یادداشت سهیل قریب
1404/1/21
《بازیِ کلمات/هزارتویِ روایات》 رود راوی رمانیست سخت و پیچیده، هم در فرم روایی و هم در محتوا. مطمئنن فهم درست رمان چه از نظر ساختار روایت و چه محتوا نیاز به خوانش چندین بارهی آن و تخصص کافی دارد. داستان رمان در کلیت به تاریخنگاری فرقهای به نام مفتاحیه میپردازد اما در حین این تاریخنگاری داستان زندگیِ شخصیتی از اهالی این فرقه به نام "کیا" نیز روایت میشود، اما همانطور که گفته شد روایت دارای پیچیدگیهای بسیار است از آنجا که داستان رمان از جوانیِ کیا آغاز میشود اما در سیر جوانی او تا رسیدن به قائم مقامی و حتی ولیامریِ فرقه از طریق او که خود به نوعی هم راوی هم نویسندهی داستان است داستان زندگی خود او و هم تاریخ فرقه روایت میشود. نویسنده در رمان از تمام ابزار خود از نثر تا شخصیتپردازی و زمان و مکان و حتی پیرنگ داستان را بکار میگیرد تا با ایجاد هزارتویی روایی با خواننده وارد بازی شود. بازیای که هر لحظه منطق خود را چیده و دوباره با نقض کردن همان منطق مخاطب را وارد مسیرهای مختلف روایت میکند تا جایی که کم کم خواننده متوجه این بازی شده و بجای نگاه مالوف به داستان و تمام اِلِمانهای آن و پیگیری خط داستانی و محتوایی پیشبینی پذیری که از گذشته در ذهن خود داشته است، میپذیرد که وارد این هزارتوی روایی شده و با نویسنده همراه شده و به حد توان خود مسیر روایت را به داخل هزارتوی ساخته شده پیدا کند. و همین باعث میشود که در رمان رود راوی فرم مهمتر از محتوای داستان باشد چه از نظر نویسنده که با ابزار مختلف و بصورت مستقیم و غیرمستقیم این مسئله را در طول داستان نشان داده چه از نظر خواننده که برای فهم درست و کامل محتوا در درجه اول نیاز به فهم ساختار روایی داستان داشته که از پیرنگ و نثر داستان و شکل شخصیت پردازی و استفاده از زمان و مکان گرفته تا استفادههای مختلف از تکنیکهای روایی و اسامی و وزن دادن به اهمیت کلمات و نوشتن و حتی حضور خودِ نویسنده و اینکه اصلا خود داستان روایت تاریخ یک فرقه میباشد. رمان رود راوی هزارتوییست که خواننده در ابتدای رمان وارد آن شده تا در نهایت از مسیر کلمات و جملات و روایاتِ روای/نویسنده، در مرکز آن، به خود او برسد،او که از ابتدای داستان حضور دارد و در انتها و در مرکز هزارتو هم با حضور قطعیتبخشی که در به پایان رساندن رمان دارد، چشم در چشم ما ایستاده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.