پایانی را رقم زد که دور از ذهنم نبود.
قلم توانا و دایره لغات ابوتراب خسروی آن‌قدر به داستان عمق می‌دهد که گاهی فراموش کنی، داستان از خط اصلی خارج شده و نکاتی را بیان می‌کند که نه تنها دلیلی ندارد، بلکه به راهبرد داستان هم کمکی نمی‌کند. تکرار و تکرار و تکرار مکررات که گاها بیهوده و لوث می‌شد.
اما امضای ابوتراب که نثر ثقیل و کهنش بود، در این داستان به خوبی مشخص بود و البته، مورد علاقه.
اگر پایان‌بندی داستان کمی زیرکانه‌تر ساخته می‌شد، قطعا با لذت بیشتری کتاب را می‌بستم.

رود راوی/ ابوتراب خسروی
نشر نیماژ
        

0