یادداشت ابراهیم خالیدی
1403/4/24
از این که اولش فهمیدم این کتاب اقتباسی از یک رمان فاکنر است خیلی خوشم نیومد. من خیلی از فلسفه کامو خوشم میاد و دوست داشتم همچنان کامو بخونم نه چیزی غیر از اون. تعریف فاکنر رو خیلی شنیدم و تا حال قسمت نشده چیزی ازش بخونم. من از کسانی ام که نقد اثر ادبی را بعد از اتمام اثر میخونن به همین علت دوست ندارم درابتدا با هر گونه چیزی که در مورد اثر هست روبرو شوم. متاسفانه پشت جلد کتاب درون مایه اثر برملا شده و من همش دنبال اون بودم در سراسر خواندن آن. به هر حال کتاب رو خوندم. وقتی که محاکات به اتمام رسیدن خوانش کتاب رو اعلام کرد تازه من کتاب دستم رسید. از بچه های گروه بابت اینکه همراهشون نبودم معذرت میخواهم . آقای سید امیر حسین هاشمی توضیحات خیلی خوبی هم در مورد اثر و هم یک کلیتی از ویژگی های نمايشنامه گفتن که خیلی سودمند بود. طبق این ویژگی ها این نمایشنامه، نمايشنامه خوبی نیست. حقیقت این که من نمایشنامه رو نمیشناسم و تا به حال هم نمایشی ندیدهام. از این گفته که نمایشنامه برای لذت بردن است نه چیز یاد گرفتن مرا میرنجاند چون اساسا من به دنبال چیز یاد گرفتنم! به هر حال با چنین دیدی هم هر چه نمایشنامه خوانده ام فقط خوانده ام که خوانده باشم، تو گویی از خواب مرا بپرانند. اگر بشود کتاب خوبی در محاکات به مطالعه گذاشته شود یا دوستان اهل فن کتابی برای شناخت نمایشنامه معرفی کنند. تا از این پس همراه با خواندن نمایشنامه به جنبه های ادبی و قالبی آن هم نظری بیاندازم. گشت جلد کتاب نوشته که درونمایه آن رنج است و من در پی ردیابی این رنج چیزهای زیادی رو از این اثر از دست دادم. البته مسائل زیادی در اثر خودنمایی میکند : اعدام، مسئله تبعیض نژادی، اهمیت بخشش، خیانت، روسپیگری، قانون، امید، رستگاری و چگونگی یافتن آن و رسیدن به آن. داستان طوری بیان شده که به خواننده القا میکند اعدام حکمی مغرضانه است و زیادهروی است، وقتی که نانسی در برابر این حکم از خود دفاعی نمیکند فارغ از این که محکوم چه خیالی در سر دارد، دادگاه تلاش چندانی نمیکند و یا اجازه فرصت دیگری برای دفاع از خود به وی داده نمیشود. دراینجا برای من اینگونه تداعی شد که قانون چنان بی رحم است که هیچ چیز سرش نمیشود و آنچه قانون است باید اجرا شود در واقع قانون فراتر از احساسات، عواطف و نیازهای آدمی میرود و دارای تقدسی است که انسان در برابر آن موجود خواری بیش نیست. آبروداری، محترم بودن و آنچه جامعه خوب میپندارد در شخصیت تمپل وجود ندارد و وی با اینکه نگران باخبر شدن بقیه از آن است(خواهان آبرو و محترم بودن) اما امیال وی میل به چیز دیگری دارند و این یعنی تقابل با آزادی که یکی از مسائلی است که کامو در آثار دیگرش به آن پرداخته است. مسئله دیگر این است که زنده ماندن و رنج کشین بهتر است یا مردن؟ این از صحنه ای تداعی میشود که در آن نانسی برای جلوگیری از رنج کشیدن و ازار دیدن تصمیم به کشتن بچه میگیرد و به آن عمل میکند. آیا این انتخاب سختی نیست؟ در ماجرای روندی که قرا این است به اعدام نانسی ختم شود پدر بچه جدا از اینکه از اعدام نانسی خوشحال است از این که نانسی سیاه هم هست مسرور میشود همچنین میداند که کار وی درست نیست برای همین توجیه میآورد که او را از جوب گرفتهاند و به هر حال از مرگ نجاتش داده اند و حال او را میکشند. مسئله بخشش هم خیلی قابل تامل بیان شده است و خواننده به چالش واداشته میشود آیا بخشش اخلاقی است یا نه. آن وقت این مسئله طرح میشود که بخشش خود خیلی مشکل تر از بخشش دیگران به نظر میرسد و اینجا هم مسئله رنج خود را نمایان میکند. به زندگی امیدوار بودن رویه بهتری خواهد بود یا اینکه آدمی به کل امید را نابود سازد؟ چالشی دیگر که اساسا رنج را به دنبال خواهد داشت. اگر امیدی نداشته باشیم میتوان زندگی کرد؟ یا اگر امیدوار باشیم و ندانیم آخر قصه چگونه خواهد بود درست است؟ اینجاست که بار دیگر عمیقا بایستی به فکر فرو رفت. آیا امید میتواند رنج ناامیدی را از دوش ادمی بردارد؟ یا فریبی بیش نیست؟ چه عقیده ای در این مورد میتوان داشت؟ اگر چیزی کاملا حساب شده باشد نیازی به امید نیست. ما زمانی نیاز به امید داریم که از پایان داستان بیخبریم. با وجود امیدواری گویی تنها فریبی در کار است بهر کاستن رنج خودمان. به هر حال این اثر از نظر محتوا برای من کتابیست ارزنده اما دوستان میگویند که نمیتواند نمایشنامه خوبی باشد و دلایل آنها هم موجه است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.