یادداشت ماهان خلیلی
1403/12/16
"زندهباد مرگ. دیگر از آن نمیترسیم" حکومت نظامی، نه فقط استعارهای از حکمرانی فرانکو بر اسپانیا، بلکه درباره تمام دیکتاتورهایی است که ناگهان سر میرسند و با رضایت ظاهری مردم و حاکمان قبلی، قدرت را به دست میگیرند و با قدرت مطلق و عوامفریبی به سلطه خود بر یک سرزمین ادامه میدهند. طاعون از راه میرسد و دستور میدهد مردم پارچه در دهان بچپانند تا صحبت نکنند، گواهی زنده ماندن دریافت کنند و زیر سایه ترس مرگی که هر لحظه ممکن است از راه برسد، به زندگی ادامه بدهد. اما همیشه، افرادی مانند دیهگو پیدا میشوند تا قدرت عشق نفهته در وجودشان، فریاد آزادی و عدالت سر بدهند و با نفرت مبارزه کنند.طاعون میرود اما حاکمان دیگری روی کار میآیند تا باز به عوام فریبی ادامه بدهند. دیهگو ها میآیند و میروند، اما توده فریب خورده مردم، همیشه باقی میمانند. درک نمایشنامه بینظیر کامو، برای ما طاعونزدهها کار دشواری نیست. "گروه مردها: برادر، به حرفهایت گوش میدهیم. ما مردم فقیر، بیچارههایی که جز نان و زیتون چیزی برای خوردن نداریم، داشتن یک قاطر برایمان ثروت بزرگی است. ما که دوبار در سال، در سالگرد تولد و روز ازدواجمان لب به شراب میزنیم، داریم رفته رفته امیدوار میشویم اما آن ترس قدیمی هنوز از دلهامان بیرون نرفته. زیتون و نان هراندازه هم که کم به ما بدهند طعم زندگی را به ما میدهد. میترسیم همان را هم از دست بدهیم و از گرسنگی بمیریم. دیهگو: اگر بگذارید وضع به این صورت بماند هم نان را از دست میدهید هم زیتون و هم جانتان را."
(0/1000)
نظرات
1403/12/18
این دقیقا بعد کتاب طاعون میچسبه، هرچند که تو یک دنیا روایت نمیشه.
3
1
ماهان خلیلی
1403/12/18
1