هزار خورشید تابان

هزار خورشید تابان

هزار خورشید تابان

خالد حسینی و 1 نفر دیگر
4.1
217 نفر |
69 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

460

خواهم خواند

112

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

در رمان هزار خورشید تابان کمابیش همان مقطع زمانی بادبادک باز مطرح شده است،با این تفاوت که در اینجا داستان دو زن در میان است و از ستم مضاعفی می گوید که در افغانستان جنگ زده بر زنان روا داشته اند.به نظر خالد حسینی در این رمان گام چشمگیری به پیش برداشته و هیچ چیز را سیاه سیاه یا سفید سفید ندیده است.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به هزار خورشید تابان

یادداشت‌های مرتبط به هزار خورشید تابان

نرگس

1403/3/12

          از افغانستان تا آمریکا؛ معجزه‌ی ادبیات! کتابی که دست‌کم سه‌هفته متوالی به عنوان پرفروش‌ترین کتاب ادبیات داستانی در آمریکای شمالی بوده^~^.

مریم ۵ساله بود که اولین بار کلمه‌ی حرامی را شنید.
داستان همنقدر تلخ شروع میشه. مریم دختر حرامزاده‌ی یک تاجر افغانیست که از طرف  پدر و همسرانش (!) پذیرفته نمیشه و با مادرش در کلبه‌ای جدا از شهر و‌ حتی روستا، زندگی می‌کنند.
به هر سختی مریم بزرگ میشه و ۱۵ ساله میشه. به سنی میرسه که میتونه برای هدیه تولدش، از پدرش _جلیل_ که خیلی هم دلبسته‌ی مریمه، درخواستی داشته باشه. این درخواست زمینه‌ساز بقیه‌ی داستانه..

درون‌مایه‌‌ای سیاسی_اجتماعی داره:
۱. ما با روایت زندگی دو زن _که یکیش مریمه_ پیش میریم. خالد حسینی این کتاب رو “کتابه مادر و دختر” معرفی میکنه و به زنان سرزمینش تقدیم میکنه پس تم اجتماعیش حول محور زنان در جامعه‌ای مردسالارانه و پر از استبداد، میچرخه و سرنوشت این زنان افغان، به صورت تلخ ادامه پیدا میکنه؛ از ظلم‌های بی‌نهایتی که بهشون میشه تا لگدمال شدن شخصیتشون بخاطر جنسیت.

☚«حسینی در بیان نوع خاصی از داستان مهارت دارد که در آن رویدادهایی که ممکن است غیرقابل تحمل به‌نظر برسد _خشونت، بدبختی و سوءاستفاده‌ها_ قابل خواندن می‌شود. “ناتاشا والتر از روزنامه گاردین” »

۲.اما تم سیاسیش؛ در بازه‌ی ۴۵ ساله از کودتا علیه ظاهرشاه شروع و تا افغانستان بعد از حادثه‌ی ۱۱سمپتامبر ادامه داره. و این حوادث تاریخی_سیاسی سرنوشت شخصیت‌هارو رقم میزنه. 
خلاصه انقدر زیاد بود که (نپسندیدم😤) باعث شد برم دنبال تاریخ معاصر افغانستان درین ۴۵سال. تا بفهمم کدوم شخصیت چی میگه و‌ چرا طرفدار فلانیه! و نویسنده چی‌ میخواد بگه!
 ازونجایی که خیلی تأثیر داشت به شما هم معرفی میکنم😅!
♩پادکست رخ: اپیزود ۲۸ _این ۶نفر | روایت تاریخ معاصر افغانستان
♩پادکست راوکست: اپیزود ۳۶ و ۳۷_ شب از قندهار می‌رسد
اولی داستانی و‌ روون، اما دومی کامل‌تره و به چیزی که بخاطر کتاب دنبالشیم بهتر پاسخ میده.

در تمام داستان اعتراض به جنگ مشهوده و انواع قربانی رو به تصویر میکشه: از کودک گرفته تا بزرگسال.
همین‌طور پر از نکات روان‌شناسی ریز بود که ‌دوست داشتم (◡‿◡✿).

اما با فصل‌بندی و قسمت‌بندی رمان مشکل داشتم‌ a(╯^╰)a.
گاهی سر رشته‌ی کلام در میرفت و تا دوباره منو جذب کنه طول می‌کشید. دو سه تا اشتباه تاریخی هم داشت که نمیدونم تقصیر نویسنده‌اس یا مترجم🥴.

نکته‌ی جالبش اینه که علاقه‌ و ارادت نویسنده به فرهنگ فارسی، تو این کتاب هم کاملا مشخصه. از شعرهای فارسی استفاده کرده و حتی بخشی از آهنگ‌ «سلطان قلبم» رو آورده که خیلی برام لذت بخش بود.
ناگفته نماند که عنوان این کتابم از شعری از صائب تبریزی گرفته:
حساب مه‌جبینان لب بامش که میداند /
دو صد خورشید روافتاده در هر پای دیوارش

من با ترجمه‌ی مهدی غبرائی خوندم اما یه قسمت‌هایی دیگه انقدر خواسته بودن شاعرانه و با کمترین کلام ممکن منظور رو برسونن که نمی‌فهمیدم😂. اون قسمت‌ها رو از ترجمه‌ی آقای حمیدرضا بلوچ استفاده کردم. بعد متوجه شدم که ترجمه‌ی ایشون جملات ساده‌تر ولی کامل‌تره! حالا یا طبق شایعه‌ای که شنیدم: ایشون امانت‌دار نیستن و ترجمه‌شون یکم اضافه‌ داره یا همونه که میگن آقای غبرائی زیاد سانسور میکنه!

فعلا با این دانشم، همون ترجمه‌ی آقای غبرائی پیشنهاد میدم چون حالو هوای داستان رو بهتر منتقل میکرد.



❌⚠️احتمال لو رفتن داستان:
شاید اگر مریم شکل دیگه‌ای تربیت میشد؛ یعنی مادرش چرخه‌ی خشونت زن علیه زن رو میشکست، ترس و شرمساری پررنگ ترین ویژگی‌هاش نبودن و سرنوشت بهتری داشت.
مثل لیلا که‌ در محیط آرام‌تری رشد کرده و حداقل پدرش به‌ وجودش افتخار کرده بود. در موقعیت اضطراری (حاملگی اولش) تونست اوضاع رو مدیریت کنه و از تهدید، فرصت بسازه.

رشید؛ شخصیتی که در اولین صحنه ازش متنفر شدمو با رفتار بعدش پشیمون شدم! از صبر و مهربونی و‌گل خریدنش.
اما هرچی جلوتر رفت تناقضش بیشتر تو چشم بود: مردی که با مست‌کردن پسرش رو از دست میده اما بعد زنش رو مجبور میکنه بخاطر دین برقع بپوشه.
به مرور اخلاق و رفتارش بد و بدتر شد. شاید بتونم فشاری که به عنوان یک مرد روش بوده رو درک کنم اما اعتقادم اینه که اگر جامعه فرهنگ بالاتری داشت، شاید اون هم اصلاح میشد.
همون عشقی که به زلمای میداد رو میتونست به کل خانواده بده.
همه‌ی جنبه‌های وجودیش تاریک نبود و این غم‌انگیزترین چیزی بود که خوندم حتی غم‌انگیز‌تر از کتک‌هایی که مریمو لیلا خوردند ಥ_ಥ.

یه جایی تو‌نمایشنامه کالیگولا: در این دنیای بی‌داور چه کسی میخواد منو محکوم کنه؟
اون طالبی که مریم رو به اعدام محکوم کرد از کجا دستور گرفت یا فهمید که خدا اون دنیا مجازاتش میکنه؟ چرا خدا بخاطر نبخشیدن مجازات نمیکنه؟
        

32