بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

نیما ناظری

@nimastone

50 دنبال شده

44 دنبال کننده

                      !Mr Nobody till now
                    

یادداشت‌ها

                «««توصیه میکنم این نظر رو بخونید»»»
طبق معمول داشتم نگاهی به نظرات برخی کتاب هایی که در آینده شاید درگیرشان شوم می انداختم که با نظر خانمی به نام «ضحی مختارزاده» مواجه شدم و چقدر مایه تاسف که چنین نظر ساده لوحانه و عجیبی رو خوندم.
ایشون به قول خودشون کتابی بامزه بوده که لذت هم بردن از خوندنش اما در این لحظه شما متوجه امتیاز یک ستاره ایشون میشید، از همینجا تضادها شروع میشه، در ادامه نظر، شما متوجه میشید که ایشون نه بواسطه مطالب کتاب بلکه بواسطه اعتقادات نویسنده ایشون و متنشون رو قضاوت کردن...🤯🤐
نمیدونم واقعاً به این افراد چه میشه گفت ولی واقعاً توصیه میکنم به همه عزیزان که اگر واقعاً انقدر به خودتون و اعتقاداتتون مطمئن هستید که هیچکس بهتر از شما و اعتقاداتتون نیست لطفاً اصلا کتاب نخونید چون قول میدم به شما که حتی بخش عظیمی از نویسندگان داخلی هم عقاید متفاوتی با شما دارند و قطعاً در راه و رسم شما نمره آنها نیز یک ستاره و حتی اگر مقدور بود بی ستاره بود که قطعاً وجهه زیبایی نخواهد داشت.
همینجا آرزو میکنم که به جای زشتی پراکنی و دشمنی کمی نطفه دوستی را پخش کنیم (بقول اگزوپری همدیگر را اهلی کنیم) و بجای برتر دانستان خودمان و اعتقاداتمان کمی فروتن باشیم شاید که دیگری با تمام کاستی های بشری والاتر از ما باشد و بقولی :
بلکن همه با هم رستگار شویم!!!
        
                در ابتدای امر از دیدگاه بنده، این کتاب یک نگاه فانتزی و تا حدودی علمی و یک پاسخ شخصی(شخص نویسنده) به سوال همیشگی بشر یعنی انتخاب در زندگی میپردازه، که تقریباً همه عزیزانی که به محتوای زندگی فکر میکنن باهاش مواجه هستند و از بابت اینکه باعث تفکر میشه بسیار قابل تحسین هست البته این کتاب پر از اشارات و جملات انگیزشی، فلسفی و قابل تأمل هست که به پختگی و محتوای کار، بسیار کمک کرده.
((توصیه بنده به دوستان در کنار خواندن کتاب، دیدن فیلمی با عنوان mr nobody  هم هست.))
بنظر من درمورد این کتاب و بویژه این موضوع میشه ساعت ها صحبت کرد یا کتاب هایی در تفسیر یا نقدش نوشت اما اینجا باید نظری داد که دوستان هم استفاده ببرن هم سریع به یک نتیجه برسن پس بجای تفسیر و توضیح که قطعاً ناقص هم خواهد بود به طور خلاصه یک برداشت شخصی رو به اشتراک میگذارم:

«توصیه» شخصی من به دوستان عزیز و بالاخص «شخص خودم» اینه که بدونیم هر آنچه تا به امروز هستیم نتیجه انتخاب های گذشته ماست و بهتره بپذیریم که این تنها و بهترین زندگی هست که میتونستیم داشته باشیم نه به این خاطر که در کتاب اکثر زندگی های موفق ناامید کننده بودند(که من بسیار با این بخش کتاب مخالف بودم) بلکه از دیدگاه من قطعاً میشده با انتخاب های بهتر زندگی سالم تر و راحتتری داشت، اما آنچه امروز ما داریم  تنها گزینه و غیر قابل برگشت است، که با پذیرش این موضوع و کسب آگاهی های بیشتر شاید(تاکید میکنم شاید) بشود آینده ای با آرامش بیشتر یا از دید بسیاری با موفقیت های بیشتر داشت. 
در کل من امیدوارم روزی همه ما به این نتیجه برسیم که سختی ها و مشکلاتمون رو فقط گردن خودمون و انتخاب هامون نندازیم و انقدر به خودمون سخت نگیریم و زندگی رو آنچه که هست بپذیریم(هرچند خودم هنوز نتونستم! و بقول  امیلی دیکنسون امیدوارم یک روز خودمون رو ببخشیم).
 بهترین جمله که به ذهنم میرسه اینه که ما هم فقط یکبار هست که این زندگی رو تجربه کردیم پس خطا کردن امری کاملاً  عادی است...
        
                من اهل کامنت گذاشتن نیستم ولی با خوندن بعضی کامنت ها و با وجود اینکه بنده در جایگاهی نیستم که کسی رو نصیحت کنم، گفتم یک توصیه داشته باشم برای بعضی دوستان مثل آقای ابوالفضل حسینی، دوستان هیچوقت به هیچ کتابی رتبه پایینتر از 3 ندید مگر اینکه خودتون نویسنده یا منتقد ادبیات باشید چون هیچ کتابی بی ارزش یا کم ارزش نیست و نویسنده برای خلق اون اثری که شما به راحتی میخونید و نظر تخصصی !!! میدید ( که اکثراً غلط و غیر حرفه‌ای هست) بخشی از عمر خودش و دانسته هاش رو با شما به اشتراک میگذاره دوما سعی کنید تمام کتاب یا کل مجموعه رو بخونید بعد نظر بدید روی سخنم با دوستی هست که اول اسمش ابوالفضل هست! چون اگر شما بقول خودت ۵-۶ جلد رو خوندی پس یا خوشت اومده که خوندی یا اصلا نخوندی و با این لحن بشدت ساده لوحانه راجع به یکی از شاهکارهای دنیای فانتزی صحبت کردی. در آخر بگم دوستانی که میخواید کتابی فوق العاده گیرا و پر از هیجان و اتصالات و خطوط داستانی شوکه کننده و فوق العاده رو تجربه کنید حتما این مجموعه رو پیشنهاد میکنم. 
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

            این کتاب نماد دختریست برای مردی که هرگز روی شادی را در زندگیش ندیده؛ نماد شادی و خوشحالی.
"صدای آرچر" قطعا جزء زیباترین کتاب‌هایی بود که خواندم. این کتاب برای من واقعا ارزشمند بود.
یک عاشقانه‌ی جذاب درمورد دو نفر با دنیایی کاملا متفاوت که تنها شباهتشان ضربه‌ایست که خورده بودن.
حس و حال خوب و آرامش عظیمی که از شخصیت های اصلی داستان گرفتم وصف نشدنی بود؛ طوری که بری دوست داشتنی احساساتش را بیان میکرد بامزه و بانمک بود.
من با این کتاب و شخصیت‌هایش واقعا زندگی کردم.
ملانی و لیزای خبرنگار و صدالبته رک ولی دوست داشتنی که احساس صمیمیت را در بری عزیزم ایجاد کردند.
آنی مهربان و بخشنده که لذت همسایگی با او تا همیشه در حسرت من می‌ماند.
تراویس زبون‌باز که تصور لبخند زیباش کار آسانیست و باعث لبخندم می‌شود.
خائن کوچولویی که دلیل نزدیکی آرچر و بری شد و آرچر...
آرچری که انقدر زیبا عاشق بری شده بود که میتونم تا ابد براش اشک بریزم، طوری هم رو می‌پرستیدن که باعث میشد سرم رو به بالشم بکوبم و جیغِ از سر ذوقم رو درونش خفه کنم.
از معدود کتاب‌هایی بود که فوق‌العادگی خودش رو تا انتها حفظ کرده بود و این مسئله من رو به وجد می‌آورد.
کتاب‌هایی که از زبان مرد داستان است به طرز شگفت‌انگیزی موردعلاقه‌ی من هستن. تا حدود صفحه‌ی ۱۰۰ خودم را آماده کرده بودم که این ایراد را بر کتاب بگیرم که آرچر وارد عمل شد؛ بزرگمردِ خجالتیِ بری.
چقدر برای آرچر و اتفاق ناگواری که براش افتاد گریه کردم؛ گاهی اوقات صدای درون آرچر و استرسی که بابت تصور مسخره شدن می‌کشید دیوانه‌ام میکرد. آرچر فقط نیاز به کسی داشت که کمی برای نزدیکی به او پافشاری کند تا او نیز برایش سنگ تمام بگذارد.
زندگی آرچر از هر جهت به بری منتهی بود. اگر خوشتیپ کنم بری خوشحالم میشود، اگر بری بخواهد با تراویس بیرون می‌روم و اگر‌ بری...
البته که اینکار از نظر اخلاقی کمی نادرست است اما چه کسی اهمیت می‌دهد؟!
خواندن کتاب احساسات منو درگیر کرده بود و فکر میکنم بیشترین اشکهایم را صرف این داستان کردم.
درمورد اینکه فیلمی با چنین موضوعی ساخته شده یا نه اطلاعی ندارم اما مطمئنم اگر وجود داشته باشد به شخصه طرفدار پروپاقرص آن خواهم شد.
          
            و سرانجام تمام شد آنچه که باید تمام می شد.💔جمهوری اژدها اگه از جنگ تریاک بالاتر نباشه از اون هم پایین تر نیست. کتاب اول بیشتر پایه ای برای شخصیت پردازی و دنیاپردازی و توصیف و توضیح جنگ ها محسوب می‌شد ، اما جلد دوم بیشتر حالت سیاسی و جنگی داشت که کوانگ به خوبی از پس توضیح و تشریح و توصیف اون براومده و نکات قابل تامل زیادی رو در قالب داستان به ما می‌گفت به طوری که حس میکنم بیشتر این مجموعه یه مجموعه رئال هست تا یک مجموعه فانتزی، چرا که عناصر فانتزی اون نقش کمرنگ تری در حوادث و اتفاقات داستان ایفا می کردن انگار یه جورایی نیروی محرک جانبی بودن و حس میکنم مجموعه جنگ تریاک کوانگ از حوادث و اتفاقاتی که واقعا رخ دادن وام گرفته و بیشتر اتفاقات داستان واقعین. به طور مثال کتاب رو که بخونید متوجه میشین که مردم هسپریا خصوصیات و اخلاق اروپایی ها رو دارن ، موگنی ها ژاپنی ان و مردم نیکان چینی. ضرباهنگ اتفاقات ، نبردها و چینش پلات ها در هر دو کتاب بالاست و توانایی کوانگ در انتقال احساسات قابل تحسینه.اونقدر عالی که وقتی خودتون رو جای هر کدوم از شخصیت ها بذارید حال و هوا و رفتارهاشون رو درک میکنید و بهشون حق میدید. شخصیت ها متمایز هستند، از لحن صحبت کردن بگیر تا تمایلات درونی ، احساسات، تصمیمات و....( مثلا نحوه ی حرف زدن، فکر کردن، رعایت آداب و رسوم ، قوانین و... فنگ رونین که یه یتیم جنگ زده ست  با یین نینجا که یه اشراف زاده ست زمین تا آسمون فرق می‌کنه. شاید بگین خب این که واضحه باید متفاوت باشن. ولی من کتاب های زیادی رو دیدم که آدم های متفاوت که در شرایط متفاوتی بودن خیلی شبیه هم رفتار می کنن و حرف میزن و...به خاطر همینم توجه کوانگ به این ظریف کاری ها رو تحسین میکنم.) و در پایان کتاب نویسندن با دادن یه شوک‌ و پلات تویستی بس خفن شما رو وادار به خوندن جلد سوم می‌کنه(جلد سوم هنوز ترجمه نشده و گرنه امشب جلد سه رو شروع می کردم:((((. )
ترجمه رو دوست داشتم خیلی روون و گیرا بود و سانسوری هم نداشت:)))
یه نکته هم بگم و اون اینه که اگه کتاب های فانتزی رو دوست دارید که رومنس داشته باشن بهتره که این کتاب رو نخونین چون میزان رومنس و حوادث عاشقانه و این حرفا به قدری توی این کتاب پایینه که حتی قابل صرف نظر کردن هم هست.
در کل من با وجود شوک ها ، درد و رنج و گریه و...  که این کتاب بهم وارد کرد بازم دوستش دارم و عاشقش شدم و از خوندنش لذت بردم.
امیدوارم شما هم اگه این کتاب رو دارین یا یه روزی خوندین خوش بخونین و لذت ببرین:)))