کتاب نشر آریان را خواندم.
از آن کتاب‌هایی است که باید چندبار خواند؛ در جای‌جای کتاب تلنگرهایی به خواننده می‌زند که مجبورمان می‌کند روزهای گذشته، تصمیمات گرفته و باورهای ذهنی را بازخوانی کنیم.
چهار میثاق به ذهن انسان کمک می‌کند دوباره نفس بکشد!
        

          کتاب چهارمیثاق درباره چهار میثاقه
که انسان رو با واقعیات زندگی 
مواجه میکنه، یعنی چهار عهدی که اگر انسان با خودش ببنده میتونه خودش رو از بسیاری از افکار منفی رها کنه، میتونه خودش رو در یک وضعیتی قرار بده که چیزی ناراحتش نکنه
اتفاقی حس سردرگمی 
و کلافگی درش ایجاد نکنه...
.
.به نظرم آدمهایی که درگیر تنش های روزانه هستن، و حرف دیگران براشون مهمه، 
انگار یک سری پیمان هایی با خودشون بستن و یک سری الگوهایی رو تو ذهن شون قرار دادن که نمیتونن ازش رها بشن و این باعث ایجاد یه سری موانع سر راه شون میشه و اگر از پس این موانع بربیان
میتونن به درجه استادی برسن
من توصیه میکنم حتما این کتاب رو مطالعه کنن
        

          پیشنهاد می کنم ترجمه خانم دل آرا قهرمان را بخوانید.
        

          ■با کلام خود گناه نکنید
    ■هیچ چیز را به خود نگیرید
    ■تصورات باطل نکنید
    ■همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید
میثاق اول سه میثاق بعدی را دربردارد. 
حین مطالعه میثاق ها لحظاتی آزادی از حصارهای ذهنی ساخته سالها زندگی اشتباه انسانی به شما داده خواهد شد که در این فرصت کوتاه میتوانید از فضایی خارج از مرزهای فکری تحمیل شده به حقیقت اجتماع، باورها و تمامی تروماهایی که از کودکی در قالب کلمات به روحتان وارد شده نگاه کنید
و حقیقت را دریابید! 
"ما در جست و جوى ابدى براى حقیقت هستیم چون تنها دروغ هایى را که در ذهن خود ذخیره کرده ایم، باور داریم." 
وقتی کتاب تمام میشود، این شمایید و حقیقت سالها باورهای اشتباهی که در مورد خود داشتید
حالا این گوی و میدان
شمایید که تصمیم میگیرید از این لحظه به بعد با آگاهی کوچکتان چگونه بی پروا به خود و جهانتان عشق بورزید! 
باشد که رویای جمعی مردم کره زمین شکل و سوی دیگری بگیرد...
        

          ۳۰۰۰ سال پیش، انسانی مانند من و شما در نزدیکی شهری که با کوه‌ها محاصره شده بود زندگی می‌کرد. او در رشته طب تحصیل می‌کرد دانش اجدادش را بیاموزد ،اما او نمی‌توانست تمام آنچه که می‌آموزد را قبول کند و قلباً احساس می‌کردنیاز به آموزش بیشتری دارد .یک روز، وقتی در غاری خوابیده بود ، خودش را در رویا دید که خوابیده است .از غار بیرون آمد. در آن شب، هلال ماه و میلیون‌ها ستاره در آسمان صاف می‌درخشیدند. سپس ناگهان اتفاقی در درونش افتاد که زندگی‌اش را برای همیشه تغییر داد. به دستانش نگاه کرد و بدنش را احساس کرد و صدای خودش را شنید که می‌گفت:« همه چیز از نور ساخته ساخته می‌شود فضای مابین آن خالی است.» او می‌دانست هر چیزی که وجود دارد یک موجود زنده است و نور پیام آور زندگی است، زیرا زنده است و تمام علوم را در خود جای می‌دهد.
        

          بعد از کتاب تکه های از یک کل منسجم این دومین کتابیه که واقعا دوسش دارم وکلی چیز به من یاد داده
وهزار بار خوندنش برای آدم کمه
این کتاب هم باعث میشه کارها ورفتار های خودت رو ببینی وآگاه باشی نسبت بهش وانتخاب رفتار درست
برای آرامش بیشتر آدم
        

          کتابی بسیار قشنگ و کاربردی. به‌شدت پیشنهادی 
متاسفانه من از ویراستاری کتاب خیلی راضی نبودم ولی متن و مفهوم کتاب عالی بود🥰✨
        

          ما هیچ انتخابی تو زندگی  نداشتیم. همه  چیز رو برامون از قبل انتخاب کردن . دین و مذهب ، زبان و... حتی اسمی که ما خودمون رو به اون اسم میشناسیم رو خودمون انتخاب نکردیم . 
کتاب در مورد چیزهایی حرف میزنه که خیلی ها مون یاد داریمشون ولی همیشه یادمون میره که زندگیمون  بهش احتیاج داره  
بنظر من کتابیه که لازمه هر چند وقت یک بار  بخونی 
تنها مشکلی که داره اینه که بعضی از موارد رو خیلی باز نکرده  
        

          با خوندنش یه حس خوبی به آدم دست میده.
        

          وقتی چیزی را به خود می گیرید ، احساس رنجیدگی می کنید و واکنشتان و دفاع از اعتقادات خود و شکل گیری تناقض ها است.
از کاه کوه می سازید.
کتاب خیلی خوبیه.🥰
        

          احساسم به این کتاب از لحظه‌ای که اسمش رو شناختم و تا آخرش که داشتم می‌خوندم در نوسان بود. اولش شنیدم کتاب خوبیه پس وارد لیستم شد و خریدمش. پشت جلدش رو خوندم و فکر کردم زیاد هم چنگی به دل نخواهد زد. بعد شروع کردم به خوندنش و اولش همه چیز خوب و حقیقی به نظر می‌رسید. به نظرم حرفای جالبی زده بود و تا حدودی می‌شد با تمرین و تکرار انجامشون داد و به نظر میومد نتیجه‌بخش خواهد بود ولی آخر کتاب(در واقع دو فصل آخر) کاملا نظرم رو عوض کرد. آخراش به این اشاره کرده انسان ذات وحشی‌ای داره و هرچقدر سعی کنه از این ذات فاصله بگیره آزادیش سلب می‌شه!  و به عنوان مثال به این اشاره کرده که ما تو موقعیت‌های مختلف شخصیت‌های مختلف از خودمون نشون می‌دیم. مثلا تو دادگاه چهره‌ای جدی و... و خب تا اینجاش همه چیز خوب به نظر میاد تا اینکه در ادامه میگه قوانین آزادی مارو از ما می‌گیرن! انسان باید وحشی بمونه و هرررر کاری دلش می‌خواد بکنه و بعد میگه هر چی تو فصل‌های قبل گفته شده برای رسیدن به همین ذات وحشیه😐 عزیزم؟ اینجوری که خیلی خر تو خر می‌شه. آره درسته قوانین بخشی از آزادی ما رو سلب می‌کنن ولی به نظرم زندگی اجتماعی باید یکسری قوانین داشته باشه تا کسی آسیب نبینه وگرنه ما چه فرقی با حیوونا داریم؟! و اینجا بود که احساس کردم حرفاش اونقدر هم به نظر می‌رسه عملی نخواهد بود.
        

          سلام دوستان روزتون بخیر
من دنبال یک کتاب در مورد افزایش اعتماد به نفس هستم. الان تنها چیزی که به یادم اومد این کتاب بود. شما چی؟ کتاب خوب میشناسید که زرد نباشه و واقعا مفهوم داشته باشه.
ممنون از همگی🙏💚

        

          کتاب کم حجم و مفیدیه . اولش به نظر کسالت آور میاد ولی وقتی میثاق ها رو توضیح می‌ده میبینی که اگه واقعا خودت رو متعهد به این چهار میثاق بدونی خیلی راحت زندگی میکنی و آرامش بیشتری داری من خیلی لذت بردم مخصوصا با صدای جذاب نیما رئیسی
        

           :/ :/ :/
        

          هر چه عشق به خود در ما بیشتر باشد، کمتر خودآزاری را تجربه می کنیم✨
        

          کتاب نسبتا خوبی بود. کوتاه و مفید. 
        

          یک کتاب عالی دیگه
شاید اینکه می‌گم عالی، بخاطر همسو بودن‌ش با افکارمِ، با این حال انقدری منطقی می‌دونمش ک برام عالی بنظر بیاد.
کتابی ک داره می‌گه ب اصل این دنیا بچسبید. برای خودتون خط کشی داشته باشید و خودتون رو هدایت کنید.
        

          نمیدانم این در هم آمیزی چه جذابیتی برای برخی دارد؟! 
چرا باید مطالب فردی سرخ پوست که به مسیحیت تغییر مذهب داده و عرفان سرخ پوستی و مسیحیت را با گزاره های روانشناسی قاطی کرده و ملغمه ای بی سر و ته ارائه کرده برای انسان غرب آسیایی مسلمان با عقبه ی زرتشتی جالب باشد!!!!!؟
چرا باید انسان یافته ها و ارثیه دانایی خانوادگی اش را دور بریزد و مطالب بی سر و ته میگل را با برچسب حتما درست برگیرد و اجرا کند؟
به دستور عقل و روایت عیسی علیه السلام که میفرماید انسان مبعوث نمی شود مگر آنکه دوباره متولد شود، علم و دانش و عقاید پدران و گذشتگان هیچ مجوزی برای قطعیت ندارد و باید آنها را دوباره اندیشید و خود انتخاب کرد.
اما چرا من باید حرف کسی را که میگوید نجواهای درون سرم همان خداست را قبول کنم؟ پر واضح است که هیتلر هم به نداهای سرش عمل کرد و صدام هم و هیچگاه راه خود را غلط نمی دانستند.
کتاب بی مایه و زرد پر رنگ و ضد توحید و تعقلی است و سه گزاره ی واضح و درست روانشناسی و یک اصل اساسی یعنی تلاش را به عنوان راهکار رهایی از مشکلات و زندگی در بهشت معرفی میکند که این هر چهار قطعا درست و راه گشاست و مطالب بیهوده و بی سر و ته لابه لای این تیترها پر از ابهام و تضاد است و برای هر کس مفید باشد (که نیست) برای انسان مسلمان غرب آسیا نیست.
کاش کتاب لغو مجوز شود و بیهوده وقت و ذهن عزیزان کم مطالعه و کم دقتمان را اشغال و تلف نکند.
        

          با ترجمه دیگه ای خوندم.
کتاب جالبی بود ولی کند پیش رفت برام.