هری پاتر و فرزند نفرین شده

هری پاتر و فرزند نفرین شده

هری پاتر و فرزند نفرین شده

جان تیفانی و 5 نفر دیگر
3.6
70 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

169

خواهم خواند

22

هری پاتر،مالفوی و ران حالا بزرگ شده اند و نوبتی هم که باشد،حالا دیگر نوبت بچه هایشان است تا دنبال ماجرا جویی بروند و برای یک ماجرا جویی خوب چه چیزی بهتر از پیدا کردن بازماندگان ولدمورت؟بچه های سربه هوای قهرمانان هری پاتر قرار است ما را با داستان های پرهیجان و خطرناک خود همراه کنند. داستانی که تا سر حد مرگ ترسناک است!

لیست‌های مرتبط به هری پاتر و فرزند نفرین شده

هری پاتر و سنگ کیمیا (هری پاتر 1) هری پاتر و تالار اسرار (هری پاتر 2)هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3)

معلم کلاس پنجمم خانم جی کی رولینگ

10 کتاب

هر وقت به گذشته نگاه میکنم متوجه می شم که بدون شک یکی از عوامل ترغیب من به مطالعه بیشتر مجموعه هری پاتر بود. کلاس پنجم که بودم دیگه کتاب قصه هایی که پدر و مادرم برام می خریدن برام جالب نبود ، قابل پیش بینی بودن و شخصیت هاش همیشه شاد و قهرمان. هیچ وقت آدم بده داستان برنده نمی شد و من برام سوال شده بود که واقعا همه داستان ها قراره این جوری تموم شن؟ این قد کسل کننده و بی هیجان؟ فکر می کردم مشکل از اینه که نویسنده های کتاب کودک به اندازه کافی هیجان وارد داستانشون نمی کنن. صحنه های تعقیب و گریز پلیسی و لو رفتن قهرمانی که به ارتش دشمن نفوذ کرده از جمله ایده هایی بودن که فکر میکردم باعث میشن داستان از اون کلیشه ای بودن در بیاد و منعطف بشه. تا این که یه روز به پیشنهاد خاله ام تصمیم گرفتم یه کتاب جدید رو که اسمش هری پاتر و سنگ جادو بود شروع کنم. اولاش خیلی عادی بود. تا پنجاه صفحه ی اول باورم نمی شد که قهرمان داستان قراره یه پسر نحیف و یتیم باشه که هیچ پشتوانه ی معنوی نداره و با حداقل امکانات زندگی رو سپری می کنه. یه قهرمان بر خلاف قهرمان های دیگه. یکی که فوق العاده نیست. یه آدم کاملا معمولی. و در برخی موارد بدشانس و بدبخت. اصلاح میکنم در بیشتر موارد بدشانس و بدبخت. این یکی قهرمان زیادی گناه داشت (و بیاید با هم رو راست باشیم، نویسنده ها دوست دارن همیشه قهرمان های منحصر به فردی رو خلق کنن و نکته قابل توجه این جاست که یه آدم خیلی خوش بخت ، قدرتمند و زیبا همون قدر خاص به نظر میرسه که یه آدم بدبخت و ضعیف می تونه خاص باشه) هر چند که من اون موقع متوجه این نبودم که در واقع هری پاتر هم از قانون نانوشته ی قهرمان ها خاص هستند( حالا به هر دلیلی ، می خواد به خاطر تروما هاش باشه ، ژنتیکش یا...) پیروی میکنه. منِ ۱۱ ساله با شخصیت اصلی ای آشنا شده بودم که از خیلی نظر ها با بقیه قهرمان ها فرق می کرد. این تضاد کاملا واضح در کنار نو بودن ایده مدرسه جادویی و خلاقیت های گاه بیگاه خانم جی کی رولینگ مثل پله های متحرک ، عکس های سخنگو ، قورباغه های شکلاتی و مهم تر از همه ۳ دوست که مثل من فکر می کردند و با این که زیاد خفن نبودن و هر کدومشون یه ایرادی داشتن اما همه جوره ، تحت هر شرایطی پشت هم بودن ، باعث شده بود خیلی با این کتاب انس بگیرم. و من مجذوب دنیای کتاب ها شدم، دنیایی که این کتاب تنها قطره ای ازش بود. اما مفاهیمی که از کتاب هری پاتر و سنگ جادو برداشت کردم: ۱_ هدف همیشه جلو چشمامونه ولی ما به بیراهه میریم ۲_ شخصیت آدما پیچیده تر از اونه که بتونی بشناسیشون ۳_شجاعت و حماقت تقریبا یکی هستن ۴_ قدرت مناسب کساییه که اون رو نمی خوان(این جمله منو یاد لارتن کرپسلی میندازه، اهل دلا جریانشو میدونن) الان که دوباره این مجموعه رو می خونم متوجه شدم که می تونست خیلی بهتر از اینی باشه که هست؛ اما چیز جالب توجه اینه که هیچ کدوم از اون عیب هایی که بیرون میکشم احساسم رو نسبت به این کتاب تغییر نمی ده.این کتاب برام شبیه یه دوست خیلی قدیمی شده. کسی که شاید بدی هایی داشته باشه ، اما به خاطر خوبی هاش و تجربه هایی که به من بخشیده دوست اش دارم شاید من هیچ وقت کتاب خون نمی شدم، البته اگر اون موقع هری پاتر رو نمی خوندم

یادداشت‌های مرتبط به هری پاتر و فرزند نفرین شده

            اینکه یه روز صبر کردم و بعد شروع کردم به خوندش فقط به این دلیل بود که خیلی می ترسیدم به خوبی داستان های قبلی نباشه. اما بالاخره نتونستم با این وسوسه که می تونم دوباره تو اون دنیای جادویی باشم و تمام اتفاقات و از قبل ندونم کنار بیام و شروع کردم به خوندنش. اولش به نظرم اومد نه نه نه نه. اصلا و ابدا. حتا یه جایی گذاشتمش کنار ولی فقط واسه چند دقیقه. آخه نمایشنامه بود و خیلی فرق داشت با اون همه جزییات شگفت انگیزی که بهشون عادت کرده بودیم. و اینکه داستان درباره ی هری، هرمیون،رون، جینی و حتا مالفوی نبود، درباره ی بچه هاشون بود. من تند تند می خوندم تا برسم به صفحه هایی که مربوط به دوستان کودکی خودم بود نه بچه هاشون اما از یه جایی به بعد میخکوب شدم. دنیای جادویی منو فراگرفت و دیگه نتونستم بذارمش زمین تا تموم شد.
من داستان های فانتزی و جادویی زیادی خوندم از بچگی تا حالا، اما بدون شک هری پاتر بیشترین تاثیر و روم گذاشته و دنیاش از تمام دنیاهای دیگه ای که داستان ها و قصه ها برام ساختن جادویی ترین و شگفت انگیز ترینه.
هر چیزی که بتونه لحظه ای اون حس ناب بودن در تمام سوراخ سنبه های هاگوارتز، قطارش، سکوی نه و سه چهارم، ارتش دامبلدور، شنیدن حرف های دامبلدور و حس کردن عشق ناب اسنیپ به لیلی رو زنده کنه ارزش خوندن و داره. تا ابد. تا همیشه.
فقط حیف که نشد از همه بشنویم، من خیلی منتظر دیدن هاگرید و لونا بودم ولی هیچ اثری نبود ازشون.