دزد کتاب

دزد کتاب

دزد کتاب

مارکوس زوساک و 1 نفر دیگر
3.9
123 نفر |
47 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

212

خواهم خواند

151

شابک
9789645544926
تعداد صفحات
458
تاریخ انتشار
1389/11/18

توضیحات

        داستان این کتاب که برای نوجوانان به نگارش در آمده درباره دختری با نام «لیز» است که در زمان جنگ دوم جهانی در آلمان نازی، تحت سرپرستی خانواده ای نسبتاً فقیر به زندگی خود ادامه می دهد و با تشویق ها و حمایت های پدر خانواده خواندن را به بهترین شیوه می آموزد و وقت خود را با مطالعة کتاب های اندک می گذراند. اما در آلمان هیتلری، هیچ کس روی آرامش را نمی بیند. خانوادة سرپرست لیز با وجود فقر و خطر بسیار از سوی نازی ها، دوستی یهودی را در خانه خود پنهان می کنند و همه اعضای ساکن در خانه با ترس و پنهان کاری دست به گریبان می شوند. جنگ وسعت می یابد، دوست یهودی ناگزیر به ترک خانه شده و دستگیر می شود. لیز، روزهایش را با بیم و امید می گذراند و سرانجام روزی آنچه نباید، اتفاق می افتد و پدر و مادر خوانده اش در بمباران متفقین چشم از دنیا می بندند. قلب لیز با گذشت زمان غم از دست دادن آنها را بهتر تحمل می کند. او پس از جنگ در یک خیاطی به کار مشغول می شود. روزی مردی در محل کارش سراغش را می گیرد و لیز خیلی زود دوست یهودی را باز می شناسد.
      

لیست‌های مرتبط به دزد کتاب

پست‌های مرتبط به دزد کتاب

یادداشت‌ها

ریحانه

1402/8/18

28

نوا

2 روز پیش

        تا همین الان دقیقا پنج روز از شروع همراهی من با کتاب دزد میگذره. پنج روزی که همراه لیزل ممینگر و گاها رودی اشتاینر خیابون های هیمل رو قدم زدم، از خونه شماره 33 گذشتم، از خیاط خونه آقای اشتاینر، رودخونه و پل چوبی، کلیسا و خیابون گرانده هشتم و کتابخونه خانم شهردار. همراه لیزل و هانس هوبرمن روی قوطی های رنگ توی زیرزمین می نشستم تا مرد آکاردئون زنِ چشم نقره ای خوندن یادم بده، با رودی و تامی توی خیابون فوتبال بازی میکردم، به زاوکرل زاومنش گفتن های رزا عادت کرده بودم و هر از گاهی به مکس واندربرگ سر میزدم تا براش از زندگی روزمره ای که از دیدنش محروم بود تعریف کنم. این کتاب تموم شد ولی یه تیکه از قلبم برای همیشه لای صفحات این کتاب میمونه. میذارم ذهنم چند روزی کتابو هضم و تحلیل کنه و بعد میرم سراغ فیلمش.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

          نوشتن این ریویو خیلی آزار دهنده است. میلی برای نوشتنش ندارم ولی انگار تا ننویسم، نمی توانم کتاب دیگری را شروع کنم.

از راحت ترین بخش شروع می کنم. تفاوت های کتاب و فیلم:)
 کتاب ها از فیلم ها بهترند. مگر این که خلافش ثابت شود! 
که در "کتاب دزد" ثابت نشد.
فیلم نمی تواند اوج بدبختی و گرسنگی مردم خیابان هیمل را نشان دهد. ( مخصوصا با لباس های نو و متنوع لیزل و رودی:|)
یکی از محوری ترین موضوعات کتاب دزدی، و به طور خاص دزدی کتاب است که در فیلم چون خلاصه شده به چشم نمی آید.
و بزرگترین ظلم فیلم به نظرم این است که جذابیت راوی گریِ مرگ را از بین برده. در صورتی که در کتاب راوی بودن مرگ تا حدی نقش اساسی دارد و بهترین جملات کتاب از زبان مرگ گفته می شود.
 It's kill me sometimes, how people die... 
چیزهایی خوب دیگری که در فیلم حذف شدند:
دو کتابی که مکس برای لیزل نوشت و نقاشی کرد...بوکس بازی کردن های مکس با پیشوا...مرگ آن خلبان با خرس عروسکی...گروه جمع کننده ی جنازه ها...دار زدن میکاییل هولتزاپفل با برف های استالینگراد...واژه های فرهنگ دودن...و البته کتاب های دزدی شده که بخشی از داستان لیزل را آن ها روایت می کنند.
یک مورد دیگر این که مکسِ کتاب را ترجیح می دهم به مکسِ فیلم...مکس در کتاب یک بوکس باز است و مانند یک ترسو مادر و زن دایی و فرزندان دایی اش را ترک می کند تا زنده بماند. در حالی که مکس در فیلم کمی حالت قدیسی دارد و از فرهنگ یهود صحبت می کند.

داستان خیلی جانبدارانه و یک طرفه است البته. آن قدر که شاید برای مرگِ داستان، کسانی که در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی مردند، خیلی هم مهم نباشند.
بگذریم از "هولوکاست از افسانه تا حقیقت"...ولی خواندن این کتاب من را خیلی به یاد قسمت هایی از کتابی انداخت که حدود دو ماه پیش خواندم...
Where the Streets Had a Name
وقتی یکی از شخصیت های داستان که زنی مسلمان است برای پس گرفتن زمینش به آن جا بر می گرددو می بیند چند یهودی ( این جا بخوانید صهیونیست) در خانه اش زندگی می کنند.
 آن زن سعی کرد توضیح دهد و گفت که خانواده و و مادر و پدر و خواهر دوقلویش را توی اتاق گاز اردوگاه اسرای نازی از دست داده است....از تعجب خشکم زد. چند قدم جلو رفتم و از آن زن خواستم بفهمد...به خاطر آن چه برای خانواده و مردم شما اتفاق افتاده متاسفم ولی چرا باید ما مجازات بشویم؟
این هم از نتیجه ی جنگ جهانی...

پی نوشت: 
1.  می توان از نویسنده ای که در آخر داستان بیشتر شخصیت هایش را می کشد، متنفر بود؟ 
2. در بخشی از نامه ی خداحافظی یک از جنگ برگشته نوشته بود:
بالاخره برای اون هایی که مثل من استالینگراد رو از سر گذروندن، باید تو بهشت جایی باشه.
هست؟
        

6