بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

اشکان سین

@onlygod.1001.

55 دنبال شده

56 دنبال کننده

                      جز صُراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دَغا را به جهان‌کم‌بینم...
                    

یادداشت‌ها

                اول این که تبریک به انتشارات کتابستان بابت روی آوردن به موضوع ژانر تخیلی طوری که از بسیاری آثار تخیلی دنیا سبقت گرفته.‌
اما تفاوت این دست آثار وطنی با تخیل نویسان دنیا، نگاه دلسوزانه به وضعیت رایج مملکت و تبعات زیان بار ناکارآمدی ها و روشن ساختن جرقه های ذهنی در مخاطب برای پیشگیری قبل از ورود به بحران هاست.

به قولی:‌
"ای که دستت می رسد کاری بکن/ پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار"‌
‌
ای کاش می شد به هر مسئول در ج.اسلامی یک جلد از این کتاب را هدیه داد و ملزمش کرد به خواندن.‌
‌
نتیجه ی ترکیبی از شانه خالی کردن در کار، الیگارشی، نژاد پرستی و کودن گماری به جای شایسته سالاری در اثر جناب آقای اکبرخانی به وضوح آورده شده.‌
‌
تهران بعد از زلزله ویرانگر، حمله اتمی اسرائیل به قلب ایران، تجزیه ی مام وطن، هجوم منافقین، سر به نیست کردن متعهدین به کشور و انقلاب و منزوی ساختن آنان و لاشخوری و چپاول این سرزمین توسط تمامیت خواهان که شروع آن از سال ۱۴۰۹ بوده، در کتاب مشهود است.‌
‌
خدا رو شکر که متن کتاب تخیلی است‌
و امیدوارم در حد تخیل باقی بماند اما خوبست که بخوانیم و سناریوهای محتمل و وارده به حوزه کاری خود را تهیه کنیم.
‌
خواندن این کتاب این حس را به من القا کرد که باید"هرکس در هرجایی از این مملکت قرار دارد همانجا را مرکز ایران بداند و کار را به بهترین شکل انجام دهد" .‌
‌
        
                چندسال پیش که تهران تو یه مرکزی فعالیت داشتم‌
داستان شهید محمد معماریان رو تو یه مجله خوندم خیلی هم اتفاقی...‌
اون لحظه مو به تنم سیخ شد‌
برگه رو از  تو مجله جدا کردم
و نصب کردم به تابلو اعلانات اون‌مرکز

بعدش دوستان فرهنگی فعال اونجا پرسون پرسون اومدن سراغم که شما این برگه رو نصب کردی؟‌
جواب دادم: بله‌
رفتن سراغ مادر شهید و  سال ۹۰ یا ۹۱ بود 
تو همون مرکز یادواره شهدای قم برگزار شد.
از مادر شهید معماریان هم دعوت به عمل اومد و
توفیق دیدار از نزدیک با مادر شهید هم نصیب ما.

مادر داستان رو تعریف می کرد اما پرصلابت
ما اشک می ریختیم و اون ایستاده بدون لرزش تو صداش
چون به محمدآقا قول داده بود هیچ وقت تو انظار براش گریه نکنه ...

به جرات میگم اگه حرفای مادر شهید رو تو اون مراسم از زبان خودش نمی شنیدم داستان کتاب رو باور نمی کردم...‌‌
اونجا بود که این سوال تو ذهنم حک شد چرا از این داستان یه کتاب نمی نویسن
من برای شهید محمد معماریان، برای طهارت روحش، برای آقایی اش و این که نداریمش گریه کردم‌
من برای دلتنگی های مادرش گریه کردم...‌
‌
کتاب رو بخوانید
حکم جلای روح داره
سطح زنگ زده ی دل رو صفا میده‌
و البته مراقبه بعدی هم لازمه

و تا ابد سلام بر شهدا و مادران چشم انتظارشان...
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

اشکان سین پسندید.
اشکان سین پسندید.
اشکان سین پسندید.
اشکان سین پسندید.