چون کتاب نجواکر رو داریم همه با باشگاه کاراگاهان میخونیم من راجع بهش یادداشت نمی نویسم چون باعث لو رفتن اتفاقات کتاب میشم اونم کتاب جنایی معمایی
فقط اینکه یه پارادوکس توی کتاب دیدم اینکه جیک مهد میرفت ولی توانایی خواندن ونوشتن داشت.عجیب بود برامن.اما درکل کتاب جذاب ودوست داشتنی بود.
یکی از سخت ترین اتفاقاتی که یک پدر ومادر میتونن تجربه کنن گم شدن فرزندشون است
من یادمه سال ۸۰حدود ۴سال وخورده ای داشتم ولی قشنگ یادم مونده با مامان وبابام وداداشم رفته بودیم خرید.خانواده که حواسشون نبوده من میرم توی یه اتاق پرو در رو میبندم اولین بارم بود که آینه قدی به اون بزرگی دیدم.متاسفانه خانواده من پریشان تمام خیابان ومغازه های چهارباغ رو میگردن ومن همچنان تو اتاق پرو با خودم حرف میزدم جلوی اینه وقتی خسته شدم دیدم در قفل شده با گریه ولگد زدن به در اتاق پرو صاحب مغازه متوجه شد ومن رو بیرون اورد .الان بعداز این همه سال چهره پریشون مامان وبابام وقتی من رودیدن یادمه.
توحرم امام رضا هم یه بار گم شدم که خادم حرم توی بلندگو اسمم رو صدا زد مامان وبابام اومدن سراغم ولی اینبار خیلی راحت وآروم مامانم به خادم گفت مطمئن بودم هیچ بچه ای تو حرم امام رضا گم نمیشه که پیدا نشه واسه همین نترسیدم.😊
خوندن این کتاب من رو یاد این خاطره انداخت که خواستم به اشتراک بذارمش