ساحل تهرانساحل تهرانمجید قیصری و 1 نفر دیگر3.326 نفر |14 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن1خواندهام54خواهم خواند21توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب ساحل تهران، ویراستار کتایون بناخیری.لیستهای مرتبط به ساحل تهرانفاطمهالسادات شهروشداستان کوتاه15 کتابکتابهای فهرستشده، شامل داستانهای کوتاه هستند.05یادداشتهای مرتبط به ساحل تهرانزهرا سادات ثابتی1400/12/21 تهران، دریا ندارد که ساحل داشته باشد اما در مجموعه داستان «ساحل تهران» با تهرانی مواجه میشویم که نشانههایی از دریا دارد ولو دریایی دودزده که با نگاه متفاوت یک کودک برای خواننده کشف میشود. نشان دادن موقعیتهای بغرنج انسانی از نگاه یک کودک، ویژگی است که در اغلب داستانهای این مجموعه وجود دارد. این نگاه کنجکاو و غیرحسابگرِ کودکانه میتواند همه چیز را آنطور که هست یا شاید هم آنطور که نیست، ببیند و بیترس و بیپرده دیدهها و یافتههایش را بر روی آدمها جار بزند یا اقلکم در سکوت نشان بدهد؛ مثل کشف یک ساحل در تهران در داستان «ساحل تهران» یا پرسشی آوارکننده دربارهی مرگ و زندگی در داستان «پارکگردی» یا حامل اسطورهها بودن در داستان «پنجهی خرس» و ... . پنج داستان کوتاه این مجموعه با وجود قصهها و شخصیتهای منحصر به فردش، عناصر مشترک دیگری نیز دارند؛ مثل این که جنگ و انسانهایی را که مستقیم با آن درگیر شدهاند، گاه در میان صحنه و گاه در پشت پرده، به ما نشان میدهد و از همه مهمتر این که برخورد متفاوت دیگران یعنی اعضای خانواده را پس از گذشت سالها با انسانهای درگیرشده با جنگ به تصویر میکشد. انگار از جنگ مثل مرگ هیچ گریزی نیست؛ برخی خودخواسته به سراغش میروند و برخی ناخواسته در گردابش فرو میافتند و به ناچار با یکی از ترکشهایش زخمی میشوند. حال چه ترکش سربی باشد یا ترکش فقدان یک عزیز یا ترکش حضور سایهوار عزیزی دیگر... . بخشی از کتاب: نادر گفت: «خاله، اونجاست.» روی پل، طولی، تبلیغ دوچرخهسواری کرده بودند. سلام به هوای پاک. سلام به دوچرخه. گفتم: «ساحل اینجاست؟» نادر گفت: «طول اینمسیر ساحله. نگاه کن. معلوم نیست؟» سمت چپم کوه بیبیشهربانو بود و سمت راستم کارخانه سیمان شهر ری. حدودی آنجا را میشناختم. گفتم: «اینجا رو از کجا پیدا کردی؟» گفت: «شما فقط نگاهتون به زمینه، به آسمون نگاه نمیکنی.» زیر پل عابرپیاده، محل پارک بود. نگه داشتم. روبهروی ایستگاه اتوبوس. با دیدن پرندهها احساس وجدی بهم دست داده بود که باورم نمیشد. 07مارال جوان بخت1401/04/07 ساحل تهران مجموعه اى از پنج داستان كوتاه است كه به كودك، جنگ و شهر عناصر مشترك اين مجموعه اند. داستان هايى كه هر كدام به نوعى لايه هاى پنهان زندگى آدم هايى را به تصوير مى كشند كه جنگ گريبانشان را گرفته و هنوز بعد از سال ها رهايشان نكرده.... (البته به جز يك داستان) ميان اين پنج داستان، ساحل تهران با همه غمى كه پس از خواندنش به جانت مى نشاند، كودكى پيامبرانه به تو يادآور مى شود كه زيبايى هاى اطرافت تو را مى تواند از غم هايى عميق برهاند اگر چشمى براى ديدن داشته باشى. داستان پنجه خرس اما حكايتى ديگر دارد، تجربه اى زيسته از مجيد قيصرى كه با خط به خط داستان مى توانى خودت را در دل ماجرا پيدا كنى و دل بدهى به قصه تك تك شخصيت هاى داستان. 07سمیه بینا1401/04/08 از اتاقی تاریک در ساحل دریا ماجرایی رقم میخورد که فضای پر از آرامش آن، با "یادم نمیآید" مردی، طوفانی میشود و خواننده از خود میپرسد چرا من یادم نمیآید؟ در پارک همراه با زن چندین بار به دنبال سهیل گشتم تا ارتباط میان او، پسری با کتانی قرمز، کلاغ و "تو چرا زندهای" را بیابم. بعد از نیافتن سهیل کنار ساحل تهران کمی نفس تازه کردم و کیف کردم از بیان روا و جذاب آن. حال محبوبه را چه خوب درک کردم وقتی با یادآوری خاطرات گذشته سنگی در گلویش گیر کرد و نای صحبت را از او گرفت. عروسکهایی را دیدم که دستانی کوچک آنها را به حراجی بزرگ گذاشتند تا گرهی را باز کنند. و نهایت پنجهی خرسی که با سپردنش به خاک، آرامش را به جان خانوادهای برگرداند و غم چندساله را تسکین داد. آقای مجید قیصری در پنج داستان کوتاه کتاب #ساحل_تهران از نمایی غیر معمول به جنگ و اثرات آن پرداخته است و کتابی متفاوت از دیگر آثار ادبیات جنگ، با عناصر مشترک کودک،جنگ و شهر به رشته تحریر درآورده است. پ.ن این چهارمین کتابیست که در جمع دوستداشتنی حلقه کتابخوانی مبنا خواندیم و در مورد آن به بحث نشستیم. 17مصطفا جواهری1401/01/25 این یادداشتم برای قفسۀ جام جم است: آشفته و خسته! انگار، از جنگ برگشته بودم... محسن چاوشی قطعهای دارد به اسم همسایه که ترانهاش را-مثل اغلب کارهای ماندگار چاوشی- حسین صفا گفته است. اولین باری که چشمم به نام کتاب جدید مجید قیصری افتاد، ناخودآگاه یاد همین قطعه افتادم. آنجاییاش که میگوید: «تهران که دریا نداره...». کتاب «ساحل تهران» مجید قیصری، متشکل از پنج داستان است که کنار همدیگر نشستهاند. پنج داستانی که در ظاهر، با همدیگر بیارتباطند؛ اما جهانبینی نویسنده، در این پنج داستان زنده است و نفس میکشد: جنگ و خراشِ التیامناپذیری که تا سالها باقی میماند... روی تنِ شهر و آدمهایش. قصههای ساحل تهران همان کاری را با آدم میکند که آن یکدانه و همیشهیکدانه چکِ پدرها در گوش فرزندشان. همان سیلیای که سوتش تا سالها در گوش پسرک نوجوان باقی میماند. قصههای ساحل تهران یقۀ شما را میگیرد و میکوباند پای دیوار و یک سیلیِ آبدار نثارتان میکند تا هوش از سرتان بپرد. که یادتان باشد جنگی که تمام شده، قهرمانهایی داشته که نباید تمام شوند. قهرمانهایی که از جنگ برگشتهاند؛ خسته و آشفته اما این خستگی و آشفتگی هنوز هم همراهشان است. خستگی و آشفتگیای که میراث فرزندانشان و فرزندانِ فرزندانشان میشود. فرزندانی که در شهرهایی زندگی میکنند که در بینِ خشکسالیِ خاکستریِ کارخانههای سیمانسازی، باید به دنبال ساحلی باشند که نیست. که از ساحل نه کشتیهایش سرنشینِ قهرمان دارند و نه مرغانِ دریاییاش شور و شوقِ پیدا کردنِ طعمه. «ساحلِ تهرانِ» مجید قیصری، ساحلِ «تهرانِ» نویسنده است. تهرانی که مجید قیصری می¬بیند و ما نمی¬بینیم. باید ببینیم ولی بهقدری خودمان را درگیر کردهایم که نه ساحلش را میبینیم، نه مرغانِ دریایی ساحلش را و نه قهرمانانِ جنگیاش را که سالهاست در آرزوی زدن به دریایی هستند که مواج باشد و خروشان. توگویی که رکود برکهها، خمودشان کرده است... برای معرفی کتاب، یک سوال حتما باید جواب داده شود. بالاخره این کتاب را بخوانیم یا نه؟ بله! این روزهایی که به اواخر اسفند و تعطیلات عید نوروز نزدیک میشویم و لیستِ کتابهای آمادۀ خریدهشدن برای نوروز تکمیل میشود، «ساحل تهران»ِ مجید قیصری میتواند گزینۀ بسیار خوبی باشد برای مطالعۀ پیش از ظهرِ روزهای تعطیل هنگامی که پنجرۀ تراس را نیمهباز گذاشتهاید و پردۀ تورِ سفیدرنگ حرکت ملایمی دارد و بخارِ چایِ تازهدمِ لیوانتان بلند شده است و چاوشی میخواند که : «هرجا پیات رفته بودم، دلتنگ برگشته بودم! آشفته و خسته انگار، از جنگ برگشته بودم...» 09محمدرضا خراسانی زاده1400/11/16 کتاب مجموعه پنج داستان کوتاه از مجید قیصری است که در داستان ها مضامینی مانند روایت شهری، فردی بازمانده از دوران جنگ و کودکان به طور مشترک بیان شده اند. مانند دیگر داستان های مجید قیصری، فضاسازی و شخصیت پردازی بسیار عالی اتفاق افتاده و داستان ها برش های کوتاهی از زندگی های مختلف هستند که به طور هنرمندانه بیان شده اند 02زهرا برادران1401/03/23 ساحل تهران را همراه با حلقهی کتاب مبنا خواندم.. من اصولا علاقهی چندانی به داستان کوتاه ندارم، لذا خیال میکردم جذب نشدنم به داستانهای این کتاب هم به همین دلیل است.. اما داستان آخر را برخلاف قبلیها دوست داشتم.. فقط دو نکته به نظرم کمی جای کار داشت.. یکی رد و بدل شدن دیالوگها.. که در طول کتاب، تا حدی گیج کننده و نامنظم بود.. و دیگری گلدرشت بودن پندهای روانشناسانه که در داستان آخر کمی آزارم میداد.. 14معصومه فراهانی1401/09/20 به جز پنجه خرس و ساحل تهران، با بقیهشان ارتباط برقرار نکردم. 00محمدرجا صاحبدل1402/01/03 کتابی با داستانهای عجیب و در مواردی پیچیده و گنگ. نپسندیدم. 013محمد حسین رمضانی1402/09/21 بعد از شیرنشو اولین مجموعه داستانی بود که از آقای قیصری میخواندم. از بین ۵ داستان، یکی اش فوقالعاده ، دو تا خوب و دوتای دیگر گنگ و عجیب بود. پیوند بین «بچه» و «شهر» و «جنگ» و «پدر و مادر» ترکیب های متفاوتی ساخته بود. حقیقتا ضربه ای که داستان «پارک گردی» میزند ، میشود تلنگری بزرگ برای آدم ها بشود. لذت بردیم 01مجید اسطیری1402/12/17 در این مجموعه همان طور که پشت جلد آمده سه عنصر شهر، جنگ و کودک پررنگ هستند. در داستان "پنجه خرس" که کامل ترین داستان این مجموعه است هر سه عنصر حضور دارند و حتی بیش از آنها "اسطوره" و "مهر مادری" و "مذهب" و "روانشناسی" هم حضور دارند تا یک آدم بریده از جامعه را وادارند که به آغوش جامعه برگردد. خیلی داستان بی نظیری است. یکی دیگر از بهترین داستانهای مجموعه خود داستان "ساحل تهران" است که باز هر سه تا عنصر حضور دارند. کودکی که متعلق به یک خانواده متاثر از جنگ است در یک گوشه تهران تجمع مرغان دریایی را کشف کرده و حالا اینجا برای او شده ساحل تهران و بی اجازه خانواده گاهی میرود آنجا. حالا این فرصتی است برای زن راننده تاکسی اینترنتی که دمی از نقش خسته کننده اجتماعی اش فاصله بگیرد و غبار عادت را از روی این وضعیت خسته کننده شغلی کنار بزند. این دو داستان خوب دقیقا همان هایی بودند که بنده قبلا از قیصری نشنیده بودم. سه تای دیگر را در جلسات هفتگی خوانده بود و «حراج بزرگ» همان موقع هم مورد مناقشه بود. یک فرد سرمایه دار ورشکست شده و حالا همه چیزش را به حراج گذاشته و این وسط یکهو میبینیم کارگری که خانه را برایشان تمیز میکرده هم چیزهایی را که قبلا جاساز کرده را برمیگرداند! ما با رفقا بسیار در مورد کلمه "جاساز" کلنجار رفتیم. واقعا بحث حرفه ای درباره یک داستان گاهی به اینجا میکشد که سر یک کلمه دعوا کنیم. عده ای میگفتند جاساز یعنی یک گوشه گذاشته. من حرفم این بود "جاساز" دقیقا مربوط به ادبیات دزدها و معتادهاست برای پنهان کردن چیزی که هیچ کس نباید پیداش کند و این از شخصیت آن زن خدمتکار خیلی دور بود و جفا بود در حق خودش و همه تیره و تبار تاریخی اش. به هر حال مجموعه ای است بسیار خواندنی و خوش ساخت. <img src="https://i.pinimg.com/564x/30/6d/69/306d69019ccf91250208ea7115dc20c5.jpg"/> 00زهرا دشتی1402/01/07 کتاب ساحل تهران، نوشته مجید قیصری، در مورد آدمهای جنگ است. آدمهای جنگی که در روزهای بعد از جنگ، میان ما، مثل ما زندگی میکنند و در عین حال، گویی چیزی آنها را از ما جدا میکند. آنها را نمیبینیم و میبینیم. البته استثنای این ماجرا داستان حراج بزرگ است که اگر به نوعی،در رابطه با دوران پس از جنگ است اما به آدمهای جنگ نپرداخته. این کتاب در رابطه با رابطهی پدری نیز هست. در هم داستانها، با نقش پدر روبرو میشویم. پدرهایی که هر کدام به گونهای، با جنگ روبرو شدهاند و هر کدام راهی پیش گرفتهاند. بدیعترین داستان این مجموعه، برای من، ساحل تهران بود که بازیگوشانه، یکی از جلوههای عجیب تهران را که قبل از خواندن داستان هم شاهدش بودم و برایم عجیب بود، سوژه داستان کرده و خاصترین داستان،پنجه خرس بود که به گفته نویسنده، از واقعیت برخواسته. کتاب روند پر شتابی نداشت اما کسل کننده نبود و خواننده را با خود همراه میکرد. اگر به شنیدن روایتهایی کوچک و عجیب، از آدمهای معمولی جنگ دارید، این کتاب گزینه خوبی است. 05فاطمهالسادات شهروش1401/04/20 همون طور که پشت جلد نوشته، داستان هایی با درون مایه ی جنگ، شهر و کودک. هیچ کدوم از داستان ها مستقیم به جنگ نپرداخته بود ولی شخصیت ها هرکدوم به نحوی با عوارض اون دست و پنجه نرم میکردند 02سید محمد بهروزنژاد1402/06/25 «به نام خدا» «ساحل تهران» جدیدترین مجموعه داستان مجید قیصری، سطح بالایی از ویژگیهای سبکی او را بروز میدهد. قیصری توضیح نمیدهد. بسیاری اوقات با دیالوگ و کنش مطلبی را به مخاطب میرساند. این ویژگی برای اکثر رمانخوانها و کسانی که به توضیحات نویسندگان دیگر عادت کردهاند فهم داستان را با مشکل مواجه میکند. در خواندن داستانهایی از این دست نمیتوان سریع از روی جملهها رد شد و امیدوار بود که در پایان داستان نتیجهای گرفت؛ چرا که نویسنده نشانهها را در سراسر داستان مینشاند و این به عهده خواننده است که آنها را پیدا کند. نشانهها گاه یک دیالوگ خاص، یک قاب عکس و یا کنشی از شخصیتی هستند. داستان کوتاههای او معمولا اتفاقات هیجانانگیزی ندارند و بیشتر بر احساسات و دریافتهای شخصيتها استوارند. البته تمام داستانها خالی از اتفاقات هیجانانگیز نیستند اما آن اتفاق اصالت ندارد بلکه اثر روانی و احساسی واقعه بر شخصیت، نقطه تمرکز نویسنده است. تا جایی که در پايان داستان شاید آن کشف نهایی فقط تغییر بینش یک شخصیت یا تاثیری روانی بر او باشد. نویسنده مخاطب را یک داستانکوتاهخوان حرفهای در نظر میگیرد. خودش در مصاحبهای میگوید: «یک مدت میگفتم مخاطب من نجف دریابندری است، یعنی یک آدم فوقالعاده باهوش مثلاً داستان خوب میخواند، خوب میشناسد و او باید از کشف لذتش را ببرد. چون خیلی ترجمههایش را دوست دارم و اینطوری برای خودم الگو قرار دادم، یک آدم پختهای است، نه یک نوجوان، نه یک جوان.»* چنین نگاهی به مخاطب باعث میشود نویسنده ساده ننویسد و در زیرلایه اثر، نماد و نشانه به کار ببرد. به همین خاطر داستانهای این مجموعه را حداقل دوبار باید خواند. سوژههای ساحل تهران مانند دیگر آثار نویسنده سوژههای بدیع و بکری هستند. همین نو بودن سوژه باعث میشود نوعی هوای تازه در داستان جریان داشته باشد. البته موضوع کلی اکثر داستانهای قیصری، جنگ، اتفاقا بسیار هم استفاده شده اما او این مکرر را هر بار از دیدگاهی نو و به روشی تازه میبیند و عمق این فاجعه را بیشتر نشان میدهد. شخصیتهای قیصری هم به مانند سوژههایش ویژهاند. خانمی که راننده تاکسی اینترنتی است، سرایدار خانهای که خاطراتی با آن خانه دارد، پسر یتیمی که هر مردی را میبیند پدر صدا میکند، و... اگر با ویژگیهایی که در بالا گفتم مواجهه نداشتهاید سراغ این کتاب نروید. اگر با این سبک مشکلی ندارید و نمیخواهید غیر از این، اثری از مجید قیصری بخوانید، ساحل تهران انتخاب بسیار خوبی است. اما اگر میخواهید بیش از اینها از قلم قیصری لذت ببرید و از او اثری نخواندهاید من ساحل تهران را توصیه نمیکنم، چرا که با خواندن آن احتمالا باقی آثار نویسنده از چشمتان میافتد، بهتر است از «سه دختر گلفروش» شروع کنید و باقی آثار قیصری را بخوانید، آنوقت اگر ساحل تهران را بخوانید لذتی بیحد خواهید برد. *(گفت و گوی حسام آبنوس با مجید قیصری، مجله الکترونیک واو) 229محمد مهدی صافی1402/03/25 مجید قیصری حقیقتا در داستان های کوتاه اش فضا و شخصیت های خاصی خلق میکند که از خاطر آدمی نمی رود... 011