بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های سید حسین مرکبی (120)

            این نمایش‌نامه‌ی تعلیمی، در کنار رساله‌ی «روشنگری چیست؟» کانت (۱۷۷۴) مهم‌ترین اثر مکتوب قرن ۱۸ آلمان است. سال ۱۷۷۹ چاپ اولش در کم‌تر از یک سال ۳۰۰۰ نسخه می‌فروشد. و تا امروز در کنار فاوست، یکی از مهم‌ترین و مشهورترین آثار مکتوب ادبیات آلمان به شمار می‌آید. جوهره‌ی کتاب، یکسان و محترم و به یک اندازه معتبر شمردن عمق همه‌ی ادیان ابراهیمی است؛ همان که امروز آن را شمول‌گرایی می‌نامیم و متأسفانه به اندازه‌ی انحصارگرایی و پلورالیسم در میان ما (در ایران؟) شناخته‌شده نیست. تنها می‌توانم اظهار تأسف کنم که این نگاه ۲۵۰ سال قبل چنین بلوغی را تجربه کرده و تا امروز در کشورهای آلمانی‌زبان در مدارس و مقاطع مختلف تحصیلی و تئاترهای دوره‌ای به عنوان یک آگاهی بنیادی و ضروری صدها هزار بار روی صحنه رفته، در حالی که در میان ما نه‌فقط این اثر خاص، بلکه این اندیشه تا امروز ناشناخته و حتی تصورناپذیر است. و این کتاب تازه پس از ۲۲۱ سال برای اولین بار به فارسی ترجمه شده!

در بخشی از کتاب، داستان پدری روایت می‌شود که برای تعیین وارث از میان سه پسرش که هر سه برایش به یک اندازه عزیزند، سه انگشتر با عیار یکسان را به آن‌ها می‌دهد و وصیت می‌کند هر کس آن انگشتر را در اختیار داشته باشد، وارثش است. بعد از مرگش هر سه پسر علیه دو نفر دیگر اقامه‌ی دعوی می‌کنند اما در انتها به این نتیجه می‌رسند که پدر هر سه را به یک اندازه وارث خود قرار داده. «داستان انگشتر» در فرهنگ آلمان یک استعاره‌ی متداول از برابری قدر ادیان ابراهیمی نزد خداوند است.

شاید بتوانیم «داستان انگشتر» را با «داستان منازعت چهار کس جهت انگور» در مثنوی یکی بدانیم؛ گرچه آن داستان در اشاره‌ی به ادیان صراحت ندارد و به نظر می‌رسد بیش‌تر صبغه‌ی عرفانی و حتی صلح‌کلی و انحلالی دارد تا صبغه‌ی کارکردی و اجتماعی و گفتگویی.
          
            اولین کتابی بود که از ارکون خواندم. دوستش داشتم. اگر از اندیشه‌های سال گذشته‌ام فیش تهیه می‌کردم مشترکات زیادی با این کتاب جزوه‌مانند داشت. با نویسنده خندیدم و گریستم و تخطئه و تحسینش کردم. گاهی نکاتی برای خواننده‌های فارسی‌زبان بعدی از ذهنم می‌گذشت که ازشان چشم‌پوشی می‌کردم. مثلا این که این‌جا «اجتهاد» در واقع «اجتهاد سنی اشعری» است که در مقابل «اجتهاد سنی معتزلی مقاصدگرا» قرار دارد و اجتهاد شیعه با هر دو این‌ها تفاوت اساسی که نه اما تفاوت دارد. ازشان چشم‌پوشی می‌کردم چون نقد ارکون به هرسه وارد بود! اما چشم‌پوشی‌ام از نکته‌بینی دلیل عمده‌تری هم داشت. کتاب، بررسی موردی تأثیر نادیده‌گرفتن اجماع در تثبیت قرائت حفص از عاصم از قرآن، در احکام ارث است. وجه جمع پیشنهادی ارکون هم جالب توجه است. اما آن‌چه باعث شد من تنها کتاب را با اشک و لبخند بخوانم و ساده بگذرم این بود که حتی ارکون هم نتوانسته آن‌چنان که بایسته است به اصطلاح خودش از خیال‌خانه‌ی فقهی در فهم قرآن بیرون بیاید. او دست از جان‌شسته آیات ۱۸۰ و ۲۴۰ بقره و ۱۲ و ۱۷۶ نساء را بررسی می‌کند و برایشان وجه جمعی قابل تأمل ارائه می‌دهد. اما اگر من بودم پیشنهاد می‌کردم به کشف رابطه‌ی ۱۳۳ و ۱۸۰ بقره بپردازیم و برای آن روش بیابیم. خندیدم و گریستم برای روشی که برای برداشت از قرآن نداریم.
و دو نکته در مورد نسخه‌ی فارسی کتاب:
- چند مصاحبه از ارکون پیوست دارد که هنوز نخوانده‌ام و ان شاءالله می‌خوانم.
- فراموش نکرده‌ام این کتاب توسط چه کسانی و با چه هدفی ترجمه شده است اما چه باک. صرفا نظر کردم به ما قال. که در این زمانه برای نجات چاره‌ای جز این نداریم.
          
            به تاریخ: زمستان ۱۳۸۷

این قلم کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» امام (ره) را به هیچ وجه یک کتاب اخلاقی نمی‌بیند. مثلا آن را شبیه کتاب «چهل حدیث» ایشان نمی‌داند. گرچه شباهت ظاهری بسیار دارند و بلکه چهل حدیث وزین‌تر می‌نماید. به گمان من ارتباطی هست میان نگارش این کتاب با ورود امواج ویران‌گر غرب‌گرایی به جامعه‌ی ایرانی در دهه‌های اول و دوم قرن چهاردهم شمسی. اتفاقی که در ترکیه و افغانستان نیز به بهانه‌های مشابه رخ داد. البته نگارش این کتاب یک کنش فکری و ناظر به آینده بود نه ناظر به دوران خود. این کتاب پاسخی است مجمل به هم‌آورد طلبی عقلانیت پر زرق و برق غرب. امام (ره) با بیرون کشیدن این حدیث شریف -که از جوامع الکلم است.- از میان انبوه منابع روایی شیعه، به طور رسمی دفتر عقلانیت دینی را در تقابل با عقلانیت غربی می‌گشاید.
و عجیب آن است که حضرت صادق (علیه السلام) پس از شمارش لشکریان عقل و جهل می‌فرمایند:«و این خصلت‌ها و لشکرهای عقل جز در پیامبر، وصی پیامبر یا مؤمنی که خداوند قلب او را برای ایمان آزموده باشد جمع نمی‌شود. و درون هیچ کدام از دیگر پیروان ما از برخی از این لشکرها خالی نیست. تا آن زمان که لشکرهای عقل کامل گردند و از لشکرهای جهل پاکیزه گردد. آن گاه وی در جایگاه رفیع پیامبران و اوصیاء خواهد بود. و این تنها با معرفت و عقل و لشکرهایش و کناره گرفتن از جهل و لشکرهایش به دست می‌آید. خداوند ما و شما را به اطاعت و آن چه مورد رضایت اوست موفق گرداند.»
عدالت، علم، وحدت، ثروت‌آفرینی، قناعت، استقلال، معنویت، سعادت و دیگر مؤلفه‌هایی که این سال‌ها به صورت پراکنده به عنوان اجزا و مقومات عقلانیت دینی مطرح شده‌اند در این حدیث وجود دارند. حتی می‌توان مؤلفه‌های عقل غربی را نیز در میان لشکریان عقل و در بسیاری موارد جهل سراغ گرفت: طلب، علم، غنی، سهولت، برهنگی، آزمندی، قطع رحم، استکبار، شقاوت، جنگ‌افروزی، خشونت و… .
با کمّیت‌های پیوسته‌ی این حدیث می‌توانیم اسلام خویش و جامعه‌مان را به خوبی ارزیابی کنیم. مؤلفه‌هایی که در میان آن‌ها از جهاد و تقیه و… به عنوان سنجه‌های سیاسی گرفته تا حج و صلاة و… به عنوان سنجه‌های شرعی، علم و سهولت و شادی و… به عنوان سنجه‌های دنیوی، توبه و دعا و… به عنوان سنجه‌های معنوی تا زهد و عفت و نیکی به والدین و… به عنوان سنجه‌های اخلاقی یافت می‌شود.
          
            عمده‌ی کتاب را در تاکسی و رفت و آمد خواندم. محققانه و پرمایه و به سبب گستره‌ی تحقیقات تاریخی بسیار عبرت‌برانگیز بود. نویسنده سال‌ها در کشورهای شرق آفریقا حضور داشته، تا حدودی سواحیلی می‌داند، انگلیسی بلد است. تحقیقات میدانی نیز در لابلای سطور کتاب به چشم می‌خورند که بسیار ارزش‌مند و کم‌نظیرند.
در زمینه‌ی محتوا: چند نوع اسلام در این کتاب به چشم می‌خورند. یک: اسلام بازرگانان شیرازی و عمانی که این دین را به شرق آفریقا برده‌اند. دو: اسلام چریتی، خیریه و به عبارتی نصرانی عربستان. سه: اسلام سیاسی اقتدارگرا، ضد امپریالیست، تمامیت‌خواه و آمیخته با خشونت القاعده و دیگر گروه‌های سلفی که بعضا از مصر سرچشمه می‌گیرند. چهار: اسلام بومی صوفیانه‌ی آمیخته با خرافات و ریاضت و عجایب. و...
نگارنده مسیحیان شرق آفریقا را تماما دیگری می‌پندارد و درگیری‌های این روزهای این کشورها را درگیری‌های دینی ارزیابی می‌کند. همچنین فعالیت‌های خیریه‌ی عربستان و سازمان‌ها و اتحادیه‌های وابسته به این کشور را زمینه‌ساز بروز تفکر تکفیری و هدف آن را مقابله با مکتب اهل بیت(ع) می‌داند.
کتاب عبرت‌انگیز و عجیبی است. خواندنش لذت‌بخش بود.
          
                ایده‌ی این کتاب برون‌یابی نمودار تصاعد هندسی افزایش جمعیت است. پاورقی‌های خوبی از اشاره‌ی دانشمندان ایرانی قرون گذشته به این مسئله در اثنای ترجمه‌ی آقای شهرابی وجود دارد. گرچه ترجمه مثل همیشه بی‌دلیل سنگین است. شما حساب کنید مترجم به جای تاریکی از مغاک استفاده می‌کند! برون‌یابی باقی ترجمه با خودتان.
هنوز دو ماه از آغاز سال ۲۰۱۴ نگذشته که یکی از دو ترجمه‌ی این رمان به چاپ دوم رسیده است. حتی اگر این حادثه‌ی فرهنگی را در یک زمینه‌ی اقتصادی تعریف کنیم باز هم نشان از انفعال شدید ما در این حوزه دارد.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            جلد اول را که خواندم، اعصابم خیلی خرد بود. نکرده‌بودند بدهند یک ویراست دم دستی‌اش بکنند. همه‌اش تکرار، همه‌اش کاستی، همه‌اش بی‌نظمی. جلد دوّم را هم که خواندم هم‌این طور بود. کسی مثل ایشان که با امام و شهید صدر، با امام موسی و شهید چمران، با مراجع ثلاث و آیت الله بروجردی رابطه‌ی نزدیک داشته، خاطراتش این‌گونه باشد، جفا کرده. غفلت ایشان از سیره نویسی کاملا به چشم می‌آید، در هر جلد به تعداد انگشتان دست هم از مشی و سلوک شخصی و إجتماعی این بزرگان  روایت پیدا نمی‌شود. که البته در این وانفسا هم‌آن هم غنیمت است. باید بدانیم در دهه‌ی آی‌نده بخش قابل توجّهی از تاریخ قابل جمع‌آوری انقلاب با مرگ نفوس، برای همیشه از دست‌رس خارج می‌شود.
با این حال هر دو جلد ارزش خواندن داشت و البته دوّمی به واسطه‌ی هم‌آن سیره‌نویسی‌های ناب برای‌م دل‌انگیزتر بود. بدون إغراق می‌شود این سه جلد را بی هیچ کاهشی، کردشان یک جلد! ولی از آن طرف هم می‌شود دو جلد دیگر -یعنی شش جلد ویراستاری نشده- از ایشان خاطره پرسید و نوشت.
تمام این‌ها را گفتم تا بگویم عبارتی در این کتاب دیدم که مدّت‌ها ذهنم را مشغول کرد. در جلد اوّل -جایی که یادداشت نکرده‌ام- می‌خوانیم که فلان نهاد دانش‌جویی رو به افول بود. مهم هم نیست کدام نهاد. بحث چیز دیگری است. بلافاصله ایشان علّت این افول را هم می‌آورد و می‌گوید:«این نهاد قدرت جذب جوانان صادق را از دست داده بود.» این عبارت دو کلمه‌ای «جوانان صادق» آن‌قدر مرا ذوق‌زده کرد که نزدیک بود گریه کنم! چندبار هم‌آن‌جا خدا را شکر کردم…

راستی تا یادم نرفته بگویم جلد اوّل را تماما و جلد دوّم را اکثرا در اتوبوس خواندم!