تسلیم حق بودن

تسلیم حق بودن

تسلیم حق بودن

4.0
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

1

ناشر
روزنه
شابک
9789643344665
تعداد صفحات
48
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        متن این کتاب، گفتاری است از شهید آیت الله دکتر بهشتی و از مجموعه درس­گفتارهای تفسیری در مکتب قرآن می­باشد که پیش از این به عنوان ضمیمه کتاب حق و باطل در قرآن منتشر شده بود. دستیابی به تاریخ دقیق ایراد این بحث مقدور نبوده اما آن درس­گفتارها در بازة زمانی 1354- 1349 برگزار شده است و مربوط به تفسیر آیات 86 تا 92 سوره آل عمران می باشد.نسبت مفهوم و ارزش اصل اخلاقی انصاف با اسلا
  متن این کتاب، گفتاری است از شهید آیت الله دکتر بهشتی و از مجموعه درس­گفتارهای تفسیری در مکتب قرآن می­باشد که پیش از این به عنوان ضمیمه کتاب حق و باطل در قرآن منتشر شده بود. دستیابی به تاریخ دقیق ایراد این بحث مقدور نبوده اما آن درس­گفتارها در بازة زمانی 1354- 1349 برگزار شده است و مربوط به تفسیر آیات 86 تا 92 سوره آل عمران می باشد.نسبت مفهوم و ارزش اصل اخلاقی انصاف با اسلام، علت سرسختی اسلام در برابر کفر، سازگاری میان مفهوم انسان و حق از دیدگاه جهان­بینی اسلامی و تأثیر شناخت انسان به عنوان موجودی که مهم­ترین وجه تمایزش از دیگر موجودات قوة انتخابگری اوست، به درک تازه­ای از مفهوم مسلمانی به معنی «تسلیم حق بودن» منجر می­شود که می­تواند در ارزیابی جلوه­های فردی و اجتماعی زندگی دینی ما اثرگذار باشد.
  ...more
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تسلیم حق بودن

تسلیم حق بودن
بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

🔹 دست‌بوسی و تسلیم حق بودن! 🔹 #شهید_بهشتی برای دوستان نقل کردم، یک بار از سفری آمده بودم، دوستان می‌خواستند دست ببوسند و من نمی‌گذاشتم. یکی از همین آقایان اهل علمی که خیلی اهل صفا نیست در جلسه دید و بازدید کنار من نشسته بود و می‌دید که من از این که دستم را ببوسند امتناع می‌کنم. همان جا تاب نیاورد و البته خیلی هم با پرخاش گفت چرا چنین صف‌شکنی می‌کنی؟ در مناسبات مردم با اهل علم بدعت می‌گذاری! بگذار دستت را ببوسند! گفتم: جوابت را بعداً می‌دهم بگذار خلوت شود. خلوت که شد به او گفتم: می‌دانی چرا از این کار خودداری می‌کنم؟ برای این که می‌ترسم خودم خراب شوم. من از درون می‌توانم کرم خورده شوم و نمی‌خواهم خراب شوم؛ من بر خود می‌ترسم. گفت: چه می‌گویی؟ و اسم برد که تو فکر می‌کنی فلان و فلان اسیر دست بوسی مردم بوده‌اند؟ گفتم من دربارۀ اشخاص قضاوت نمی‌کنم و تو هم نام کسی را نبر. چون داوری درباره تک تک افراد کار مشکلی است. من می‌گویم بر خودم می‌ترسم. در اینکه دیگر حرفی نیست! تو هر چه می‌خواهی حساب کن؛ بگو تو آدم ضعیفی هستی بگو خیلی‌ها از تو قوی تر هستند، اما من که نمی‌توانم خود را اغفال کنم! من از تو سؤالی دارم؛ ... بیا بینک و بین الله به من بگو در میان این چهره های گوناگونی که از نزدیک می‌بینی ... یکی را شهادت بده که اسیر این دست بوسیدن‌ها و سلام و صلوات‌ها در زندگی است و جایی که پای حمایت از حق و پا نهادن روی تمام این حرف‌ها پیش آید، حاضر است به سمت حق برود و از همۀ آنها صرف نظر کند. شهادت بده. لنگ ماند! باز هم خدا پدرش را بیامرزد که جدل نکرد و گفت نمی‌توانم بگویم. گفتم: مرد حسابی! تو در میان آنها که می شناسی حاضر نیستی دست روی یک نفر بگذاری، چرا می‌خواهی ما را فاسد کنی و دعوت به فساد می‌کنی؟ آن وقت من هم کرم‌خورده می‌شوم. گفت: ما به تو امیدها داشتیم! گفتم: بیخود داشتید! من خودم را بهتر از تو می‌شناسم و می‌گویم من هم قابل خراب شدن هستم.

1

یادداشت‌ها