یادداشت محمدجواد قیاسی
1403/1/13
3.6
2
پیش از رود راوی، از ابوتراب خسروی دو رمان به نامهای اسفار کاتبان و ملکان عذاب خوانده و یادداشتهایی دربارهشان نوشته بودم. از این سه اثر میتوان دریافت که ابوتراب خسروی، تاکید بسیار زیادی بر زندهبودن کلمات دارد. و با روایت کمنظیر و تصویرسازی فوقالعادهاش میکوشد تا همین زندهبودن کلمات را به درستی برای مخاطب جا بیاندازد. پیرو همین موضوع، در مییابیم که رود راوی به دنبال این است تا مفهوم واقعی و زندهای از درد -که حلقه وصل تمامی شخصیتهای داستان است و برای درمان آن در جستجوی تسکینهای کاذب هستند- را به مخاطب بچشاند. برای همین، مانند رمان ملکان عذاب، به یک نقد جامع و بیپرده نسبت به نوع دیگری از اعتقاد ناآگاهانه به آیینهای خرافهپرستی و عرفانهای کاذب میپردازد. و در اینجا، مواجههی مستقیمی بین دردمندیِ انسانِ ناآگاه و تسکینهایِ کاذب (از جمله اعتقاد به خرافات) را شاهدیم که بسیار تاملبرانگیز است. اما حیف... حیف است که عشق، بعنوان یک درمانگر واقعی و زنده برای بسیاری از دردهای انسان، نقش کمرنگی در این رمان دارد. در واقع، در نقطه مقابل خرافه قرار گرفته، اما به نظر من باز هم کمرنگ است. شاید نویسنده قائل به آن نیست. نمیدانم. به هر حال، خوشحالم که اثر دیگری از ابوتراب خسروی را مطالعه کردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.