یادداشت‌های حامد صابری (34)

          کتاب روان است و مشحون از داده‌های تازه است؛ تازه برای خواننده فارسی‌زبان قرن بیست‌ویکمی. شعاری در آن نیست، یا نادر است. ایده‌های پیشا-اسراییلی که منجر به تشکیل اسرائیل شد، در بستری تاریخی و مستند - دقت کنید به این وصف مستند که گوهری‌ست سخت نایافتنی در این دوره از نشر- تشریح شده و تصویری مقبول برای‌تان شکل می‌گیرد. 
اگر اسرائیل و ریشه‌هایش برای‌تان دغدغه است، و البته تاریخ ایده‌ها به طور کلی، احتمال زیاد کتاب را یک نفس خواهید خواند، یادداشت‌های پایان هر بخش را وارسی خواهید کرد، برخی‌ کتاب‌های ارجاع شده را برای مطالعات بعدی دانلود خواهید کرد - نشنیده و نخوانده بینگارید این بخش را :)- و یک کلام: کتاب اثرگذار است، هم در تصویربخشی داده‌محور و فکت‌محور به ماهیت و چیستی موجودی به نام اسرائیل، و هم اینکه از الان به بعد تکلیف‌تان در قبال این موجودیت یا موجودیت‌های مشابه چه باشد؛ اولی واضح و صریح، دومی ضمنی. 
نویسنده مدعی است سبکی در روش پژوهش را پیگیری کرده موسوم به «پژوهش روایی تاریخ» با محوریت چیزی موسوم به «روایت» که البته هیچ ربطی به چیزی که در افواه با روایت به آن اشاره می کنند ندارد - اگر البته چیز واحدی هم باشد!-. 
داده‌هایی که در کتاب مستند نویسنده قرار گرفته‌اند، اگر به قدر کافی وقت و حوصله و جدیت به خرج داده شود، هرکدام ممکن است سرآغاز پژوهش‌های تکمیلی بعدی باشد! مثلا راجع به شخصیت هرتزل - یا به گزارش نویسنده هرصل- و اثرات ایده‌های قرن نوزدهی در اروپا و حتی ربط ایده‌های نیچه‌ای و ایده‌های هرتزلی!‌
 
        

11

          هنوز این ایدۀ سقراطی در درمان که «بدان و آگاه باش، آنگاه درمان شو!» جواب می‌دهد. وضعیت بیش‌فعالی/نقص توجه یا ADHD که حتی در بزرگ‌سالان هم وجود دارد، اصطلاحا اختلالی‌ست که عدم اطلاع از عوارض و ندانستن روش‌های مدیریتش زندگی را عذاب‌آور خواهد کرد، اما ماجرا یک رو بلکه روهای دیگری هم دارد.
نویسنده روان‌پزشک و خودش درگیر وضعیت adhdست.
تمثیل مهمی برای نحوهٔ عملکرد مغز افراد دارای adhd بکار رفته: موتور فِراری با ترمزهای دوچرخه! 
کتاب بصیرت‌های مهم و حیاتی و جدی و علمی راجع به این وضعیت به شما می‌دهد؛ اینکه اختلال نیست و اتفاقا می‌تواند موهبتی باشد، کی و کجا مداخلات دارویی انجام شود، آخرین تحقیقات نوروساینس درباره روش‌های مدیریت و کاهش عوارض چیست، علایم و فهرست علایم کدام است، و اصلا این وضعیت چیست؟! مهم‌ترینش اینکه نحوهٔ عملکرد مغز افراد دارای این وضع با اکثریت آدم‌‌ها متفاوت است.
تسمیه این وضع به اختلال نادرست است و این افراد کمبود توجه ندارند بلکه «کثرت توجه» دارند، و مغزشان در آنِ واحد روی ده‌ها و صدها موضوع در حال عملیات است، فقط باید روش‌های عطف توجه به مهم‌ترین و حیاتی‌ترین کارها را یاد گرفت!
درک افراد دارای این وضع از زمان هم تا حد زیادی متفاوت از درک اکثر آدم‌هاست.
خواندنش برای افراد درگیر این وضعیت ضروری‌ست، واجب‌تر از نان شب.
        

2

به نظرم آغ
          به نظرم آغاز هر طرح مطالعاتی و متن‌خوانی فلسفی، باید پایان حیات سقراط باشد. آپولوژی یا دفاعیه، معروف‌ترین  گزارشی است از آخرین روزهای حیات سقراط و مدافعات سقراط مقابل اتهاماتی  که مقامات سیاسی و افراد ذی‌نفوذ آتن علیه سقراط مطرح کردند،  آنهم به قلم افلاطون. نسخه‌های دیگری از دفاعیه سقراط هم البته نوشته شده اما معروف‌ترین دفاعیه به قلم افلاطون است.
سقراط مقابل پیشنهاد شاگردان و دوستانش برای فرار، ترجیح می‌دهد در دادگاه مدافعاتش را بیان کند و محاکمه شود و نهایتا هم محکوم به اعدام و نوشیدن جام شوکران می‌شود. اتهامات سقراط ایجاد انحراف در جوانان از راه ترویج عقاید ناصحیح و و مفسده‌برانگیز و عدم اعتقاد به خدایان آتنی‌ست.
البته از تمثیل سقراط به مدعیان امروزین آزاداندیشی برحذر باشید!
صحنه نوشیدن شوکران در زندان مقابل شاگردان و دوستان سقراط با نام «مرگ سقراط» به تصویرگری نقاش فرانسوی ژاک لویی داوید تمام حزن منعکس در متن آپولوژی را به خوبی تصویر کرده. تفصیل این صحنه‌ها در رسالۀ فایدون آمده.
        

29

          بخش اول - جمهور براساس اکثر کتاب‌شناسی‌های صورت گرفته درباره افلاطون،  یکی از جامع‌ترین کتاب‌های افلاطون است و بعد از قوانین مهم‌ترین اثر افلاطون. از نظر تاریخی نیز تقریبا جزء آثار متاخر افلاطون محسوب می‌شود و از نظر موضوعی نیز منطبق بر اکثر مسائلی است که در قوانین آمده و قوانین البته آخرین اثر افلاطون محسوب می‌شود. 
 این اثر شامل ده کتاب است. افلاطون عادت دارد مطالبش را از زبان سقراط بیان کند. در این کتاب هم چنین است. در آغازین کتاب از جمهور، ماجرای مواجهه سقراط با بعضی از دوستانش در یکی از جشن‌های سالانه گزارش شده که ضمن آن به بحث مهم عدالت و ماهیت و حقیقت آن می‌پردازد. مخاطب فردی به نام گلاوکن است.
افلاطون در کتاب هفتم از جمهور موضوع انواع ادراکات و خصوصا ماهیت و حقیقت ادراک عقلی و ادراک حقایق را مفصل مطرح نموده است.  از نظر افلاطون، شناخت اساسا یک مورد بیشتر نیست و آن درک و مشاهدة حقایق ثابت و مجرد است؛ درک ایده‌ها و مثال‌ها. مشاهدة امور مادی و محسوسات اساسا درک و شناخت نیست، چون شناخت امری ثابت و لایتغیر است، در حالی که عالم ماده پیوسته دچار کون و فساد و تغییر است و ملاک شناخت را فاقد است. در آغازین فقرات کتاب هفتم که به بیان تمثیل غار می‌پردازد، تمام درک آدمیان از امور و اشیاء را شبیه چیزی جز درک سایه‌ها و صداهایی که مقرون به حرکت این سایه‌ها هستند و حاکی از اشیائی ورای خود می‌باشند بیان می‌کند، و بیننده سایه گمان می‌کند حقایق اشیاء را درک کرده حال آنکه یکسر بر خطاست. آنچه درک افراد درون غار را تصحیح می‌کند، رهایی از بندها و زنجیرهایی است که بر دستان و سر و گردن آنها زده‌اند و امکان تغییر موضع و منظر را از ایشان گرفته است. اگر غل و زنجیر از او برگیرند و او سر برگرداند با مشاهده آن صحنه‌آرایی‌های پشت سر و حرکات نمایشی افرادی که سایه‌ها را ایجاد می‌کنند یا بالاتر اگر او را مجبور کنند به اصل آتش و منبع نور این نمایش توجه کند دچار سرگردانی و حیرت و تعجبی عمیق خواهد شد! تمام منظور افلاطون و سقراط قصه در این تمثیل این است که ورای این سایه‌ها و حقایق محسوس اموری واقعی‌تر و حقیقی‌تر وجود دارند که آن امور منشا این سایه‌ها و محسوسات ظاهری ما می‌باشند. و البته درک آن حقایق به صورت مستقیم باعث تعجب و حیرت است.
در ادامه گفت‌وگو، افلاطون به نکته مهمی دربارة ماهیت دانش‌های بشری - که مبتنی بر همان محدودیت منظر اولیه ساکنان غار می‌باشد و در واقع سایه‌شناسی و پدیدارشناسی است تا شناخت حقایق اشیاء - می‌پردازد و تمام امتیازات و تجلیل‌های ناشی از این سایه‌شناسی را بی‌ارزش عنوان می‌کند.
در ادامه، افلاطون از این تمثیل و نتایج آن نتیجه‌ای مهم استنتاج می‌کند: اولا امکان آموزش و وارد آوردن دانش و علم و شناخت به نفس خالی از آن وجود ندارد ثانیا قوه ادراک و شناخت حقایق مانند خود قوه بینایی است و امکان ندارد چشم کور را بینا کرد و بینایی در خود چشم به مثابه قوه وجود دارد همانطور ادراک و شناخت در خود نفس انسانی وجود دارد ثالثا شناخت حقایق چیزی جز تغییر توجه نفس از عالم محسوسات به عالم عقول و مُثُل نیست. در واقع ادراک چیزی جز مشاهدة ایده ها و مُثُل نیست.
تربیت هم جز این نیست که سمت و سوی توجه نفس اصلاح شود نه اینکه به دارایی‌های نفس چیزی اضافه شود.
        

12