یادداشت‌های زینب لطفعلی‌خانی (22)

آینده انقلاب اسلامی ایران
          این یک یادداشت نیست، یک نکته برداری است!

📝 نکات مهم بخش اول: نهضت‌های قرن اخیر به رهبری روحانیت مثل جنبش تنباکو به رهبری میرزای شیرازی بزرگ که ضد استعماری اقتصادی بود، نهضت استقلال عراق بعد از جنگ جهانی اول و متلاشی شدن عثمانی، انگلیس عراق را اشغال کرد و شیعه به رهبری میرزای شیرازی کوچک قیام کرد که ضد استعمار سیاسی بود. جنبش مشروطه با مشارکت روحانی و غیرروحانی ماهیت سیاسی و ضد استبدادی داشت. ملی شدن نفت بین سال های ۲۹ تا ۳۲ که جنبشی ضد استعمار اقتصادی بود و روحانیت شریک و موید بود. 

هدف نهضت ها از ماهیت نهضت ها جدا نیست. این اشتباه است مه نیخواهند برای تمام نهضت ها ماهیت مادی قائل شوند و جنبه‌های معنوی را و انسانی را یک امر غیر اصیل و فرعی عنوان کنند. 

در اسلام حساست بیشتری نسبت به حقوق جامعه  از حقوق فرد وجود دارد.

اصلاح در اسلام نقطه‌ی مقابل افساد است. اما در زبان رایج امروزی اصلاح را به معنای سامان دادن ارام و تدریجی غیربنیادی می گیرند و تغییر بنیادی را انقلاب میگویند.

کلیات اهداف اسلام در بیان امام علی: بازگشت به اسلام راستین، اصلاح چشمگیر شهرها، نجات مظلومان (تامین مننده امنیت و نگهدار جان ونه عامل ترس)، بپا داشتن قوانین الهی.

(چوپان بهایی سنگسری به نام هژبر یزدانی، در مدت ده سال به ثروتی میرسد و در مصاحبه‌ای میگوید به کوری چشم مردم هر یک از انگشترهای من چهل میلیون تومان ارزش دارد).


📝 نکات مهم بخش دوم:  ازادی حیوانی( قوه غضبیه و شهویه) ازادی انسانی ( استعدادی بالاتر از حیوان، استعدادها از مقوله عواطف و گرایش‌ها و تمایلات عالی انسانی است یا از مقوله ی ادراک‌ها و دریافت‌ها و اندیشه‌ها.) در ازادی تعقل و ابراز احساسات هیچ بحثی نیست. 
فرق هست میان آزادی عقیده و ازادی تفکر. تفکر ازاد است اما عقیده لزوما ناشی از تفکر نیست. میتواند ناشی از عادت، تقلید و تعصب باشد. لین نوع عقیده نوعی  انعقاد است. یعنی به جای اینکه عقیده باز شده باشد، بسته و منعقد شده. کسی که بتی را می‌پرستد، عقل و فکر این شخص اسیر شده. قرآن می‌گوید: فرجعو الی انفسهم. به خود بازگردید. در فلسفه هگل و به خصوص کارل مارکس اصطلاح «ازخود بیگانگی» مطرح می‌شود و معتقدند انسان باید به خود واقعی‌اش برگردد. خود واقعی انسان عقل و فکر و منطق است.
نمیشه مثل غربی‌ها گفت هر عقیده‌ای محترمه، اسلام این کار رو کمک به جهل میدونه و نه خدمت به آزادی.
اینکه ملکه انگلستان کفشش رو جلوتر از خود بودیی‌ها در میاره، نیرنگ استعماره، همین بتخانه هند رو به زنجیر کشید و رام استعمار کرد. این احترام نبود، این خیانت بود و نه خدمت.

شرط آزادی تفکر صراحت در بیان و دوری از نفاق است. تو آنچه فکر میکنی را را به دور از لفافه و نفاق و حقه‌بازی و توطئه و اغفال بگو. 

واژه مبارزه میان چپی و مسلمان یکی است اما یکی قصدش مبارزه با رژیم و مبارزه با مذهب بوده و یکی دیگر مبارزه با امپریالیسم و کمونیسم.
از آزادی شعار واحد نمیتوان ساخت. ازادی برای یکی ازادی از مذهب است و برای یکی دیگر ازادی از هر نوع اختناق. 
از نظر اسلام تفکر ازاد است، بیام عقیده نیز آزاد است  به این شرط که همان فکر واقعی خودت را ابراز کنی‌. خیانت ازاد نیست. اینکه جهان بینی ماتریالیستی را بگویی حرف قران لست، خیانت است. این اغفال و توطئه و فریب است. فریب یعنی خیانت به دیگران، یعنی سلب و وسیله قرار دادنِ ازادی، سلامت و حیثیت دیگران و چنین چیزی آزاد نیست.
هدفت را بگو، راهت را هم بگو، تا من ببینم هدفم و راهم با تو یکی است یا نه. 

امام خمینی چهار آمن داشت: بهدفه، بسبیله، بقوله، بربه.
        

1

تو زودتر بکش: روایت نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی اسرائیل از ۶۰ سال ترورهای موساد از ترور مبارزین فلسطینی تا ترور عماد مغنیه و دانشمندان هسته ای و موشکی ایران
          از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود...

خوندن این کتاب به حیرت من از شدت خونخواری و روان‌پریشی  اسرائیل و اسرائیلیان افزود. حتی فکر اینکه یک نویسنده بیاد و با افتخار درباره‌ی ماهیت تروریستی کشور جعلی خودش بنویسه، مغز آدم رو متلاشی می‌کنه.
در گذشته زمانی که کشورگشایی‌هایی صورت می‌گرفت، مردم تحت سلطه قرار گرفته، به عنوان بخشی از نیروها و رعیت پادشاه یاحاکم جدید در نظر گرفته می‌شدند . یعنی روند طبیعی در طول هزاران سال این بوده. اما اسرائیل اینطور نیست، یک ماهیت غیرطبیعی سرطانی داره. تمام تلاشش کشتن، نابودی و اخراج فلسطینی‌ها بوده که از نظر قوانین بین‌المللی هم محکومه.
یک مشت اراذل، دزد، حقه‌باز از مناطق مختلف دنیا ریختن توی خاک یک کشور دیگه و به هیچ اصولی پایبند نیستن. میزان حقه‌بازی و دقت برنامه‌ریزی در انجام این حقه‌بازی شگفت انگیزه.
نویسنده این کتاب رو به عنوان سندی از افتخارات اسرائیل نوشته که تبدیل شده به سندی از جنایات شر‌م‌آور.

قتل به راحتی آب خوردنه برای این قماش. فرقی نمی‌کنه طرف کی باشه. و نه فقط قتل فلسطینی‌ها، هرکسی از هر ملیتی. همین دیروز ۶ نفر دیگه از کارکنان سازمان ملل رو توی غزه کشت و همه‌ی نهادهای بین‌المللی لال شدن. اسرائیل شهروند خیلی از کشورها رو به راحتی کشته و پاسخگو هم نبوده. این پاورقی کتاب رو فقط به عنوان نمونه میذارم که در مورد دو هیچ‌هایکر انگلیسی هست که برای خودشون میرفتن و سوار ماشین یکی از جاسوسان اسرائیلی میشن و طرف همینطوری الکی میزنه می‌کشدشون!

پاورقی ص ۳۵۷
برگمن: در دوازدهم آگوست ۱۹۹۷ [۲۱ مرداد ۱۳۷۶] دانیل اكو [ Daniel Okev] که سابقا یکی از نیروهای رزمی داگان بود وقتی با ماشین خود از مسیر [ صحرای] نقب به سمت کازینویی در طابا درست در آن سوی مرز با مصر در سینا میرفت به دو هیچ‌هایکر جوان انگلیسی  برخورد و آنها را سوار کرد. یکی از آن دو جفری مکس‌هانتر و دیگری شارلوت گیب نام داشت. در بین راه، اکو تفنگ ۹ میلی متری اش را درآورد و به سمت آن دو شلیک کرد. هانتر درجا کشته شد و گیب هم که زخمی شده بود خود را به مردن زد. در جریان دادگاه اکو در توضیح چرایی شلیک ناگهانی به سمت آن دو مدعی شد «صدای حرف زدن خارجی [ غیر عبری] شنیدم و یه هو انگار حس کردم توی غزه با سر و شکل عربا توی مرسدس [ماشینی که رنجرهای نارنجک به دست استفاده میکردند] نشستم.» دادگاه او را به ۲۰ سال زندان محکوم کرد. دادگاه حاضر نشد درخواست دادستان در کیفرخواستش برای حبس ابد را بپذیرد و تأیید کرد که اکو در زمان قتل در حالت اختلال روانی عمیق قرار داشته است. اکو پس از گذراندن ۱۳ سال از دوره محکومیتش با عفو مشروط آزاد شد.  😐
        

4

Johnny the Walrus
          این روزها متاسفانه به واسطه‌ی تبلیغات وسیع رسانه‌ای، کودکان و حتی والدینشان دچار بحران هویتی شده‌اند و یکی از بحران‌های قابل تأمل که نسل جدید با آن روبروست بحران هویت جنسی است. روانشناسی و روانپزشکی مدرن با اتکا بر پژوهش‌هایی که توسط کنزی و مانی انجام شده بود، (و اکنون اثبات شده که هر دو پژوهش مبنای علمی نداشته و جعلی بوده‌اند.) اقدام به تجویز داروها و تغییر جنسیت کودکان معصوم که درکی از عواقب تخیلات خود ندارند، از سنین پایین می‌نمایند.
کتاب حاضر واکنش مت والش به این بحرانِ ساختگی است. والش داستان جانی را تعریف می‌کند که هر روز دوست دارد یک موجود جدیدی باشد و ازین بازی لذت می‌برد. یک روز دایناسور است، یک روز شوالیه است و یک روز شیر دریایی، مادر جانی به این تخیلات او علاقه دارد و یک روز عکسی از او در اینترنت منتشر می‌کند. مردم به این عکس واکنش نشان می‌دهند و می‌گویند اگر جانی فکر می‌کند که یک شیر دریایی است پس باید به این تمایل او احترام گذاشت و او واقعاً یک شیر دریایی است. خلاصه‌ی داستان اینکه مادر جانی که این را نمی‌پذیرد، به «شیر دریایی-هراسی» متهم می‌شود، او مجبور می‌شود فرزندش را به کلینیک ببرد و به او کمک کند تا مراحل گذار از انسانیت به حیوانیت را طی کند و ادامه‌ی ماجرا...
کتاب خیلی ساده نوشته شده است اما به خوبی دامی که برای کودکان معصوم پهن شده است را به تصویر می‌کشد. اگرچه که تصویرسازی کتاب هم چندان قوی نیست اما در دنیایی که تفکر حقیقی سرکوب می‌شود، تلاش نویسنده برای بیان آن، قابل تقدیر است.
مت والش همچنین روایتگر فیلمی به نام What is a woman?  است که در این فیلم به واکاوی عوامل بحران جنسیتی در جامعه‌ی آمریکایی می‌پردازد. دیدن این فیلم و خواندن این کتاب را به تمام والدین نسل جدید که مورد هجمه‌ی انیمه‌ها و برنامه‌های متنوع قرار دارند، توصیه می‌کنم.
        

1

مردان در آفتاب
          «نامه‌ای از غزه» یکی از داستان‌های «غسان کنفانی» در کتاب «مردانی در آفتاب» هست. داستان در قالب یک نامه نوشته شده. نامه‌ای به مصطفی از طرف دوستش. ماجرا، ماجرای ماندن یکی و رفتن دیگری است. داستانِ دو دوست صمیمی که با هم عهد بسته بودند، همیشه با هم باشند و غزه را در جستجوی زندگیِ بهتر ترک کنند. اما وقتی نوبت به رفتن می‌شود، یکی می‌رود و دیگری می‌ماند. مصطفی نام کسی است که رفته... و نام دیگری را نمی‌دانیم... گویی نامِ او، نامِ تمام افراد و خاطراتی است که در غزه باقی مانده‌اند. او در نامه‌ای به مصطفی دلیل تصمیم یکباره‌اش را توضیح می‌دهد... می‌ماند تا از مادرش و بیوه‌ی برادر و چهار یتیمشان حمایت کند. اما دلخراش‌تر از همه، ماجرای نادیا، دختر 13 ساله برادرش است. نادیا زیر بمباران، خواهر و برادرهایش را نجات داده اما خودش گیر می‌کند... عمو نمی‌داند که نادیا پایش قطع شده، به بیمارستان آمده و رویارویی دردناکی در مواجهه با کودک دارد... حالا غزه را از منظر دیگری می‌بیند. "همه چیز در غزه غم و اندوهی بود که به گریستن محدود نمی‌شد. یک چالش بود، بیشتر از آن، چیزی شبیه احیای پای قطع شده!"
و داستان اینگونه به پایان می‌رسد: "من پیش تو نمی‌آیم. اما تو برگرد پیش ما! برگرد تا از پای قطع‌شده از بالای رانِ نادیا یاد بگیری که زندگی چیست و هستی چه ارزشی دارد. بیا. برگرد دوست من! ما همه منتظرت هستیم."
        

0

تماشای رنج دیگران
          آیا می‌توانید عکس جسد یک سفیدپوست اروپایی یا آمریکایی را تصور کنید که به فجیع‌ترین شکل کشته شده، روی زمین افتاده و عکاسی  بدون در نظر گرفتن حرمت وی، در حال عکس گرفتن از فلاکت اوست؟ تصور چنین چیزی بسیار دشوار و دور از انسانیت است. بدن و به واسطه‌ی آن جسد هر انسانی دارای حرمت و احترام است. اما چند قرنی است که از بدن‌هایی خاص حرمت‌زدایی شده است. حرمت‌زدایی‌ای که سالیان سال دوربین‌های عکاسان جنگی غربی، از بدن و اجساد آسیایی و آفریقایی و بومیان آمریکایی و... ایجاد کردند. برای این عکاسان تصویربرداری از اجساد «خودی» و نمایش این تصاویر ممنوع بود در حالیکه پخش تصاویر کشتار فجیع مردمان «دیگری» با هدف تضعیف روحیه‌ی آنان، در برنامه‌ی کار قرار داشت. 
سانتاگ در «تماشای رنج دیگران» میگوید «مردم اغلب از تحمل دیدن رنج نزدیکانشان ناتوانند.» (ص ۷۸)  و من به این می‌اندیشم که در فلسطین فاجعه به حدی عمیق است که نه تنها مردم باید این رنج را زندگی کنند، بلکه باید این رنج را برای عموم دنیا به نمایش بگذارند و درباره‌اش توضیح بدهند. این وحشتناک‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین تجربه‌ی عصر پسامدرن است. تماشاچی رنج خویشتن بودن و فراخوانی دیگران به تماشاچی شدن... به امید تبدیل تماشاگری به کنشگری.
        

1

پنج افسانه
          کتاب از پنج داستان بامزه که هر کدام از یک منبع قدیمی استخراج  و بازنویسی شده‌اند تشکیل شده است. عنوان یکی از داستان‌های کتاب، موش‌ها و گربه‌هاست که از داستان‌های کلیله و دمنه برگرفته شده. 
داستان، ماجرای ترس موش‌ها از گربه‌ها و چاره‌اندیشی برای غلبه بر این ترس است. فرمانروای موش‌ها با وزرایش مشورت می‌کند تا از بهترین نظر برای غلبه بر این مشکل استفاده کنند. یکی از وزرا پیشنهاد می‌دهد موش‌ها به سرزمین دیگری کوچ کنند، اما نظر مورد قبول واقع نمی‌شود چرا که هرجا موش برود گربه‌ها هم می‌توانند بروند. یکی دیگر از وزرا می‌پرسد چطور است زنگوله‌ای دور گردن تمام گربه‌ها بیاندازیم تا وقتی می‌آیند فرار کنیم؟ همه این پیشنهاد را کاری محال می‌دانند. وزیر دیگری معتقد است که ترس موش از گربه امری فطری است که خدا در دل موش‌ها نهاده و چاره‌ای از آن نیست. یکی دیگر پیشنهاد می‌دهد که همه‌ی موش‌‌ها جمع شوند و گربه‌ها را جمع کنند و در حمله‌ای غافلگیرانه گربه‌ها را نابود کنند. اما همه می‌گویند که موش‌ها توان  جنگ با گربه را ندارند و زور هم همیشه راه حل نهایی نیست. وزیر دیگری پیشنهاد می‌دهد که باید عزت و احترام گربه‌ها را نزد انسان‌ها از بین بُرد. گربه نزد انسان‌ها محترم است چون موش می‌گیرد، پس اگر انسان‌ها ببینند که موشی اذیتشان نمی‌کند و گربه فقط در حال سوءاستفاده و تن‌پروری است، او را از خانه و شهرها بیرون می‌کنند. 
پس برای اجرای این کار نقشه می‌کشند... 🐭
        

0

بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم
          راستش این نوشته بیشتر حکم یک اعتراف دارد تا یادداشتی بر یک کتاب.  تجربه‌ی خواندن این کتاب از دو‌جهت با احساس عذاب وجدان برای من همراه بود و به همین دلیل هم نمی‌توانستم از طنز کتاب لذتی ببرم. 
جهت اول آنکه میخواستم برای هدیه به یکی از دانشجویانم کتابی بخرم اما هر کتابی را که می‌خواستم فروشنده نداشت. قبلاً از آثار سداریس خوانده بودم و اسم این کتاب توجهم را جلب کرد چون مرتبط با درس من هم می‌شد. یک نقد فوری گوگلی درباره‌ی کتاب خواندم، فروشنده هم گفت که کتاب را خوانده و به شدت توصیه می‌کند، و دوست دانشمند و خوره‌ی کتابم هم گفت انتخاب خوبی است، از کتاب هم یک نسخه بیشتر نمانده بود، پس خریدمش!  اما تا به حال کتابی که خودم نخوانده باشم هدیه نداده‌ام! پس با عذاب وجدان شروع به خواندن کتاب کردم. صفحه‌ها را با وسواس زیاد ورق میزدم و نگران بودم که کتاب از ریخت و قیافه نیفتد. احساس خائنی را داشتم که به اسرار محرمانه‌ای دست پیدا کرده که لیاقتش را نداشته... به هر حال کتاب خیلی روان بود و با سرعت خوانده شد. هدیه‌ی مناسبی برای دانشجوی کلاس زبان تخصصی به نظر میرسید. به ویژه که سداریس در کتاب از چالش‌های آموزش زبان فرانسه‌اش گفته بود و کاملاً با موقعیت بچه‌ها در کلاسم تناسب داشت.
و اما جهت دوم که نمی‌توانستم از خواندن کتاب لذت ببرم، نسل‌کشی در حال رخ دادن در غزه بود. کتاب به شدت خنده‌دار بود و من صحنه‌های خنده‌دار را با بغض در گلو می‌خواندم و یکی‌یکی فرو‌میدادم. انگار در شکنجه‌گاه روی صندلی شکنجه نشسته بودم و در حالیکه ناخن‌هایم را از دستانم بیرون می‌کشیدند، در دهانم خامه میریختند. وضعیت متناقض دردناکی بود. در هر صورت کتاب را خواندم و این اعتراف‌نامه را هم نوشتم.
کتاب خوبی بود. تجربه‌ی زیسته‌ی سداریس که مدام ذهن آدم را به گندهایی که خودش در زندگی بالا آورده پرتاب می‌کند. فقط زمان مناسبی برای خواندنش نبود. از روی اجبار خواندم. کاش دنیا ما را برای خواندن آنچه دوست داریم، لحظه‌ای رها می‌کرد.
        

5