حکومت نظامی (شهربندان)

حکومت نظامی (شهربندان)

حکومت نظامی (شهربندان)

آلبر کامو و 1 نفر دیگر
3.6
19 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

36

خواهم خواند

25

شابک
9786007987346
تعداد صفحات
162
تاریخ انتشار
1398/2/8

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
کامو در سال 1946 می نویسد: «قرن ما، یعنی قرن بیستم، سراسر آکنده از وحشت و رنج و عذاب بوده است» به راستی اگر در تاریخ بشریت جست وجو کنیم، در مدتی چنین کوتاه، یعنی حدود سی سال، دنیا دو جنگ بزرگ و خانمان سوز را به خود دید، میلیون ها آدم بی گناه قربانی شدند و از همه بدتر، خونخوارترین و بی رحم ترین دیکتاتورهای تاریخ از بیغوله ها سربرآردند و دنیا را به خاک و خون کشیدند. حکومت نظامی یا شهربندان، استعاره ایست از دوران حکم روایی یکی از این ددمنشان روزگار که قانون گرفتن جان انسان هاست و به جا گذاشتن ویرانه ها پس از زوالش.

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

محاکات

1402/9/24

حکومت نظامی (شهربندان)

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به حکومت نظامی (شهربندان)

یادداشت‌ها

          خیلی اتفاقی انتخابش کردم.
بدون این‌که بدونم که درباره‌ی طاعونه.
و خیلی عجیب بود اتفاقات مشابه الآن که دوره‌ی کروناست اون موقع هم افتاده بود. 

بریده:
«کلیه ی چراغ ها باید در ساعت ۹ شب خاموش شود و بعد از آن هیچ وسیله ی نقلیه ی اختصاصی نمی تواند در محل عمومی توقف کند یا در کوچه ها در حرکت باشدمگر البته با داشتن اجازه ی عبور مخصوص که فقط در مواقع بسیار نادر و استثنایی صادر خواهد شد و همیشه هم قابل ابطال است»

«فرمان حاکم از هم امروز بمنظور ادای کفاره‌ باین بدبختی مشترک و برای اجتناب از خطر سرایت مرض هر نوع اجتماع عمومی ممنوع اعلام می گردد و هر نوع تفریح و سرگرمی دسته جمعی غیر قانونی خواهد بود و نیز حاکم اهالی شهر را مطمئن می‌سازد که وی وسایل کافی برای کنترل تحول این بلای غیر منتظره که فعلا شهر را می کوبد در اختیار دارد. بعقیده ی کلیه ی پزشکان کافی است بادی از دریا شروع به وزیدن کند و در نتیجه طاعون عقب نشینی نماید! (بخوانید تابستون که هوا گرم شه کرونا می ره!)»
        

2

          دیگر عادت کرده ام  وقتی با کامو روبه‌رو می‌شوم باید خود را برای خواندن متنی فلسفی آماده کنم گرچه متن متنی ادبی باشد. اینجا هم مثل خیلی از آثار دیگرش با یک نمایشنامه طرفیم. اینجا نمی‌خوام به بررسی اثر از لحاظ ادبی آن بپردازم چون نمی‌توانم. میخوام در مورد فلسفه کامو تا اندازه ای که درکش کردم چیزی بنویسم.
به نظرم در این اثر خیلی واضح گفتنی ها گفته شده و نویسنده منظورش را به وضوح بیان می‌کند. خواننده و یا بیننده نمایش برای پی بردن به فلسفه و مفاهیم موجود نیاز به کشف ندارد و به زحمت می‌افتد. همه چیز عیان است.
مسائل اساسی مورد نظر کامو در این اثر، پوچی دنیاست برای آدمی یا پوچ بودن زندگی آدمی در این دنیا که با مرگ به اوج خود می‌رسد. تنهایی آدمی مسئله دیگری‌ست که این پوچی را تشدید می‌کند و این نیز با تنها مردن به نقطه اوج خود می‌رسد و این تنها مردن و فراموش شدن اندوه آدمی در این دنیای پوچ را دوچندان می‌کند. مسئله دیگر کامو که میخواهد به آن برسد، این است که آیا زندگی در این پوچی ارزش زیستن دارد یانه. آیا زندگی چیزی دارد که انسان به خاطر آن این پوچی را تحمل کند؟ مسئله مهمتر این است که کامو می‌خواهد بگوید حال که زندگی را باید زیست، چگونه باید زیست.
مرگ برجسته ترین مفهوم در این اثر است و مرگ است که تمام آدم ها را به وحشت انداخته.
کسی مثل نادا یک پوچ‌گرای به تمام معنا است و میخواهد از این زندگی لذت ببرد. میداند که نیست میشود و میداند ته قصه زندگی هیچ چیز انتظارش را نمی‌کشد. جوری بی‌پروایی  وجودش را فرا گرفته و مرگ هراسانش نمی‌کند. مرگ آگاهی دارد، از آن ننیترسد و همه جا آن را فریاد میزند و مردم را هم از آمدنش آگاه می‌کند. خصلت دیگر وی این است که با طاعون همکاری می‌کند، در اینجا من او را یک فرصت طلب یافتم؛ چرا این کار را کرد و به استخدام طاعون درآمد؟ آیا میشود او را نماد کسانی گرفت که آگاهند، دانااند و بیش از عوام خود و دنیا را درک کرده اند اما با این حال میخواهند به هر قیمت شده زندگی خوبی داشته باشند؟
شهر حاکمی داشت که ریا کار بود، فریبکار بود اما به هر حال مردم را به دروغ هم شده قانع نگه می‌داشت یا سعی در نیل به آن داشت. خود را دلسوز مردم می‌دانست و جار می‌زند که زندگیش را فدای آنان می‌کند اما طاعون آمد و او حاکمیت را در ازای حفظ جانش دو دستی تقدیم طاعون کرد. تصویری که در ذهنم شکل میگیرد این است که آیا او زندگی را خیلی دوست دارد یا از مرگ می‌هراسد؟ ترس از ناشناخته
طاعون می‌آید سخنانش گویا رک هستند، آنقدر قوانین سفت و سختگیرانه دارد که یک تمامیت خواه تمام عیار جلوه می‌کند. یک چیز که ذهنم را درگیر میکند این است که با وجود داشتن  قدرت مطلق وی چه نیازی به مبهم بیان کردن قوانین یا سخنانش دارد؟ باز هم فریب مردم برای کنترل آنان؟
منشی طاعون یا مرگ هم دارد مردم را می‌کشد یک وقت برای خلاص شدن از شر مانعان و گاهی برای زهر چشم گرفتن یا تفریح. این آخری خیلی مرا تحت تاثیر قرار می‌دهد چون آدم زندگی‌اش را یک بازی یا تفریح دیگری می‌پندارد که به سادگی میتواند ازش بگیرند یا از دستش بدهد. به نظرم اینجا کامو به تصویر کشیدن پوچی زندگی کسی  را با به بازی گرفتن توسط شخصی دیگر یا سرنوشت، دوچندان می‌کند.
حال چرا شهر چنان به هراس افتاده؟ مگر قبل آمدن طاعون مرگ وجود نداشت؟ مگر قبل از آن مردم نمی‌مردند؟ نه، این مسلم است که قبل آن هم مرگ بوده اما گویی کسی از آن خبر نداشته یا بهتر بگویم مردم مرگ‌آگاهی نداشتند یا به مرگ خودشان باور نداشتند یا آن را فقط برای دیگران متصور بودند. با آمدن طاعون به یکباره همه از مرگ آگاه شدند. کوتاه شدن فاصله با مرگ، احتمال اینکه در همان لحظه منشی اسمشان را از صفحه زندگی خط بزند و آنان را به نیستی بسپارد بد جور مردم را با مرگ آشنا کرده و آنان را به هراس می‌اندازد.
حال می‌خواهم راجع به این بگم که با این مرگ آگاهی مردم چطور زندگی خواهند کرد؟ دیکتاتور یا طاعون هر طور دلش بخواهد حکومت می‌کند چون مردم از نیستی هراس دارند. حاظرند تنها شوند، حرف نزنند دهان‌شان را ببندند و هرچه گفتند بپذیرند و فقط اسمشان را از صفحه زنده‌ها خط نزنند. برخی خود را به ناآگاهی میزنند، برخی خود را نجات یافته می‌دانند و از مرگ بقیه ککشان نمی‌گزد، برخی دیگر خود را در خانه حبس می‌کنند بلکه نجات یابند(قاض) و به راحتی کسی را که به خانه‌اش پناه آورده (دیگو) تحویل مرگ میدهد بلکه خود موصون بماند و خلاصه در این بلبشو کسی فکر کس دیگر نیست و بی‌شرمانه اظهار بی وجدانی هم می‌کنند.
طاعون در ابتدا خود را دارای قدرت مطلق می‌داند اما دیه‌گو  طی یک درک درونی درمی‌یابد که از مرگ هراسی ندارد و می‌آید تا این را بین مردم فریاد بزند در واقع دارد سلاح طاعون یعنی مرگ را از کار بیاندازد که این خود به انقلابی منجر می‌شود اما منشی یا مرگ سعی دارد با وی وارد مذاکره شود تا این امر را فاش نسازد حتی حرف از اصلاحات به میان می‌آورد اما دیه‌گو نمی‌پذیرد. آیا اینجا اینکه دیکتاتورها در برابر فشارهای مردم برای ستاندن آزادی، حکومت را شل میکنند، به تصویر کشیده شده؟ اگر عده زیادی اطلاحات را بپذیرند اندکی نیز انقلاب می‌خواهند یعنی حذف دیکتاتور و راهی برای بهتر زندگی کردن در این دو روز دنیا برای همه. مانند دیه‌گو که روشنفکرانه از مردم میخواهد فریب دیکتاتور را نخورند و مانند اسباب‌بازی بازیچه دیکتاتور نشوند. او سعی در آگاه کردن مردم و تشویق آنان  برای غلبه بر هراس از پوچی و مرگ دارد، آنها را میشوراند تا دیکتاتور را براند و زندگی بهتری برای خودشان بسازند. 
کامو همانطور که جاهای دیگر نیز گفته، می‌گوید با وجود پوچی آدمی و دنیای او باید زندگی کرد و تلاش کرد بهتر زندگی کرد و عرصه را هم برای زندگی دیگران هموار کرد. حال در راه ساختن دنیایی که زندگی در کنار هم را میسر کند کار ماست و کار هم دشوار. 
        

22

📝 شیوع اس
          📝 شیوع استبداد:

▪️در نمایشنامهٔ «حکومت نظامی» یا «شهربندان»، یک پادشاه خودکامه که تجسم بیماری طاعون و درواقع نمادی از استبداد و دیکتاتوری‌ست به میدان می‌آید و با کمک مرگ، ابزار اصلی هر خودکامه‌ای، حکومت را به دست می‌گیرد. کامو از این تمثیلِ عیان برای نمایش صفات بارز یک حکومت تمامیت‌خواه استفاده کرده است. برای مثال به نظم آهنین و انظباط افراطی طاعون و یارانش در طول داستان دقت کنید. علامت‌های نصب‌شده بر بدن‌ها، قرنطینهٔ شهر، تفتیش عقاید و بازجویی از موارد روزمره و عادی مثل علل ازدواج و فرزندآوری، همه مصادیق این نظم آهنین هستند. از نظر کامو، نظم‌طلبی مفرط همیشه به دیکتاتوری و تمامیت‌خواهی می‌انجامد و ریشهٔ دیکتاتوری را می‌توان در میل به کنترل سلایق، علایق، رفتارها و نظرات جُست. این گرایش معمولاً به یک آسیب دیگر دامن می‌زند و آن بروکراسی فرسایشی است. رجوع کنید به آن قسمت از نمایش که خانم منشی از مرد صیاد گواهیِ صحتِ مزاج و گواهی موجودیت می‌خواهد.

▪️ در این نمایشنامهٔ کامو هم نمادها در سطح قرار گرفته‌اند. این سطحی‌نگری در نمادپردازی و آوردن مضامین به روساخت اثر، بیشتر از آنکه حاصل نابلدی کامو باشد، ریشه در اصرار او برای اندیشه‌ورزی روی صحنه دارد. او هم مثل سارتر می‌خواهد دربارهٔ آزادی، حکومت‌داری و دیکتاتوری با صدای بلند فکر کند و درام را بهانه می‌کند. فکر می‌کنم همه بر این نکته متفق‌القول هستند که چنین نمادپردازی‌ و صراحتی معمولاً خواننده/تماشاگر را از «لذت کشف» محروم می‌کند؛ اما آیا کامو هم به‌مانندِ سارتر برای چنین لذتی اهمیت قائل نبود و آن را عوامانه می‌دانست؟ از کامویی که فوتبال را به‌دلیل پویایی و نمایشِ زنده بودن و تکاپوی آدم‌ها بیش از تئاتر دوست داشت، چنین رویکردی بعید است.

▪️ نکتهٔ مذکور دربارهٔ ضرباهنگ نمایش و توسعهٔ کشمکش‌ها هم صادق است. تا زمان ظهور نشانه‌های طاعون در شهر و ورود ضدقهرمان، به‌نوعی می‌شود گفت که نمایشنامه روی هواست! به نظرم روابط درست تبیین نمی‌شود و آن تعلیق و پیش‌آگاهی که کامو قصد طراحی‌اش را داشته، به ثمر نمی‌نشیند. از زمان ورود طاعون و خانم منشی به بعد است که با ارائهٔ کشمکش بین نیرو‌های متعارض یعنی طاعون و یارانش با دیه‌گو و مردمِ آزادی‌خواه، داستان جذاب‌تر می‌شود.

▪️ از دیگر ویژگی‌هایی که در «حکومت نظامی» به چشم می‌آید، فقدان وحدت مکان ارسطویی است. مکان نمایش صحنه‌ای به وسعت یک شهر را موجب می‌شود و انگار همین وسعت باعث شلوغی صحنه‌ها، بخصوص در پردهٔ اول شده است. شیوهٔ شروع نمایش، تعدد شخصیت‌ها و صراحت کامو مرا به یاد آثار برشت می‌اندازد؛ با این حال سخت می‌توان گفت «حکومت نظامی» یک نمایشنامهٔ اپیک است. تاثیر علاقهٔ کامو به تراژدی‌های یونان را می‌شود در گروه کُر (که به اعتقاد من کارکرد دراماتیک چندانی ندارد) و پایان نمایش مشاهده کرد.

▪️ اینجا هم مثل آثار دیگر کامو، تک‌گویی‌های طولانی نقش پررنگی در داستان دارند و باز هم کثرت تک‌گویی‌ها باعث شده درام کامو به رمان پهلو بزند. مثلاً تک‌گویی طاعون را در انتهای پردهٔ اول ببینید که قوانین و اصولش را به‌تفصیل بیان می‌کند. تک‌گویی خطابه‌مانند طولانی، ضد توازن و تعادل در ضرباهنگ روایت است و علتش احتمالاً همان است که بالاتر نوشتم: میل کامو به تفلسف و اندیشیدن به جای قصه‌پردازی روی صحنه.
        

32

          
این نمایشنامه را میشود از دید فلسفه سیاسی تحلیل کرد،که تصویرگر نظام‌های فاشیستی است و هم یادآور نظام‌های کمونیستی. کامو در این نمایشنامه مدافع آزادی انسان و منتقد هر نوع نظام سیاسی است که این آزادی را به بند می‌کشد،و شهری را به تصویر می کشد که مجبور به سکوت و اطاعت بی قید و شرط از شخصیتی مستبد وزورگو شده است.حکومتی سخت که باجداکردن مردان وزنان داشتن هرگونهذرابطه عاطفی را ممنوع میشمارد.چرا که تنها حقیقت مرگ است(فلسفه پوچی کامو)

تفاوت  این نمایشنامه نسبت به رمانِ جذاب طاعون در این است که در این کتاب، طاعون به شکل یک شخصیت درآمده است و وارد داستان می‌شود. ما ابتدا با شخصی روبرو هستیم که از ثبات خوبی برخوردار است. ولی به ناگاه یک تغییر عظیمی جای این ثبات را می‌گیرد. و آن چیزی جز ورود یک نوع بلا و بیداد نیست.
 طاعون به همراه منشی خود، مرگ، ظاهر می‌شود. طاعون خواهان تسلیم مردم شهر و به زانو درآمدن آنهاست. در مقابل، گروهی از مردم به رهبری دیگو، روزنامه‌نگار، و نادا، فردی مستقل و پوچ‌گرا، تصمیم به مقاومت می‌گیرند.

شرحی اندک  از نویسنده ای که این روزها مهمانِ  باشگاه محاکات است: روح اصلی آثار کامو پوچی است ودوم طغیان.کامو، عقیده داشت که انسان ها در دنیایی بی معنی زندگی می کنند اما این عقیده، هیچ وقت برای او به مانعی برای لذت بردن از زندگی تبدیل نشد.آلبر کامو اذعان می کند که زندگی انسان در مقیاسی بزرگتر، پوچ و بی معنا است اما او برخلاف برخی از فلاسفه، درنهایت در برابر ناامیدی و پوچ گرایی، از خود مقاومت نشان می دهد. کامو بیان می کند که ما باید با درک این موضوع کنار بیاییم که عمده ی تلاش هایمان در نهایت بی ثمر باقی خواهد ماند، داستان زندگی مان فراموش خواهد شد و نوع بشر به شکل تغییر ناپذیری فاسد و جنگ افروز باقی خواهد ماند، اما با این حال باید به زندگی مان ادامه دهیم و این مشکلات را به گونه ای تحمل کنیم‌.خیلی از شخصیتهای خلق شده توسط کامو درآثارش دغدغه ها وخصوصیات اخلاقی یکسانی دارند که بیان کننده فلسفه کامو هستند.
کتاب با ترجمه پرویز شهدی خوانده شد که ترجمه خوب وقابل قبولی بود.
ای کاش بلادیده و بیمار نبودم
در حبس مطب، بند و گرفتار نبودم
یا اینکه اگر قسمت من بوده مریضی
بیمارِ پزشکان دغلکار نبودم
حسرت به دلم ماند که یک بار بمیرم
قربانیِ هر دفعه و هر بار نبودم



        

31