بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

طیبه لطفی

@lotfi1371

22 دنبال شده

23 دنبال کننده

                      دانشجوی مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه پیام نور بوشهر
در پیِ کشف درون 
🍂از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم‌🍃

                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

طیبه لطفی پسندید.
طیبه لطفی پسندید.
            برای خیلی از ما تاریخ ساعت های کسل کننده و اجباری کلاس است با معلمی که قبل از ما کتاب را حفظ کرده و چیز بیشتری نمی داند. 
اما تری دیری نظر من را نسبت به این مساله کاملا تغییر داد او نشان داد با همه چیز می شود شوخی کرد و همه چیز را می شود به زبان طنز  به خورد مخاطب داد حتی اگر آن چیز تاریخ باشد.
با اینکه فقط یک جلد از این مجموعه ی هجده جلدی را خواندم اما مطمئنم یکی از بهترین مجموعه های انتقال محتوا بخصوص به نسل نوجوان است.
بخصوص برای ما که بلد نیستیم خودمان را روایت کنیم فکر کردن و نوشتن مثل تری دیری می تواند راهگشا و حتی نجات بخش باشد
من جلد چهاردهم را خواندم که نامش« سده‌های میانی مصیبت‌بار» است و چقدر لذت بردم و چقدر افسوس خوردم.
افسوس معلم های تاریخ مان، افسوس معلم های درس انقلاب اسلامی که به فجیع ترین و بدترین شکل ممکن ارائه می شود، افسوس ماندن خیلی هامان در نوع روایت صد سال پیش و خلاقیتی که هیچ وقت به خودمان زحمت ندادیم برای نسل خودمان و نسل های بعدی به خرج بدهیم.
خلاصه که خودم و شما را توصیه می کنم به خواندن کتاب جذاب و شیرین تاریخ ترسناک جهان.
باشد که روزی ما هم چنین خودمان را روایت کنیم
          
طیبه لطفی پسندید.
            چندسال پیش که تهران تو یه مرکزی فعالیت داشتم‌
داستان شهید محمد معماریان رو تو یه مجله خوندم خیلی هم اتفاقی...‌
اون لحظه مو به تنم سیخ شد‌
برگه رو از  تو مجله جدا کردم
و نصب کردم به تابلو اعلانات اون‌مرکز

بعدش دوستان فرهنگی فعال اونجا پرسون پرسون اومدن سراغم که شما این برگه رو نصب کردی؟‌
جواب دادم: بله‌
رفتن سراغ مادر شهید و  سال ۹۰ یا ۹۱ بود 
تو همون مرکز یادواره شهدای قم برگزار شد.
از مادر شهید معماریان هم دعوت به عمل اومد و
توفیق دیدار از نزدیک با مادر شهید هم نصیب ما.

مادر داستان رو تعریف می کرد اما پرصلابت
ما اشک می ریختیم و اون ایستاده بدون لرزش تو صداش
چون به محمدآقا قول داده بود هیچ وقت تو انظار براش گریه نکنه ...

به جرات میگم اگه حرفای مادر شهید رو تو اون مراسم از زبان خودش نمی شنیدم داستان کتاب رو باور نمی کردم...‌‌
اونجا بود که این سوال تو ذهنم حک شد چرا از این داستان یه کتاب نمی نویسن
من برای شهید محمد معماریان، برای طهارت روحش، برای آقایی اش و این که نداریمش گریه کردم‌
من برای دلتنگی های مادرش گریه کردم...‌
‌
کتاب رو بخوانید
حکم جلای روح داره
سطح زنگ زده ی دل رو صفا میده‌
و البته مراقبه بعدی هم لازمه

و تا ابد سلام بر شهدا و مادران چشم انتظارشان...
          
طیبه لطفی پسندید.
طیبه لطفی پسندید.
طیبه لطفی پسندید.
            کتاب «فرمانده مسعود» مجموعۀ مصاحبه‌های ژیلا بنی‌یعقوب با نزدیکان، یاران و همرزمان احمدشاه مسعود -شیر درّه پنجشیر- است که طی ۱۱ بار سفر وی به افغانستان گرد‌آوری شده‌است. نویسنده در این کتاب از مصاحبه با مخالفان و منتقدان فرمانده مسعود خودداری نموده چرا که هدف خویش از نوشتن این کتاب را شناخت زندگی احمدشاه مسعود می‌داند نه تجزیه و تحلیل عملکرد وی به‌عنوان یک فرماندۀ نظامی؛ هر چند نویسنده تلاش کرده‌است سؤالات و انتقادات مخالفان و منتقدان را با مصاحبه‌شوندگان مطرح نموده و از آن‌ها درخواست پاسخ نماید.
کتاب با توصیف مختصری از شهر احمدشاه مسعود -پنجشیر- و باغ و خانوادۀ او آغاز می‌شود و با گفت‌وگوی با احمد مسعود -پسر فرمانده مسعود- به‌عنوان اولین مصاحبه‌شونده ادامه می‌یابد و پس از مصاحبه و گفت‌وگو با بیش از ۳۰ نفر دیگر به پایان می‌رسد. در هر مصاحبه، نویسنده ابتدا معرفی کوتاهی از مصاحبه‌شونده ارائه نموده، سپس شروع به پرسش سؤالات مربوطه می‌کند؛ سؤالاتی که پس از دریافت پاسخشان با چهره‌ای از احمدشاه مسعود آشنا می‌شوید که شاید کمتر انتظار آن را داشتید، شاید از یک فرماندۀ نظامی برمی‌آید چهره‌ای خشن، سرسخت و جنگ‌طلب داشته باشد اما مسعود انسانی صلح‌طلب و عاشق وطن و مردم خویش بود که برای استقلال و اعتلای کشورش می‌جنگید. او انسانی معتدل، متقی، باهوش، شجاع، منظم، انتقادپذیر، کتاب‌خوان و علاقه‌مند به شعر، هنر و ورزش بود که با همۀ کاستی‌هایی که ممکن است در روش و منش او باشد نمی‌توان او را دوست نداشت.
او هنگامی که دانشجوی مهندسی دانشگاه پلی‌تکنیک کابل بود تحصیل را رها کرد و به صف مبارزین پیوست و در طول سال‌های مبارزه‌‌اش، نقش مهمی را در جنگ علیه دشمنان به‌ویژه شوروی و طالبان ایفا کرد.
سرانجام او در ۱۸ شهریور سال ۱۳۸۰ پس از سال‌ها مبارزه در سن ۴۸ سالگی بر اثر انفجار انتحاری دو تروریستی که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند به شهادت رسید.
مزار وی در زادگاهش -پنجشیر- توسط یک مهندس ایرانی و تا حد زیادی شبیه به حافظیۀ شیراز ساخته شد. مسعود به حافظ علاقۀ زیادی داشت و به همین سبب تلاش شد مزارش تا حدی شبیه به حافظیه باشد.
          
طیبه لطفی پسندید.