رکوئیم برای یک راهبه

رکوئیم برای یک راهبه

رکوئیم برای یک راهبه

آلبر کامو و 1 نفر دیگر
3.0
14 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

5

این نمایش نامه را آلبر کامو، بر اساس رمانی از ویلیام فاکنر نوشته است. این اثر، از کارهای دوره ی جوانی کاموست و چندان شناخته شده نیست. رنج و رستگاری، درون مایه ی اصلی این کار است.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به رکوئیم برای یک راهبه

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

محاکات

1402/9/24

رکوئیم برای یک راهبه

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به رکوئیم برای یک راهبه

یادداشت‌های مرتبط به رکوئیم برای یک راهبه

          از این که اولش فهمیدم این کتاب اقتباسی از یک رمان فاکنر است خیلی خوشم نیومد. من خیلی از فلسفه کامو خوشم میاد و دوست داشتم همچنان کامو بخونم نه چیزی غیر از اون. تعریف فاکنر رو خیلی شنیدم و تا حال قسمت نشده چیزی ازش بخونم. من از کسانی ام که نقد اثر ادبی را بعد از اتمام اثر  میخونن به همین علت دوست ندارم درابتدا با هر گونه چیزی که در مورد اثر هست روبرو شوم. متاسفانه پشت جلد کتاب درون مایه اثر برملا شده و من همش دنبال اون بودم در سراسر خواندن آن. به هر حال کتاب رو خوندم.
وقتی که محاکات به اتمام رسیدن خوانش کتاب رو اعلام کرد تازه من کتاب دستم رسید. از بچه های گروه بابت اینکه همراهشون نبودم معذرت می‌خواهم .
آقای سید امیر حسین هاشمی توضیحات خیلی خوبی  هم در مورد اثر و هم یک کلیتی از ویژگی های نمايشنامه گفتن که خیلی سودمند بود. طبق این ویژگی ها این نمایشنامه، نمايشنامه خوبی نیست. حقیقت این که من نمایشنامه رو نمیشناسم و تا به حال هم نمایشی ندیده‌ام. از این گفته که نمایشنامه برای لذت بردن است نه چیز یاد گرفتن مرا میرنجاند چون اساسا من به دنبال چیز یاد گرفتنم! به هر حال با چنین دیدی هم هر چه نمایشنامه خوانده ام فقط خوانده ام که خوانده باشم، تو گویی از خواب مرا بپرانند. اگر بشود کتاب خوبی در محاکات به مطالعه گذاشته شود یا دوستان اهل فن کتابی برای شناخت نمایشنامه معرفی کنند. تا از این پس همراه با خواندن نمایشنامه به جنبه های ادبی و قالبی آن هم نظری بیاندازم.
گشت جلد کتاب نوشته که درونمایه آن رنج است و من در پی ردیابی این رنج چیزهای زیادی رو از این اثر از دست دادم. البته مسائل زیادی در اثر خودنمایی می‌کند : اعدام، مسئله تبعیض نژادی، اهمیت بخشش، خیانت، روسپیگری، قانون، امید، رستگاری و چگونگی یافتن آن و رسیدن به آن.
داستان طوری بیان شده که به  خواننده القا میکند اعدام حکمی مغرضانه است و زیاده‌روی است، وقتی که نانسی در برابر این حکم از خود دفاعی نمی‌کند فارغ از این که محکوم چه خیالی در سر دارد، دادگاه تلاش چندانی نمی‌کند و یا اجازه فرصت دیگری برای دفاع از خود به وی داده نمی‌شود. دراینجا برای من اینگونه تداعی شد که قانون چنان بی رحم است که هیچ چیز سرش نمی‌شود و آنچه قانون است باید اجرا شود در واقع قانون فراتر از احساسات، عواطف و نیازهای آدمی میرود و دارای تقدسی است که انسان در برابر آن موجود خواری بیش نیست.
آبروداری، محترم بودن و آنچه جامعه خوب می‌پندارد در شخصیت تمپل وجود ندارد و وی با اینکه نگران باخبر شدن بقیه از آن است(خواهان آبرو و محترم بودن) اما امیال وی میل به چیز دیگری دارند و این یعنی تقابل با آزادی که یکی از مسائلی است که کامو در آثار دیگرش به آن پرداخته است.
مسئله دیگر این است که زنده ماندن و رنج کشین بهتر است یا مردن؟ این از صحنه ای تداعی میشود که در آن نانسی برای جلوگیری از رنج کشیدن و ازار دیدن تصمیم به کشتن بچه می‌گیرد و به آن عمل می‌کند. آیا این انتخاب سختی نیست؟
در ماجرای روندی که قرا این است به اعدام نانسی ختم شود پدر بچه جدا از اینکه از اعدام نانسی خوشحال است از این که نانسی سیاه هم هست مسرور می‌شود همچنین میداند که کار وی درست نیست برای همین توجیه می‌آورد که او را از جوب گرفته‌اند و به هر حال از مرگ نجاتش داده اند و حال او را می‌کشند.
 مسئله بخشش هم خیلی قابل تامل بیان شده است و خواننده به چالش واداشته می‌شود آیا بخشش اخلاقی است یا نه. آن وقت این مسئله طرح میشود که بخشش خود خیلی مشکل تر از بخشش دیگران به نظر می‌رسد و اینجا هم مسئله رنج خود را نمایان می‌کند.
به زندگی امیدوار بودن رویه بهتری خواهد بود یا اینکه آدمی به کل امید را نابود سازد؟ چالشی دیگر که اساسا  رنج را به دنبال خواهد داشت. اگر امیدی نداشته باشیم میتوان زندگی کرد؟ یا اگر امیدوار باشیم و ندانیم آخر قصه چگونه خواهد بود درست است؟ اینجاست که بار دیگر عمیقا بایستی به فکر فرو رفت. آیا امید میتواند رنج ناامیدی را از دوش ادمی بردارد؟ یا فریبی بیش نیست؟ چه عقیده ای در این مورد میتوان داشت؟ اگر چیزی کاملا حساب شده باشد نیازی به امید نیست. ما زمانی نیاز به امید داریم که از پایان داستان بیخبریم. با وجود امیدواری گویی تنها فریبی در کار است بهر کاستن رنج خودمان.

به هر حال این اثر از نظر محتوا برای من کتابیست ارزنده اما دوستان میگویند که نمی‌تواند نمایشنامه خوبی باشد و دلایل آنها هم موجه است. 
        

6

          
دراین اثر آلبرکامو صحنه‌ها هرچند به‌شکل نمایشنامه نوشته شده‌اند ولی توصیفات و دیالوگهای طولانی وجزئی نگر باعث میشوند که حس رمان خواندن القا شود.حسن نمایش نامه از نظر من فضاسازی خیلی خوب نمایش نامه بودوایراد رو در شخصیت پردازی دیدم شخصیت تمپل ونانسی برای من تا پایان گنگ ومرموز ماندند .
انتخاب این اسم برای کتاب  باشخصیت خانم نمایش نامه پارادوکس دارد که احتمالا انتخاب عامدانه ای بوده است.راهبه یعنی زنی پاکدامن که به شدت از ارتباط با جنس مخالف گریزان است کاملا برخلاف تمپل.تمپل که آرامش را در شر وغرق شدن در گناه می بیند.
  "گوان استیونز"، مردی مرفه و ثروتمند، "گاوین استیونز"، وکیل و برادر گوان، "تمپل دریک"، همسر گوان و  "نانسی مانیگو"، خدمتکار سیاه پوست و دایه‌ی فرزندان خانواده‌ی استیونز است.
ماجرا از روزی که گوان خانه را ترک کرده و عازم سفر می شود و دقیقا در همین روز، نانسی یکی از فرزندان او را خفه کرده و به قتل می رساند شروع شده است. صحنه‌ی نمایش نیز از لحظه‌ی دادگاهی نانسی و اعلام نتیجه و رای قاضی آغاز می گردد.
داستان از همان ابتدای کتاب که از دادگاه شروع میشود به تا حدودی جذاب و پرکشش است که  خواننده را جذب قصه‌ی خویش می نماید.
دادگاه نانسی را به اعدام محکوم کرده و خودش نیز با کمال آرامش و با اعتراف به گناه کار بودنش، این رای را می پذیرد. اما در سویی دیگر نیز، گوان که در واقع عموی مقتول است با کنار گذاشتن رابطه خونی وفامیلی که با خانواده مقتول دارد به دفاع از قاتل برادر زاده‌اش پرداخته ودرمقابل نژادپرستی قیام میکند.و سعی بر این دارد تا زن را تبرئه کرده و از اعدام نجات ندهد با اصرارهای فراوان از زن برادر خود می خواهد که با بازگو کردن رازهای ناگفته نانسی را از مرگ حتمی رهایی بخشد.
 نظرات مردمی را که خواندم خیلی از نظرات بر ضعیف بودن نمایش نامه تاکید داشتند ولی بااین وجود خوانش نمایش نامه برای من لذتبخش بود.
جمله خاص کتاب:
اوجویبار است وسنگ خارا
می خشکاند ومی برد غم هارا
از وحشت وعذاب مرگ
تنها اوست که می رهاند مارا


        

24

          اجحاف علیه دیالوگ‌نویسی؛
چرا باید یادداشت بنویسیم؟

0- اولِ متن شرح یک مباحثه‌طور در گروه محاکات است.

1- چرا باید یک‌گروه همخوانی داشت؟ هم‌خوانی یعنی چه؟ یعنی اینکه یه عده آدم هم‌زمان یک رمان، نمایش‌نامه یا هر متنی را بخوانند؟ بخوانند و تمام؟ بدون دیالوگ و چیزی؟ احتمالا می‌گویید خیر. پس در بهخوان یک همخوانی بدین معنی است که افراد باید با نوشتن یادداشت و ارائۀ دیدگاه خود کاری بکنند که این همخوانی‌ها صرفا یک هم‌زمانی در مطالعه نشود بلکه یک هم‌فهمی و هم‌راهی در مطالعه باشد. هم‌راهی در مسیری برای فهم بهتر و چندوجهی از یک اثر. 
پس با این اوصاف، احوال محاکات خوش نیست. محاکات را نجات دهید.

2- وارد بررسی این اثر بشویم.
دیالوگ‌نویسی را شاید بتوان مهم‌ترین رکن نمایش‌نامه دانست. اصلا نمایش‌نامه فارغ از دیالوگ یا بهتر بگویم دیالوگ‌نویسیِ فکر شده و واقعی، چیزی جز کشکولی از یکسری گفت‌وگوی فاقد جذابیت نیست. یک دیالوگ درست، باید جایی در کشمکش اصلی داستان داشته باشد. دیالوگ درست باید در خدمت ریتم روایت باشد. دیالوگ درست باید بتواند شخصیت‌ها را معرفی کند. دیالوگ درست باید باورپذیر باشد و مخاطب بفهمد که شخصیت‌ها به عنوان سوژه‌های واقعی، همانطور که مخاطبِ نمایش در زندگی واقعی صحبت می‌کند، صحبت می‌کنند. دیالوگ باید در شخصیت‌پردازی کمک‌حال نویسنده و مخاطب باشد. دیالوگ باید در گره‌گشایی از گره‌های داستان کمک کند. دیالوگ باید در افشای اطلاعات نقشی اساسی داشته باشد. دیالوگ باید به نحوی باشد که بتواند رس بازیگر را بکشد و عیار بازیگر را مشخص کند. دیالوگ باید، دیالوگ نباید. بسیار می‌توان از ذاتی‌بودن و اساسی‌بودن دیالوگ‌نویسی برای یک اثرنمایشی گفت.
پس عجالتا از من بپذیرید که دیالوگ‎‌نویسی بسیار اساسی است. اینجا یکی از نقدهای اساسی من به این اثر کامو مشخص می‌شود. دیالوگ‌های بسیار مطول و عجیب! در یک موقعیت احساسی و عجیب (بجز مواقعی که شخصیت‌ها داشتند جلوی فرماندار شرح وقایع می‌کردند که دیالوگ بلند توجیه دارد) اصلا نمی‌توان یک دیالوگ بلند گفت. مخصوصا اگه «دیالوگ» باشد و شخصیت‌های دیگر که آنها نیز در شرایط احساسی عجیبی هستند، این نطق منبرگونه را گوش کنند. موقعیت نطق‌گونه در دیالوگ بسیار باید کم باشد، برخلاف این متن از کامو. دیالوگ‌های مفصل و بسیار زیاد این نمایش‌نامه به حدی زیاد بود که از نیمۀ اثر به بعد، دیالوگ‌های بلند را اسکیم می‌کردم و کم توجه از ایشان رد می‌شدم. بعضا هم دیالوگ‌ها در شرایط دراماتیک و احساسی جدیِ اثر بود ولی به این علت تحقیقا هیچ حسی را در من ایجاد نکردند. این بسیار بد است که چنین موقعیت دراماتیک و مهمی،در دیالوگ که باید کشمکش در اثر را بازنمایی کند، چنین کارکرد خود را از دست بدهد.
واقعا دیالوگ‌نویسیِ این اثر بد بود به نظرِ من. تقریبا هر بازیگر باید در حدود 5 منولوگ را در یک شرایط احساسی جدی حفظ و اجرا می‌کرد که واویلا!
کامو این نمایش‌نامه را از اثری از فاکنر با همین عنوان اقتباس کرده است. اثر فاکنر را مطالعه نکرده ام، اما گویی کامو دیالوگ‌های این اثر را ضمن وفاداری روح اقتباس به اثر اصلی، بسیار تغییر داده است (Couch, 1960). به نظرم این دیالوگ‌های بسیار طولانی، آنچنان که باید برای یک نمایش‌نامه واجد شئون مثبت نیست. البته به برداشت برخی مانند همان (Couch, 1960) اتفاقا کامو موفق بوده است در دیالوگ‌نویسی و انتقال تراژدی مستتر در اثر!

2- یک مزیت این اثر، کم‌بودن درون‌مایه در آن است. نمایش‌نامه قرار نیست ما را ادب کند، قرار است کاری کند که لذتِ هنری ببریم. البته این اثر از کامو، در مقام یک «متنِ» نمایشی، همین لذت را هم در من ایجاد نکرد. با چنین پیرنگ و خطِ داستانی، واقعا هنر می‌خواهد که آنچنان که باید ارائه نشود. فرض کن از دادگاه و اعلام حکم با آن شرایط آغاز می‌شود، کشمکش‌های درونی خانوادۀ مقتول در ادامه، اعتراف جلوی فرماندار، بازگشت به خانه و بر هم ریختن اثاث خانه، رفتن به زندان و دیدار مجدد با نانسی که قاتل است و بسیاری ریز موقعیت احساسیِ مهم دیگر در اثر، هیچ لذتی در من ایجاد نکرد که مهم‌ترین ایراد آن را در سامان بسیار ناکوکِ دیالوگ‌ها می‌دانم.
ولی باز، گل‌درشت نبودن درون‌مایه‌های اخلاقی و فلسفی در این اثر باز کاری کرد که بتوانم آن را ادامه بدهم.

3- به نظرم یکی از درون‌مایه‌های اثر که احتمالا تحت تاثیر زمانۀ خود بوده است، نحوۀ بازنمایی سیاه‌پوستان در اثر است. مشخصا جنبش حقوق مدنی سیاهان در آمریکا (۶۸–۱۹۵۵) در میانۀ نگارش این اثر بوده است. با اینکه این اثر اول در فرانسه اجرا شده است و قبل از اجرا در 1959 در آمریکا، در دوازده کشور دیگر اجرا شده بود، ولی احتمالا تحت تاثیر این فضای مهم بوده است. البته باید دید که در اثر فاکنر این موضوع، تصویر سیاه‌پوستان، چگونه بازنمایی شده بود. به نظرم جای تحقیق داره این موضوع، ولی چون اونقدرها باب میل من نبوده این اثر، خیلی حال ندارم برم دنبالش. البته هنوز برایم مشخص نیست که این اثر کامو، اثری پیشرو در نقدِ اجحاف علیه سیاه‌پوستان بوده، یا بازنماییِ صرفِ این تبعیض یا حتی بدتر تایید آن. واقعا چون موضع کامو را نمی‌شناسم، نمی‌توانم در این مورد داوری کنم.

4- به نظرم اهمیت اعدام در آثار کامو بسیار می‌تواند مورد بررسی قرار بگیرد. چون تکوینِ روایتِ این نمایش به نحوی بود که در نهایت با نانسی احساس همدلی داشته باشیم، پس می‌توان مشخص‌تر دید که حتی زاویۀ کامو با حکم اعدام در این اثر نیز به عنوان درون‌مایه کار می‌کرده است. البته بسیار دوست دارم «تامل دربارۀ گیوتین» از کامو را بخوانم. قاعدتا باید بعد از آن، بهتر بتوانم این مورد در این نمایش را تنقیح کنم. کلا «ادبیات علیه حکم اعدام» برایم واجد اهمیت بررسی است. از هوگو، آندری‌یف تا کامو و بسیاری نویسندۀ بزرگ دیگر در این مسیر قلم فرسایی‌هایی اساسی کرده اند. آیا تاثیری عینی در تاریخ داشته اند این نظرورزی‌های ادبیبانه؟ 

5- موضع کامو که گویی در زبان یکی از شخصیت‌ها گذاشته بود در مورد مفهومِ «بخشش» بسیار برایم جالب بود. خیلی ساده بگویم، بخششِ تام و کمال لزوما همواره یک امر از لحاظِ اخلاقی مطلوب می‌تواند نباشد. خیلی ساده، اگر بیش از حد در خوب بودن بخششِ تام بگویم، گویی این «حقِ بخشش یا عدم بخشش» را از کسی که ظلم بر او روا داشته شده است را سلب کرده ایم. حالا خیلی در این مورد می‌تونم بگم، ولی خیلی حالش نیست، این متن هم جاش نیست. شما رو ارجاع می‌دم به کتابِ «بخشودن» از ایوگارارد و مک‌ناتون که نشر گمان با ترجمۀ خشایار دیهیمی چاپ کرده است.
اما اینجا یک نکته هست:

6- واقعا یکی از سوالات من این است که الان این موضع اخلاقی و فلسفیِ گرفته شده در یک نمایش توسط یکی از شخصیت‌ها، آیا بازنمایی برداشت‌ها و جهان‌بینیِ خودِ نویسنده است یا اینکه نه، صرفا یک صدایی است که نویسنده آن را در اثر خود در زبان یکی از شخصیت‌ها گذاشته است. به بیانی دیگر، آیا آن شخصیت با این برداشت، بلندگو و حلقِ نویسنده برای بیان عقاید است، یا نمادی از یک عقیدۀ موجود در جامعه؟
برای مثال، فرض کن در همین اثر، تعدادی از کاراکترها، مشخصا نژادپرست اند با تیرترین وجه ممکن. الان این شخصیت‌ها، کامو و دیدگاه اویند یا نه بازنماییِ یک وضعیتِ اجتماعی است؟ تلاش کردن برای مشخص کردن این وضعیت که: «این شخصیت و این دیالوگ، خودِ نویسنده است یا خیر» به نظرم بسیار اساسی و مهم است.

7- ترجمۀ اثر هم خوب بود بجز چند اشتباه مختصر که چندان مهم نیست. از متن اثر هم مشخص بود که سانسوری آنچنان نشده است و این بیشتر از دلسوزی و تغییر رویه دادن عده‌ای، نشان از کم اهمیت شدن مدیایی بنام کتاب است که دیگر اینکه فلان موضوع در کتابی شرح داده شود، چون کتاب خوانده نمی‌شود و اثری ندارد، چندان اهمیت ندارد که بخواهد سانسور شود. پس باید مرثیه‌ای خواند برای کتاب که دیگر گویی «کمتر» سانسور می‌شود؛ چون دیگر اثر ندارد. آنجا که در جامعه اثر دارد، همچنان زیر تیغ است. البته که سایۀ سانسور همچنان بالای سرِ هر متنی هست و ترس سانسور، کارِ خود را می‌کند!
        

43

📝 از فاکن
          📝 از فاکنر تا کامو:

▪️ «رکوئیم برای یک راهبه» نمایشنامه‌ای اقتباسی از آلبر کامو است که براساس رمانی به همین نام از ویلیام فاکنر نوشته شده. قصه از این قرار است که فرزند کوچک خانم و آقای استیونز به دست نانسی، خدمتکار آن‌ها، به قتل رسیده است؛ خدمتکاری که در گذشته یک روسپی بوده و با اعتماد خانم تمپل استیونز زندگی جدیدی را در کنار آن‌ها شروع کرده بود. نمایش از جایی شروع می‌شود که دادگاه حکم نهایی را برای نانسی صادر و او را به اعدام محکوم می‌کند. صدور این حکم باعث می‌شود گذشتهٔ شخصیت‌ها از جمله تمپل، مادر کودک مقتول، و گوان، پدرش، برملا شود و بفهمیم آن‌ها هم در حوادثی که منجر به مرگ فرزندشان شده، به نوبهٔ خود تقصیر داشته‌اند. 

▪️ نمایشنامه اقتباس وفادارنه‌ای از رمان فاکنر محسوب می‌شود. با این حال، برخی از مهم‌ترین کلیدواژه‌های آثار کامو را می‌توانیم در آن پیدا کنیم. تأمل در چیستی گناه و ارتباطش با آزادی و ارادهٔ انسان از یک سو و پذیرش مرگ به‌عنوان واپسین مرحلهٔ حیات از سوی دیگر، از زمینه‌های این اثر است که با آثار دیگر کامو مثل «بیگانه» و «سقوط» مشابهت‌هایی دارد. یکی از موضوعات مورد توجه کامو، «اعدام» است که همیشه برای او اتفاقی دردناک و تلخ بوده. همان‌گونه که کامو در رمان «بیگانه» روزهای منتهی به اعدام شخصیت اصلی داستان را روایت می‌کند، در اینجا هم محکوم شدن نانسی به مرگ و واکنشی که او به تصمیم دادگاه نشان می‌دهد، اهمیت می‌یابد. کامو همواره از مخالفان جدی تمام انواع اعدام بود و در سال ۱۹۵۷ در «تاملاتی بر گیوتین» با نگرشی اعتراضی به این موضوع پرداخت. او تعریف می‌کند که پدرش طرفدار مجازات اعدام برای جنایتکاران و قاتلان بوده، اما یک روز صبح که برای تماشای اعدام به میدان اصلی شهر رفته، دگرگون شده و از دیدن آن صحنهٔ هولناک و انزجارآور، تا شب استفراغ می‌کرده است. 

▪️ دربارهٔ اثر مرجع و تأثیرپذیری اقتباس کامو از آن باید گفت که اگرچه رمان فاکنر فی‌نفسه واجد کیفیات نمایشی است و در برخی قسمت‌ها شبیه به یک متن نمایشی می‌شود (و شاید یکی از دلایل علاقه‌مندی کامو به آن برای تبدیلش به درام همین کیفیات بوده باشد)، اما کامو به همان اندازه که به وجوه نمایشی اثر توجه داشته، از تحول در وجوه داستانی آن غافل مانده است. به بیان دیگر، نتیجهٔ اقتباس کامو تا حد زیادی «داستانی» مانده است و خواننده گاهی حس می‌کند که دارد یک رمان را ورق می‌زند و نه یک نمایشنامه را. برای مثال دستورات صحنه گاهی خیلی طولانی می‌شود، از حدّ توصیفات عینی و اجرایی فراتر می‌رود و نویسنده در آن به هویت شخصیت‌ها و ویژگی‌های فرعی آن‌ها می‌پردازد؛ درست مثل یک رمان. دربارهٔ دیالوگ‌ها نیز می‌توان این ویژگی را مشاهده کرد. گفتار شخصیت‌ها  گاه خیلی طولانی می‌شود؛ فی‌المثل در تابلوی چهارم تمپل به‌تنهایی و به‌جای همه سخن می‌گوید و همه‌چیز را تعریف می‌کند و همین پرگویی بدون گفت‌وگوهای رفت و برگشت و با کمترین اوج و فرود، ریتم نمایش را کُند می‌کند. این تک‌گویی‌ها در موقعیت‌های از پیش آمادهٔ رمان، می‌تواند پویایی و تحرک را از نمایش بگیرد و احتمالاً فعالیت‌های حرکتیِ بازیگران و استفاده از ظرفیت‌های اجرای آنان در تعامل با صحنه را به حداقل برساند. 
 
▪️ در مجموع فکر می‌کنم «رکوئیم برای یک راهبه» از آثار بزرگ کامو نیست و به نظر می‌رسد خیلی وابسته به رمان مرجع است و نتوانسته خود را از بند محدودیت‌های قالب اولیه‌اش رها کند. شاید برای همین به اندازهٔ آثاری مثل «کالیگولا» یا «سوءتفاهم» از آن استقبال نشده است.
        

33