معرفی کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی مترجم جلال آل احمد

قمارباز

قمارباز

3.9
496 نفر |
135 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

78

خوانده‌ام

1,119

خواهم خواند

499

شابک
9789648583526
تعداد صفحات
224
تاریخ انتشار
1398/1/18

توضیحات

        رمان حاضر، بیانی از طرز زندگی و مقایسه بین طبقه بورژوا و اشراف در مقابل طبقه دهقان و مردم پایین دست جامعه است. قهرمان و راوی داستان که معلم سرخانه ای بیش نیست، باوجود این که رفتارهای اشرافی را از اینان آموخته، اما می داند که زندگی احمقانه  بورژوایی آن ها تا چه حد پوشالی و حقیر است و چون بر این امر آگاه است، از این که از این اجتماع پوشالی دل بکند ابایی ندارد و حتی قماربازی خود را با آن که همه آن را نشانه ضعف او می دانند، برتر و بهتر از تظاهر به اشرافی گری می داند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به قمارباز

یادداشت‌ها

          از معدود کتاب‌هایی که از داستایفسکی خوانده‌ام قمارباز است، کتابی که حقیقتا مجذوبش شدم و بیش از هر کتابی از نویسنده آن را می‌پسندم. نمی‌دانم چه چیز این رمان کوتاه است که مرا حیران کرده، صرفا حدس‌هایی می‌زنم. این ترجمه خاص به گمانم خوب است و متن روانی دارد. 

داستان از این قرار است که یک ژنرال روسی همراه با خانواده و برخی از دوستان در شهری خارج از روسیه ساکن هستند. ژنرال ورشکسته است و منتظر مرگ عمه بزرگ ثروتمند است که شاید ارثیه او گشایش آفرین باشد. برخی از همراهان از جمله معشوقه ژنرال و طلبکار وی و چند نفر دیگر نیز برای ارثیه بزرگ دندان تیز کرده‌اند. ژنرال چند بچه دارد و یک معلم سرخانه جوان به نام آلکسی که ژنرال او را استخدام کرده، راوی داستان است و از قضا دیوانه‌وار، دختر بزرگ خانواده، پولینا را می‌خواهد، به قدری زیاد که حاضر است برای معشوقه بی‌رحم خود دست به هر کاری بزند و خود را به دردسر بیاندازد. پولینای داستان نیز یک جعبه سیاه است، معلوم نیست پشت این بی‌میلی و پست دانستن الکسی واقعا محبتی به او نیز دارد یا نه، تا آخر داستان معلوم نمی‌شود. و داستان دیوانه‌وار پیش می‌رود، هم الکسی و هم پولینا کارهایی می‌کنند که به هیچ عنوان قابل پیش‌بینی نیست، و این غیرقابل پیش‌بینی بودن این دو فرد داستان را وحشتناک جذاب کرده. داستایفسکی در قالب این دو شخصیت به راحتی مخاطب را گول می‌زند و داستان را برخلاف حدس او و در مسیری غیرقابل‌تصور پیش می‌برد. 

کل داستان در هتل پیش می‌رود و بعضا گفت و گوهای جذابی بین کاراکترها هست. به شخصه کاراکتر الکسی را بسیار دوست می‌دارم، شخصیتی‌ست که فلسفه دارد، گویا همچون جنایت و مکافات، در کلیه آثار داستایفسکی جوانان جسور و کاراکترهای اصلی فلسفه و اندیشه‌هایی ژرف دارند که به داستان مسیر می‌دهد. در همان ابتدای کار الکسی در هتل جلوی همراهان ژنرال حرف‌های آنچنانی می‌زند و سنت زندگی معمول ملت را به سخره می‌گیرد. خود الکسی بسیار اهل قمار است و هرچه دارد را فدای ریسک و امید برنده شدن می‌کند. شاید این فقط تفسیر من باشد، با یکی از دوستان گفت و گو می‌کردم و خوانش متفاوتی داشت، ولی من دوست داشتم آن چه از کتاب می‌گیرم منش الکسی باشد، این که زندگی‌های معمول و خسته‌کننده و شرافت‌مندانه و عرف را زیرپا گذاشتن و بازی کردن هر آنچه داری، با تمام وجود! قمار کن، قمار! به جای این که در چارچوب آدم‌های فاخر و "عادی" پیش بروی. 

در نهایت قمارباز یک داستان عاشقانه بسیار زیبا و رمانی واقعا تاثیرگذار برای من بود، و فکر کنم تنها کسی نباشم که معتقد است این کتاب را هرجور شده پیش از مرگ بایستی خواند!

        

22

          «قمارباز» فئودور داستایوفسکی
«یسـلونک عن... والمیسر قل فیهما اثم کبیر  

{ومنـفع للناس واثمهما اکبر من نفعهما...؛ [۱
بقره/سوره۲، آیه۲۱۹.    
در باره شراب و قمار از تو سؤال می‌کنند، بگو: در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی (از نظر مادی) برای مردم در بردارد؛ (ولی) گناه آنها از نفعشان بیشتر است.}

قمارباز درامی داستانی درمورد مردمانی است که در دوره ی بورژوایی اروپا(پس از انقلاب فرانسه) که هنوز ارزشهای اشرافی و اشرافی گری و به رخ کشیدن افتخارات نظامی و القاب درباری مرسوم بوده است.
داستان تا ۷۰‌صفحه ما را به یاد دیالوگ های خشک و مسخره تله تئاتر های شبکه ی۴ می اندازد اما طولی نمی کشد تا صبوری مخاطب بی پاداش باقی نماند و داستان به اوج خود نزدیک می شود و عنوان کتاب معنا می یابد.
روحیه ی قماربازی چیزی نیست که فقط در کازینو ها پیدا شود، بلکه بسیاری از ما در زندگی خود گاهی به سیم اخر می زنیم و معتقدیم که اب رفته به جوی‌ باز نمی گردد، و می خواهیم عاقبت کار را به سرنوشت بسپاریم، لذا مطالعه ی کتاب را به همه گان توصیه می کنم.
        

13

          نام حمیدرضا آتش برآب را روی جلد کتاب ها زیاد دیده بودم ، ولی خودش را با برنامه «کتاب باز» سروش صحت شناختم . یک ساعت تمام محو صحبت هایش شده بودم ولی در آن چند دقیقه و چند ثانیه ای که شروع کرد در جواب سروش از اهمیت ادبیات روس بگوید و گریزی به ابله و آناکارنینا زد دیگر چیزی نفهمیدم . چند دقیقه فقط خیره شدم ، ذره ذره آب شدم و وقتی صحبت هایش تمام شد و به خودم آمدم، مو به تنم سیخ شده بود . با اینکه آناکارنینا نخوانده بودم ولی خودم را در لحظه ی وداع آنا ، کنارش دیدم و جهانی را تجربه کردم که قبل از آن حتی حسش هم نکرده بودم .

همیشه در مواجهه با ادبیات روس با گارد بسته جلو میرفتم ولی آن روز حس کردم استاد آتش بر آب آمده تا من هم بتوانم در ادبیات روس غرق شوم . تا من هم بفهمم این روس هایی که همه جا حرفشان هست ، در ادبیاتشان چه غوغایی به پا کرده اند . همان موقع بود کتابهای ترجمه ی او را گذاشتم در اول لیست خرید هایم و درست چندماه بعد که پول دستم آمد ، اولین کاری که کردم چند جلد از آثارش را خریدم .

با قمارباز شروع کردم و حالا دارم مرشد و مارگاریتایش را میخوانم . فقط میشود گفت بینظیر است ترجمه هایش . ترجمه هایی که تک تک جملاتش حساب شده است و با قلم داستانی و جذاب ، خواننده را به عمق ماجرا میبرد . 
ترجیح دادم به جای نوشتن از قمارباز که هزاران نقد و نظر قوی و گردن کلفت درباره اش نوشته شده ، از ترجمه ی عالی استاد بنویسم .
از ترجمه ای که محال ممکن است اگر شیرینی اش را چشیدی ، دنبال دیگر آثارش هم نروی ... منی که همیشه از خواندن ادبیات روس وحشت داشتم ، حالا حس میکنم گمشده ای که مدت ها در ادبیات دنبالش بودم ، همین ادبیات روس است . 
دلم میخواهد هرچه هست را بخوانم . دلم میخواهد با ترجمه استاد بخوانم.

حمیدرضا آتش برآب دیگر برای من فقط یک اسم ، روی جلد یک کتاب نیست . حتی برایم یک مترجم زبردست و ماهر که کتاب هایش را حتما باید بخوانم هم نیست . برایم یک نقطه ی عطف است . یک دریچه به ادبیات روس که حس میکنم به رویم باز شده تا من هم بتوانم ادبیات روس را با تمام وجود لمس کنم .

در آخر اگر بخواهم حمیدرضا آتش بر آب را تعریف کنم ، فقط میتوانم بگویم : او کتاب ترجمه نمیکند . کتاب را زندگی میکند و آن زندگی را روی کاغذ به جریان می اندازد.
.
        

27