تاتار خندان

تاتار خندان

تاتار خندان

غلامحسین ساعدی و 1 نفر دیگر
4.4
11 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

16

خواهم خواند

7

ناشر
نگاه
شابک
9789643514235
تعداد صفحات
336
تاریخ انتشار
1398/9/27

توضیحات

        “تاتارخندان” رمانی جذاب است و در اصل برشی از تاریخ اجتماعی ایران است که نویسنده، با گشت و گذار در واقعیت های اجتماعی روزانه، خواننده را پابه پای راوی که پزشکی است جوان و سرخورده از یک شکست عشقی، ودلگیر از نقشی که مدرنیته ی نارس بر او تحمیل کرده، همه ی خوشی ها، لذت های  زندگی شهری و آسایش روزگار مدرن را کنار گذاشته و می خواهد که با تفکر و جستجو در درون خود، آرامش ذهن  خویش را در تبعیدی خودخواسته بازیابد.راوی در نهایت ناامیدی و آشفتگی، بی آن که بداند “تاتار خندان” کجاست و چگونه جایی  است ،برای فرار از آنچه که برایش قابل تحمل نیست و روح اش را می خورد ، خیلی اتفاقی و شاید هم به خاطر پسوند “خندان” آنجا ، تاتار خندان را به عنوان محل جدید خدمت اش انتخاب کرده و با وسایل زندگی اش راه می افتد که بتواند وقت خود را راحت بِکُشَد …. اما وقتی پای نیاز انسانها به امداد و یاری و رسالت انسانی در زمان های سخت فرا می رسد و مردم روستای تاتار خندان و آبادی های اطراف را غرق دررنج، خرافه و نیازمندی می بیند و اما همچنان آنان را شاد و امیدوار می  بیند، شیفته ی آنها شده و چنان با آنها صمیمیی می شود که دیگر سر از پا نمی شناسد و لبخند شوق و نور رضایتی که با درمان بیماران و انجام وظیفه ی انسانی اش به عنوان یک پزشک، در اعماق روح اش می تابد را با هیچ چیز عوض نمی کند ….. راوی رمان ( ” رضا ” ) است که …… .
      

یادداشت ها

          آیا کتاب‌ها آینه‌ی زندگی نویسندگان‌شون هستند؟
آیا با خوندن یک کتاب میشه به دنیای شخصی نویسنده نزدیک شد‌؟
تقریبا جوابی برای این سؤال ندارم. اما توجه شما رو به دو کتاب از #غلامحسین_ساعدی جلب می‌کنم. #عزادارن_بیل و #تاتار_خندان
کتاب اول یک مجموعه داستانه در مکان واحد و شخصیت‌های واحد. همه‌ی داستان‌ها در روستایی به نام ‌بَیَل اتفاق می‌افته و هربار یکی از اهالی روستا درگیر یک ماجرا می‌شه. همه‌ی داستان‌ها تلخ و گزنده هستند. مرگ، رنج، گرسنگی، بیماری انگار که قرار نیست هیچ اتفاق خوبی اونجا بیفته.
کتاب دوم یک رمانه. یک پزشک که گویا شکست عشقی خورده از شهر و بیمارستان و دوستانش می‌کنه برای طبابت به یک روستا به نام #تاتار_خندان کوچ می‌کنه. و همه اتفاقات در اون روستا می‌افته. یک داستان تقریبا خطی بدون هیچ گره و تعلیق نفس‌گیر با یک نثر ساده و روان و حال خوش. انگار که قرار نیست توی اون روستا هیچ اتفاق بدی بیفته اما انقدر ماجراهای جذاب و عجیب داره که مخاطب رو همراه می‌کنه اون‌قدری که آدم نمیتونه کتاب رو زمین بذاره.
شاید اگه یک نوقلم این کتاب رو بخونه با خودش بگه چه کتاب ساده‌ای و نوشتن این که کاری نداره.
اما اصلا اینطور نیست. 
به قول یکی از دوستان ساعدی از پیچیدگی به سادگی رسیده.
نویسنده تکنیک‌هایی به کار برده که احتمالا مخاطب عام اصلا متوجه اون نمیشه ولی از خوندن کتاب لذت می‌بره.
اتفاقات کتاب انقدر واقعی و رئال به نظر می‌رسن که آدم گاهی خیال می‌کنه که داره خاطره می‌خونه.
نکته بامزه درباره این دوتا کتاب اینه که ساعدی عزادارن بیل رو در اوج رفاه و حال خوب نوشته و تاتار خندان رو در زندان.
پس آیا کتابها آینه‌ی زندگی نویسندگان‌شون هستند؟
        

4