بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

انسان، جنایت و احتمال

انسان، جنایت و احتمال

انسان، جنایت و احتمال

3.7
22 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

48

خواهم خواند

22

.. چرا "چنگ" ؟ مگر عدالت یوزپلنگ است که به حریف درمانده ی زمین خورده اش چنگ و دندان نشان می دهد؟ چرا عدالت ، مثل مخمل نرم نیست ؟ مثل نگاه عابر بی کینه ، مثل سلام عاشق . و همیشه موجوی خشن و تندخود به نظر می آید، یا یک غول،یا یک گربه - نه با پوشت گربه یی ! عدالت مثل رفاقت نیست . عدالت همیشه بر ستم تکیه می کند و در کنار ستم، زندگی. تنها زمانی که جنایتی اتفاق می افتد یا خلافی پیش می آید ، عدالت فرصت خودنمایی را به چنگ می آورد . عدالت مثل پاسبان است - پاسبان گشت. تنها خلافکاران وجود پاسبان را اثبات می کنند؛ و تازه ، خلاف از کدام دیدگاه ؟ دنیای خوب دنیایی ست که در آن عدالت و نگهبان وجود نداشته باشد...

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به انسان، جنایت و احتمال

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به انسان، جنایت و احتمال

یادداشت‌های مرتبط به انسان، جنایت و احتمال

قضاوت با ا
            قضاوت با احساس یا بی‌احساس؟!
جنگ روایت‌ها

خیلی وقت پیش بود که با یکی از دوستان در مورد آثار ادبی که پس زمینه حقوقی دارند صحبت می‌کردم که این کتاب به من معرفی شد؛ انسان، جنایت و احتمال!

تا این‌که چند روز پیش تصمیم به خواندنش گرفتم و به سراغ کتاب‌خانه دانشگاه رفتم و اتفاقا یک نسخه قدیمی مربوط به سال ۵۶ و انتشارات امیرکبیر را  یافتم. نسخه‌ای که از فرط قدیمی بودن ورق‌های آن به زردی گرویده بودند و همین باعث می‌شد تا حس و حال داستان که مربوط به چند دهه قبل و یک نظام قضایی متفاوت بود بهتر درک شود.

به صورت خلاصه، داستان در مورد زنی روستایی است که جسدش بعد از زلزله از زیر آوار بیرون کشیده می‌شود و پزشک روستا متوجه می‌شود که مرگ وی نه بخاطر زلزله، بلکه بخاطر ضربه تبر است و حال همسرش متهم به قتل اوست. 

کتاب، یک اثر ادبی برای به نمایش گذاشتن قدرت کلام و استدلال است؛ به نحوی که وقتی در داستان جای دادستان و وکیل مدافع متهم عوض می‌شود، علی‌رغم این‌که شواهد و مدارک جدیدی اضاف نشده، رای دادگاه هم عوض می‌شود.

داستانِ تقابل روایت‌ها و کنار هم چیده شدن اندک مدارکی است که در دسترس طرفین پرونده در دادگاه است. البته که وجه ادبی داستان بر وجه حقوقی آن غلبه دارد. اما به نظر، نویسنده به خوبی از عهده القای تاثیر اتفاقات روز جامعه، پیش‌زمینه و ذهنیت قاضی و دادستان و وکیل، پوشش جرائد و رسانه‌ها و به طور کلی «رویه قضایی» بر سرنوشت یک پرونده برآمده است.

خوب یا بد، باید در نظر داشت آن‌کس که مسؤول رسیدگی به یک پرونده است هم یک انسان است و تحت تاثیر محیط و البته عواطف و احساسات؛ خصوصا در جایی که  جزئیات و نظر کارشناسی دقیقی وجود ندارد. حتی در متون فقهی نیز احساسات قاضی در نظر گرفته شده و برای تعدیل آن توصیه‌هایی به قضات شده است؛ از جمله رعایت تساوی بین حقوق طرفین در جلسه دادگاه. اما جالب این‌جاست که رعایت تساوی در میل قلبی برای قاضی واجب نیست. (و يجب على القاضي التسوية بين الخصمين في الكلام والسلام والنظر و أنواع الاكرام والانصات والانصاف ... ولا تجب التسوية في الميل القلبي.)

البته تاکید نویسنده بر مشکلات دیگری نظیر فاصله فرد روستایی با دادگاه خانواده، عدم آشنایی قضات با مسائل ظریف زناشویی و در کل به تعبیر خودش، گوشه‌هایی از تنگناهای یک جامعه با نظام دیوان‌سالار نیز دیده می‌شود. مشکلاتی که نمی‌دانم طی این سال‌ها با راه‌حل‌هایی مثل قرار کارشناسی یا اضاف شدن قاضی مشاور در دادگاه خانواده تا چه حد مرتفع شده است!

[...و جانی کوچکی از جانی کبیر -طبیعت- به عنوان یک برگ برنده استفاده کرده است. انگار که گیاهی را از دامن دشتی کنده، جوشانده و به خورد بیماری داده است. 
تو چگونه یک گیاه بیابانی را از یک «تکان خوردن زمین» تفکیک می‌کنی؟...]
          
            نمیشه از نادر ابراهیمی کتاب بخونی و میخکوب نشی. حین خوندن کتاب نمی تونستم کتاب رو ببندم و کاملا توی کلمات حساب شده ابراهیمی غرق شده بودم.
داستان رو باید با همین جمله نادر ابراهیمی شروع کرد که راوی توی روزنامه می خونه که مردی با سو استفاده از زلزله زنش را کشت.
راوی داستان به عنوان وکیل مدافع مرد وارد عمل میشه و تلاش می کنه مرد رو تبرئه کنه.
راوی احتمالاتی رو درباره جنایت مطرح می کنه. توی این احتمالات درباره "قضاوت" صحبت می کنه. قضاوت ذهنی خود وکیل مدافع، قضاوت ذهنی قاضیِ دادگاه خانواده، قضاوت مایِ خواننده اول داستان و.... و اثر این قضاوت روی زندگی افرادی که سروکارشون با قانونه.
موضوع دیگه ای که ابراهیمی بهش می پردازه جنایته. جنایتی که بیرحمانه نیست بلکه از سر اضطراره و قانون و عرف توی اتفاق افتادنش نقش دارن.
قسمت دوم نوشته غافلگیرانه س. بیشتر بگم قضیه لو میره.
سبک نادر ابراهیمی توی این کتاب انگار نمایشنامه ایه. ماجرا تکه تکه گفته شده و بعضی دیالوگ ها یک صحنه رو منعکس می کنن. 
 نادر ابراهیمی خیلی خوب تونسته  درباره  عوامل اجتماعی جنایت صحبت کنه  اما توی دام تبرئه جنایتکار  و موجه جلوه دادن جنایت نیفته. و همینطور از قانون و مجری قانون حرف بزنه اما نیاز به قانون و شرافت مجری قانون رو زیر سوال نبره.مضمون کتاب از این جهت آدم رو به فکر می اندازه. 
ابراهیمی خودش آدم نجیبی بوده و نوشته هاش و شخصیت های داستانش هم شریفن، شاید بدبخت، فقیر، عاصی یا خطاکار باشن اما شریفن و من به خاطر همین از خوندن نثر ابراهیمی لذت می برم. 
از طرف دیگه مضمون و توصیفات کتاب کاملا روحیه سیاسی و توده ای بودن ابراهیمی رو نشون میده.
خیلی از خوندش لذت بردم