علی اکبر حسنی

علی اکبر حسنی

@a_a_hasani

38 دنبال شده

44 دنبال کننده

            اللهم انشر علینا خزائن علومک
⚖️حقوق‌خوان!
✒️گاهی دست به قلم!
📷گاهی عکاس!

          

یادداشت‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
تسلیم حق بودن
بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

🔹 دست‌بوسی و تسلیم حق بودن! 🔹 #شهید_بهشتی برای دوستان نقل کردم، یک بار از سفری آمده بودم، دوستان می‌خواستند دست ببوسند و من نمی‌گذاشتم. یکی از همین آقایان اهل علمی که خیلی اهل صفا نیست در جلسه دید و بازدید کنار من نشسته بود و می‌دید که من از این که دستم را ببوسند امتناع می‌کنم. همان جا تاب نیاورد و البته خیلی هم با پرخاش گفت چرا چنین صف‌شکنی می‌کنی؟ در مناسبات مردم با اهل علم بدعت می‌گذاری! بگذار دستت را ببوسند! گفتم: جوابت را بعداً می‌دهم بگذار خلوت شود. خلوت که شد به او گفتم: می‌دانی چرا از این کار خودداری می‌کنم؟ برای این که می‌ترسم خودم خراب شوم. من از درون می‌توانم کرم خورده شوم و نمی‌خواهم خراب شوم؛ من بر خود می‌ترسم. گفت: چه می‌گویی؟ و اسم برد که تو فکر می‌کنی فلان و فلان اسیر دست بوسی مردم بوده‌اند؟ گفتم من دربارۀ اشخاص قضاوت نمی‌کنم و تو هم نام کسی را نبر. چون داوری درباره تک تک افراد کار مشکلی است. من می‌گویم بر خودم می‌ترسم. در اینکه دیگر حرفی نیست! تو هر چه می‌خواهی حساب کن؛ بگو تو آدم ضعیفی هستی بگو خیلی‌ها از تو قوی تر هستند، اما من که نمی‌توانم خود را اغفال کنم! من از تو سؤالی دارم؛ ... بیا بینک و بین الله به من بگو در میان این چهره های گوناگونی که از نزدیک می‌بینی ... یکی را شهادت بده که اسیر این دست بوسیدن‌ها و سلام و صلوات‌ها در زندگی است و جایی که پای حمایت از حق و پا نهادن روی تمام این حرف‌ها پیش آید، حاضر است به سمت حق برود و از همۀ آنها صرف نظر کند. شهادت بده. لنگ ماند! باز هم خدا پدرش را بیامرزد که جدل نکرد و گفت نمی‌توانم بگویم. گفتم: مرد حسابی! تو در میان آنها که می شناسی حاضر نیستی دست روی یک نفر بگذاری، چرا می‌خواهی ما را فاسد کنی و دعوت به فساد می‌کنی؟ آن وقت من هم کرم‌خورده می‌شوم. گفت: ما به تو امیدها داشتیم! گفتم: بیخود داشتید! من خودم را بهتر از تو می‌شناسم و می‌گویم من هم قابل خراب شدن هستم.

1

فعالیت‌ها

روحانیت در اسلام و در میان مسلمانان

4

موسی ترین به طور

1

تسلیم حق بودن
بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

🔹 دست‌بوسی و تسلیم حق بودن! 🔹 #شهید_بهشتی برای دوستان نقل کردم، یک بار از سفری آمده بودم، دوستان می‌خواستند دست ببوسند و من نمی‌گذاشتم. یکی از همین آقایان اهل علمی که خیلی اهل صفا نیست در جلسه دید و بازدید کنار من نشسته بود و می‌دید که من از این که دستم را ببوسند امتناع می‌کنم. همان جا تاب نیاورد و البته خیلی هم با پرخاش گفت چرا چنین صف‌شکنی می‌کنی؟ در مناسبات مردم با اهل علم بدعت می‌گذاری! بگذار دستت را ببوسند! گفتم: جوابت را بعداً می‌دهم بگذار خلوت شود. خلوت که شد به او گفتم: می‌دانی چرا از این کار خودداری می‌کنم؟ برای این که می‌ترسم خودم خراب شوم. من از درون می‌توانم کرم خورده شوم و نمی‌خواهم خراب شوم؛ من بر خود می‌ترسم. گفت: چه می‌گویی؟ و اسم برد که تو فکر می‌کنی فلان و فلان اسیر دست بوسی مردم بوده‌اند؟ گفتم من دربارۀ اشخاص قضاوت نمی‌کنم و تو هم نام کسی را نبر. چون داوری درباره تک تک افراد کار مشکلی است. من می‌گویم بر خودم می‌ترسم. در اینکه دیگر حرفی نیست! تو هر چه می‌خواهی حساب کن؛ بگو تو آدم ضعیفی هستی بگو خیلی‌ها از تو قوی تر هستند، اما من که نمی‌توانم خود را اغفال کنم! من از تو سؤالی دارم؛ ... بیا بینک و بین الله به من بگو در میان این چهره های گوناگونی که از نزدیک می‌بینی ... یکی را شهادت بده که اسیر این دست بوسیدن‌ها و سلام و صلوات‌ها در زندگی است و جایی که پای حمایت از حق و پا نهادن روی تمام این حرف‌ها پیش آید، حاضر است به سمت حق برود و از همۀ آنها صرف نظر کند. شهادت بده. لنگ ماند! باز هم خدا پدرش را بیامرزد که جدل نکرد و گفت نمی‌توانم بگویم. گفتم: مرد حسابی! تو در میان آنها که می شناسی حاضر نیستی دست روی یک نفر بگذاری، چرا می‌خواهی ما را فاسد کنی و دعوت به فساد می‌کنی؟ آن وقت من هم کرم‌خورده می‌شوم. گفت: ما به تو امیدها داشتیم! گفتم: بیخود داشتید! من خودم را بهتر از تو می‌شناسم و می‌گویم من هم قابل خراب شدن هستم.

1