بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

گرگ سالی

گرگ سالی

گرگ سالی

امیرحسین فردی و 1 نفر دیگر
3.2
20 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

40

خواهم خواند

21

این رمان ادامه رمان برجسته او با عنوان «اسماعیل» است. فردی در این داستان به کشمکش میان اسماعیل و گرگ هایی می پردازد که آمریکایی ها برای اصلاح نژاد گرگ های ایرانی به منطقه سبلان آورده اند. آمریکایی ها که در آن زمام کشت و صنعت مغان را برعهده داشتند، درصددند گرگ های آدم خواری را در این منطقه بار آورند تا بتوانند برای کشتن افراد انقلابی ازآنها استفاده کنند.

لیست‌های مرتبط به گرگ سالی

یادداشت‌های مرتبط به گرگ سالی

            معمولا تو نظر نوشتن برای کتاب سعی می‌کنم دو جنبه احساس شخصی خودن نسبت یه کتاب و کیفیت فنی کتاب رو مطرح کنم.
این کتاب وقتی تموم شد اصلا احساس خوبی نداشتم. البته از نیمه کتاب هم احساس خوبی نداشتم اما امیداور بودم تا انتها که بخونم نظرم عوض بشه و بگم ارزش داشت این‌همه صفحه‌ای که ورق زدم اومدم جلو. 
گرگ‌سالی یه ایده جالب داره. خود گرگ و حضورش تو داستان هم موجب تعلیقه و هم نخ تسبیح و هم نماد. کارکردهاش زیاده. اما نویسنده نتونسته از ظرفیت این مفهوم و نماد پرکارکرد استفاده کنه. از طرفی انگار با خودش به جمع‌بندی نرسیده بود که داستان رئال باشه یا سوررئال. برای همین بین این دو در رفت و آمد بود. 
مثلا اون صحنه مواجهه اسماعیل و راننده مداح با اون افسر آمریکایی که تبدیل به گرگ شد و راننده رو برد، در نظر بگیرید. خب این وضعیت کاملا غیرواقعی و نمادینه. اما بی هیچ توضیح و پیامدی داستان دوباره واقعی میشه.
حالا تو این داستان رئال یه سری آدم روستایی می‌بینیم که روابطشون با هم عجیبه. به عنوان آدم‌هایی که دائم با هم چشم تو چشم هستن انگار هیچ ربطی به هم ندارن. 
دو شخصیت نوجوان تو داستانه که بود و نبودشون یکیه. حتی اگه برای مقدمه‌چینی باشن برای اتفاقات بعدی، باز هم توجیه اون همه پرداختن ندارن.
اتفاقات و رخدادهای داستان هیچ ربطی به هم ندارن. بیصتر یه سری واقعه و صحنه داستانی بودن که یه طوری به هم وصل شدن.
تنها نکته قابل توجه داستان توصیف‌ها از زندگی روستایی دورافتاده اواخر دهه پنجاهه که بازم تاثیر خاصی تو روند داستان نداره. 
توصیه می‌کنم؟ نه!
          
            ❌ خطر فاش شدن داستان❌
اصل داستان پیکره و استخوان بندی قوی ای نداشت و آخر کتاب پیش خودم میگفتم خب که چی ؟ یک نفر از دست ساواک فرار کرد و خودشو با هزار سختی رسوند پیش مادربزرگش و بعد این همه ماجرا پیش اومد که تهش بازم نامعلوم بمونه؟
ته کتاب کلی سوال برام پیش اومد مثلا اون سرباز آمریکایی یک دفعه تو اون سرمای وحشتناک از کجا پیداش شد؟ چجوری غیب شد؟
اون راننده که اسماعیل رو سوار کرد چجوری نیست شد ولی باز ته داستان پیدا شد!!!
اون سه تا زندانی هم بند اسماعیل چجوری هر سه تاشون آزاد شدن اونم انقدر یهویی!!!!
چجوری اسماعیلی که تا گردن تو باتلاق فرو رفته بود با کمک یک شاخه درخت بید نجات یافت؟!!!
سانا فرار کرد اومد خونه آنا که فرار کنه بره تهران زندگی جدید و مستقل شروع کنه بعد یکدفعه نیست شد ! یعنی خودشو انداخت تو چشمه و  نابود کرد؟؟؟
و کلی سوال دیگه که تو ذهنم موند و جوابی براش پیدا نکردم

در کنار این نقد هایی که کردم باید بگم توصیفات فوق العاده زیبایی داشت مخصوصا از طبیعت و زندگی روستایی  که با خوندنشون عشق میکردم
کتاب رو از کتابخونه گرفته بودم و پیش خودم گفتم اگر کتاب انتهای خوبی داشت حتماً میخرمش که برا خودمم داشته باشمش که متاسفانه نه سیر خوبی داشت نه انتهای خوبی !!!!
          
            
این رمان به نظر من یک شاهکار ادبی بود. فوق العاده زیبا همراه با توصیفات بسیار بدیع، نو، گیرا و زنده؛ سرشار از حس طبیعت....
قهرمان داستان رابطه ی خوبی با طبیعت و محیط زیست اطراف خود داشت. با بقیه ی آدم های دور و بر خودش هم در صلح و صفا بود. نه سر جنگ با کسی داشت و نه قصد آزار کسی را. اما انگار گرگ های آدم خوار و آدم های گرگ صفت نمی گذارند روی آرامش را ببیند. روستای بنفشه دره نماد ایران، گرگ های آدم خوار نماد نیروهای آمریکایی داخل خاک ایران و کدخدا نماد شاه ستمگر است.
صحنه پردازی های رمان بیشتر اوقات گره خورده با طبیعت بود و توصیفات نویسنده آن قدر دقیق و گویا بود که انسان کاملاً خودش را در دامان پر مهر طبیعت احساس می کرد و می توانست خود را کاملاً در آن فضا ببیند و بوی طبیعت را استشمام کند و از نزدیک لمس کند. توصیفاتی که آقای فردی از طبیعت داشتند، همه جدید و نو بودند و این موضوع با توجه به قطور بودن کتاب واقعاً چیره دستی ایشان را در عرصه ی نویسندگی نشان می دهد. از جمله صحنه های زیبای این رمان آشنا شدن اسماعیل با پسربچه ای به نام پرواز و رفتن دنبال او، صحنه ای که سلطان نازی را می دزدد و در اتاق عزیز زندانی می کند و همان جا آمادگی ذهنی برای مخاطب فراهم می شود تا اتاق عزیز را به خاطر بسپارد و برای اتفاقات انتهای داستان زمینه چینی شده باشد.
شخصیت های مثبت داستان مثل اسماعیل، آنا، سونا و.....به دل می نشینند و مخاطب با آنها احساس نزدیکی می کند و دوست دارد داستان آنها را دنبال کند. تصاویر زنده، خیال انگیز و جان داری که نویسنده خلق می کند، آن چنان خواننده را در خود غرق می کند که دوست ندارد کتاب تمام بشود.

          
            این کتاب را با یکی از دوستان می خواندم، بیست صفحه اول را که تمام کردیم گفت؛فلانی این رمان دنباله‌ی رمان اسماعیل است.خوانده‌ای‌؟ من هم ذوق زده گفتم ؛نه.قشنگ بود ؟ آنوقت گفت خیلی سال پیش بود.یادم رفته.باید اسماعیل را هم بخوانیم.
اما حالا که گرگ سالی را تمام کرده ام دلم نمی خواهد اسماعیل را بخوانم. همین کتاب سیصدو پنجاه صفحه ای برایم کافی بود.جان دادم تا تمام شد.
قصد ندارم کتاب را تخریب کنم.یک داستان نماد گرا در مورد حضور آمریکایی ها در ایران و سلطه‌ی آنها بر حکام ایران است.
علاوه بر این نمونه خوبی از داستان اقلیمی و بومی است که می تواند الگو قرار گیرد و همچنین تصاویر بکر و زیبایی در ذهن می سازد.
اما ریتم کار بسیار کند است و داستان انباشته از توصیفات ایستاست.کشمکش ها با زور و هل و فشار! از نیمه دوم داستان شروع می شوند.تا حدود صفحه ۱۶۰یا۱۷۰  خواننده از خود می پرسد که چی؟این همه جزئیات در روابط و اشخاص و مناظر به چه کاری می آید؟
در نیمه دوم هم این موارد را بگذارید کنار چند حادثه گل درشت که پشت هم رخ می دهد و اصلا باور پذیر نیست.اطناب داستان زیاد است.همین محتوا را می شد در ۱۵۰ صفحه گنجاند و آب از آب تکان نخورد.
زبان داستان سالم و درست است و دایره واژگانی پر و پیمانی دارد.این نکته را دوست داشتم هرچند ۱۰،۱۲ تا واژه غیر داستانی به چشمم خورد ولی معتقدم برای ارتقای سطح دانش زبانی خواننده کاربرد این چند کلمه لازم  است!
در آخر می رسیم به پایان بندی و ما ادراک پایان بندی!
❌️❌️خطر افشای داستان
می شود یک نفر در کمال صحت و سلامت عقل ،روی دوپا راه برود و ناگهان غیب شود؟! شاید هم من درست نفهمیده ام! یکی لطفا بیاید و شخصیت سونا را در کتاب حلاجی کند تا باور کنم ۱۰ صفحه پایانی کتاب معنی اش چیست! برای چی سونا خودش را در شب طوفانی به زور به خانه‌ی آنا می رساند که آخرش بیاید خود را سر به نیست کند!؟
مثل همین مورد درباره‌ی راننده نوحه خوان صادق است.اول داستان و اتفاقی که در مشکین شهر رخ داد را بگذارید کنار انتهای داستان و حمله‌ی گرگ ها حوالی بنفشه دره! 
سوال اینجاست که ژانر داستان رئال است؟ اگر رئال نیست در چه دسته ای می گنجد  و حوادث طبیعی خاص بین انسان و حیوان را می توان در دسته ناتورالیسم دسته بندی کرد؟ مضمون داستان چه؟پیرنگ تلخ دارد یا بر آیند احساس خواننده از کتاب مثبت است؟
برای من هم امیدوارانه و مثبت بود و هم ناراحت کننده. آیا ما با یک داستان انقلابی و اعتقادی طرفیم؟
شاید برای پاسخ به این پرسش ها لازم باشد به جلد اول  کتاب گرگ سالی،اسماعیل، مراجعه کنیم.هرچند بعید می دانم به این زودی ها بتوانم خودم را راضی کنم.
کتاب مخاطب بزرگسال دارد. با اغماض مناسب ۱۵ تا ۱۸ هم می باشد.