بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

جنایت و مکافات

جنایت و مکافات

جنایت و مکافات

4.5
302 نفر |
101 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

64

خوانده‌ام

612

خواهم خواند

395

جنایت و مکافات از شاهکارهای ادبیات روسیه و یکی از مهم‌ترین کتاب‌های فئودور داستایوسکی، داستان زندگی یک دانشجوی رشته حقوق به نام رادیون راسکولنیکف است؛ جوانی زیر فشار فقر و دچار یاس و بی‌عملی، که البته اصولی برای خود دارد و بر اساس همین اصول هم دست به قتل می‌زند. راسکولنیکف شاید یکی از پیچیده‌ترین شخصیت‌های ادبیات جهان باشد؛ جوانی که تحمل هیچ اصل و قاعده تحمیلی از جامعه را ندارد و حاضر است پا را از هر مرزی فراتر بگذارد، اخلاق و انسانیت مرسوم را زیر پا بگذارد و رنج فراوانی بکشد، اما اسیر قانون و قاعده نشود. فئودور داستایوسکی که جنایت و مکافات را در سالِ 1866 نوشته، نویسنده‌ای واقع‌گراست که در جنایت و مکافات، همزمان هم به درون شخصیت‌های داستان فرو می‌رود و هم نگاهی به وضعیت اجتماعی آن روزگار روسیه دارد؛ بنابراین شخصیت‌های او به گونه‌ای نماینده مردم روسیه هستند. در تحلیل و بررسی جنایت و مکافات، بسیاری آن را شاهکار نویسنده می دانند. نظرات و برداشت‌های مختلف خوانندگان سراسر جهان درباره این رمان داستایوسکی، نشان می‌دهد که ممکن نیست خواننده داستان پیرامون موضوع «جنایت» به فکر فرو نرود و اصول اخلاقی و انسانی خودش را همراه با شخصیت اصلی رمان به چالش نکشد. بهترین ترجمه جنایت و مکافات را احتمالا باید میان ترجمه مهری آهی از نشر خوارزمی، حمیدرضا آتش‌برآب از نشر علمی و فرهنگی و اصغر رستگار از نشر نگاه جستجو کرد، هرچند ترجمه‌های احد عقیلیان و محسن سلیمانی و چندین ترجمه دیگر هم در بازار موجود و مورد توجه است.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به جنایت و مکافات

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به جنایت و مکافات

مرگ ایوان ایلیچغرور و تعصبآهستگی

رمان‌هایی به پیشنهاد مصطفی ملکیان

23 کتاب

مصطفی ملکیان که پژوهشگر حوزه‌ی فلسفه‌ی اخلاق است، از جمله خردورزانی است که بیش‌تر از آن‌که آثار مکتوب داشته باشد، او را به نشست‌ها، سخنرانی‌ها و درسگفتارهایی که در طی این چند دهه برگزار کرده است، می‌شناسند. او که هم تحصیلات دانشگاهی در حوزه‌ی فلسفه دارد و هم تحصیلات حوزوی، در طی درسگفتارهای روان‌شناسی اخلاق به کتاب‌هایی اشاره کرده است که در سیاهه‌ی زیر می‌توانید رمان‌های این مجموعه را ببینید. لازم به یادآوری است که توضیحات جلوی هر عنوان کتاب از گفته‌های ایشان در همان جلسه است و نیز، این کتاب‌ها بر اساس ترتیب خاصی در این مجموعه قرار نگرفته‌اند. کوشیده‌ایم بهترین ترجمه و چاپ را از هر نسخه‌ی معرفی‌شده برای شما در این لیست قرار دهیم. «1. مرگ ايوان ايليچ، رمان كوتاهی از تولستوی. در آن آمده است كه از كوچكی به ما ياد می‌دادند كه هر انسانی می‌ميرد، سقراط انسان است، پس سقراط می‌ميرد؛ اما تا چند روز پيش از مرگ اين سخن را به لحاظ روانی نپذيرفته بود، چون در مواجهه‌ی با مرگ دچار حالت روانی‌ای می‌شود كه قبلاً نداشت؛ 2. غرور و تعصب، رمان معروف ادبيات قرن نوزدهم اروپا، كه بايد عنوانش را به «غرور و پيش‌داوری» ترجمه می‌كردند؛ 3. آهستگی، ميلان كوندرا، نويسنده‌ی پست‌مدرن روزگار ما. تمام سخن او در اين رمان اين است كه انسان چون عجله می‌كند كل زندگی خود را عاری از لذت كرده است؛ 4. رمان سولاريس، نوشته‌ی استانیسلاو لم، كه بعدها منبع الهام تاركوفسكی شد. او در اينجا مثال تلوزيون را می‌زند كه اول يك شبكه داشت و انسان تمام لذتی را كه داشت از آن می‌برد، اما الآن چندصد شبكه وجود دارد و هيچ وقت كسی از همه‌ی آن‌ها لذت كامل نمی‌برد، چون می‌داند شبكه‌ای كه هم‌اكنون در حال ديدنش است را به بهای محروميت از چندصد شبكه‌ی ديگر می‌بيند؛ 5. مائده‌های زمينی، آندره ژيد. نمونه‌ی خوبی برای آهستگی و لذت بردن از زندگی است كه می‌گويد وقتی زردآلويی را می‌خوری اول خوب در دهانت فشارش بده بعد لاشه‌ی آن را فروبده؛ 6 و 7. بینوايان، ويكتور هوگو. هميشه در بحث داوري افعال ديگران توصيه مي‌كنم كه آن بخش از اين رمان را بخوانيد كه مي‌گويد «آن كس كه بداند جنايت از چه دالان‌هايی گذر كرده است، هرگز داوری نمي‌كند»؛ 8. كتاب پدران و پسران تورگينف را بخوانيد، در آن شخصيتی هست كه مدارا می‌كند چون معتقد است حقيقتی وجود ندارد؛ 9 و 10 و 11 و 12 و 13 و 14 و 15 و 16. آثار داستايوفسكی، بهترين نمونه‌های وسوسه را در آثار داستايوفسكی می‌توان ديد، كسی به اندازه‌ی او به رويارويی وسوسه و ضابطه‌ی اخلاقي توجه نكرده است. رابينز، الهيدان آمريكايی طرفدار پل تيليش، جايی درباره‌ی داستايوفسكی گفته است كه او فلاكت و شكوه همزمان انسان را نشان داده است. يعنی قهرمان داستان‌های او گاه در برابر وسوسه‌ی چيزهای عظيم مقاومت می‌كند، اما در برابر چيزی به مراتب كمتر از آن هيچ مقاومتی ندارد: جنایت و مکافات، شب‌های روشن، قمارباز، ابله، بیچارگان، شیاطین، برادران کارامازوف، یادداشت‌های زیرزمینی؛ 17 و 18. رمان نامه‌های پیک ویک؛ 19. الیور تویست؛ 20. نمايشنامه‌ی معروف مولير در تمسخر فيلسوفان اسكولاستيک؛ 21. رمان كلكسيونر. در اين رمان قهرمان (يا ضدقهرمان) داستان از بس دوست دارد محبوب خودش را حفظ كند كه هيچ چيزی به او نرسد او را در صندوقي نگه مي‌دارد تا هيچ موجودي به او كاری نداشته باشد و كاري مي‌كند كه او می‌ميرد؛ بله پروانه‌ی خشكيده در اختيار ماست، اما اين پروانه غير از پروانه‌ای است كه هر لحظه جايی می‌رود؛ 22. اثر شل سيلور استاين، درباره‌ی كسانی كه به تكميل‌گری در عشق توجه دارند و می‌گويند عاشق كسی هستند كه آن‌ها را تكميل می‌كند، نه اينكه مشابه آن‌ها باشند يا نباشند؛ 23. گل‌های معرفت: مجموعه‌ی سه داستان».

اَبلهجنایت و مکافاتبَرادران کارامازوف (ج۱)

بهترین ترجمه‌های داستایفسکی

16 کتاب

به نام او فهرست زیر ترجمه‌های آثار داستایفسکی به انتخاب بنده است . قاعدتا بنده روسی نمی‌دانم ولی با توجه به چیزهایی که خوانده و شنیده‌ام و قیاسی که بین متن فارسی آنها داشته‌ام این فهرست را فراهم آورده‌ام. تنها رمانها و آثاری را که خوانده‌ام مبنا قرار داده‌ام. از «جنایت و مکافات» و «خاطرات خانه مردگان» دو ترجمه را انتخاب کرده‌ام چرا که بسیار به‌هم نزدیک بود و نمی‌توانستم یکی را بر دیگری ترجیح دهم و خب آن ترجمه‌ای که تقدم دارد انتخاب اول من است. از «روستای استپانچیکووا» تنها یک ترجمه وجود دارد با عنوان ناشناس. دو مجموعه داستان کوتاه را هم در آخر آوردم که خب قاعدتا تعدادی داستان مشترک دارد. همین :) 1. ابله- ترجمه مهری آهی- نشر خوارزمی من ترجمه سروش حبیبی را هم خواند‌ه‌ام این چیز دیگری‌ست. گویا این ترجمه خانم آهی نیمه‌کاره مانده بوده که توسط جناب ضیا فروشانی دیگر مترجم ارجمند و توانای آثار روسی تکمیل شده و مورد بازبینی نهایی قرار گرفته است. ۲. جنایت و مکافات- ترجمه علی‌اصغر رستگار- نشر نگاه کلا من با نشر نگاه مشکل دارم ولی برخی مترجمان تنها با نگاه کار می‌کنند که خواندن کتابهایشان ارزشمند است مثل اصغر رستگار ابوالحسن تهامی. این نسخه از همه ترجمه‌ها بهتر و به فضای داستایفسکی نزدیکتر است البته رستگار یکسری تندرویهایی در محاوره کردن کلام داشته که شاید به ذائقه همه خوش نیاید که در اینجا نسخه آتش‌برآب توصیه می‌شود. البته رستگار در برادران کارامازوف حتی این خطاها و زیاده‌رویها را همندارد و الحق حق شاهکار داستایفسکی را ادا کرده است. ۳. برادران کارامازوف- ترجمه اصغر رستگار- نشر نگاه رستگار اطلاعات بسیار زیادی درباره کتاب مقدس دارد و چند کتابی در این باره ترجمه و منتشر کرده است از این رو علاوه بر نثر دلنشین پانوشتهایی که به رمان داستایفسکی اضافه کرده برای مخاطب بسیار ارزشمند است. 4. شیاطین- ترجمه سروش حبیبی- نشر نیلوفر ۵. یادداشتهای زیرزمینی- ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب- نشر علمی و فرهنگی ۶. قمارباز - ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب- نشر علمی و فرهنگی ۷. خاطرات خانه مردگان- ترجمه محمدجعفر محجوب- نشر علمی و فرهنگی استاد محمدجعفر محجوب از استادان بزرگ دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بودند که علاوه بر پژوهشهای ادبی چند ترجمه در حوزه ادبیات داستانی هم داشته‌اند. نثر پخته‌ای دارند البته شاید به مذاق عده‌ای خوش نیایید به همین خاطر ترجمه خانم رامز از فرهنگ نشر نو که در ادامه آمده است پیشنهاد می‌شود هرچند با خواندن ترجمه خانم رامز متوجه می‌شویم که ایشان همواره نیم‌نگاهی به ترجمه آقای محجوب داشته‌اند. 8. بیچارگان- ترجمه خشایار دیهیمی- نشر نی اولین رمان داستایفسکی که با عناوین دیگری مثل «مردم فقیر» هم ترجمه شده در کتاب «شبهای روشن و چند داستان دیگر» با ترجمه پرویز همتیان بروجنی که در ادامه می آید هم این داستان هست. 9. ناشناس- ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب و پریسا شهریاری- نشر هرمس تنها رمان طنز داستایفسکی یادگار دوران جوانی او است که در آن تحت تاثیر نیکلای گوگول بوده است این رمان پس از مدتهای مدید توسط نشر هرمس بازچاپ شد. 10. جنایت و مکافات- ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب- نشر علمی و فرهنگی هر سه کاری را که آتش‌برآب از داستایفسکی برای نشر علمی و فرهنگی ترجمه کرده همراه با تفسیرهای متعدد است که خوب و خواندنی‌ست. 11. یادداشتهایی از خانه مردگان- ترجمه سعیده رامز- فرهنگ نشر نو 12. شبهای روشن- ترجمه سروش حبیبی- انتشارات ماهی یکی از عجیبترین داستانهای داستایفسکی 13.شبهای روشن و چند داستان دیگر- ترجمه پرویز همتیان بروجنی- انتشارات امیرکبیر همتیان بروجنی یکی از مترجمان خوب بود که متاسفانه به‌تازگی متوجه شدم که به رحمت خدا رفتند از من به شما نصیحت هرچه را از ایشان دیدید بخرید و بخوانید. 14. رویای آدم مضحک و چند داستان دیگر- ترجمه رضا رضایی- نشر ماهی مجموعه خوبی است ترجمه رضایی هم خوب است گول تک اثرهایی را که منتشر می‌شود نخورید مثلا داستان تمساح را که بابک شهاب ترجمه کرده و توسط نشر برج چاپ شده در این کتاب می توانید پیدا کنید با نثری بهتر و دلنشینتر.

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

پست‌های مرتبط به جنایت و مکافات

یادداشت‌های مرتبط به جنایت و مکافات

            تاریخ بشر مملو از جنایت‌هایی بوده است که عاملان آن، هر کدام به قصدی خاص، اعم از نجات و یا نابودی انسان، تملک سرزمین، غارت اموال، نفع شخصی، ارضای میل درونی و... تلاش برای تحقق بخشیدن به هدف خود کرده اند. امّا چگونه میتوان رفتار این جنایت‌کاران را فهم کرد؟ قطعا با نگاشتن رساله‌ای فلسفی یا جراحی مغز آنان نمیتوان به راز خُلق و خوی این انسان‌ها پی برد. بلکه باید خودمان مجرم شویم تا بتوانیم در کالبد این موجودات رسوخ کنیم و روحیات و افکار آنان را درک کنیم. به همین خاطر است که داستایوفسکی توانسته است به جرم‌شناسی بپردازد. او با سپری کردن سالیانی به عنوان مجرم در زندان و جان سالم به در بردن از حکم مرگش، دچار تحولاتی اساسی در درون خود شد. او پس از آزاد شدن به نگارش کتاب‌هایی از جمله  «جنایت و مکافات»،  «يادداشت های زیرزمینی» و... پرداخت که در آنان میتوان حیات ذهنی مجرمان را به خوبی مشاهده نمود.

او هیچگاه در کتاب‌هایش به تئوری پردازی‌های بیهوده نمی‌پردازد و از گفتن جملات سنگین و رنگین تا جای ممکن اجتناب میکند . داستان‌ها تنها روایت‌گر و توصیف کننده‌ی روحیات و رفتار مجرمان هستند که هر کدام در بستر روایی خاص خودش به نمایش گذارده میشود. در واقع سبک داستایوفسکی  «رمان به مثابه فلسفه» است و فلسفه‌ی تفکرات او آمیخته با شخصیت‌ها و اتفاقات داستان‌هایش است.
کمتر نویسنده‌ای را میتوان یافت که چنین دقیق و موشکافانه به تحلیل شخصیت‌های داستان‌هایش بپردازد، این ویژگی نشان از شهود و تخیل قوی داستایوفسکی دارد که در هر سکانس و اتفاق شاهد توصیف مفصل افکار، تمایلات و احساسات کاراکترها هستیم و علاوه بر آن تصویرپردازی ظریف او از مکان‌ها باعث همبستگی عاطفی بیشتر خواننده با داستان میشود.

این را هم خوب است بدانیم که جنایت و مکافات در واقع یک داستان سریالی بوده است که داستایوفسکی در شمارگان یک مجله به چاپ می‌رسانده و بعدها همه‌ی آنان جمع آوری شده و در قالب کتاب امروزی خودش در آمده است. حال باید دید هدف از نگارش این داستان چیست، طبق گفته‌ی خود نویسنده: «این داستان تبیین روان‌شناختی یک جنایت است. جوان دانشجویی متعلق به قشر ضعیفِ طبقه‌ی متوسط که از دانشگاه اخراج شده و در نهایت عسروحرج زندگی میکند، از سر بی‌فکری و فقدان اعتقادات راسخ، مجذوب افکار بیگانه و "ناقصی" میشود و تصمیم می‌گیرد که یکبار برای همیشه خودش را از فقر و فلاکت خلاص کند...» این جوان راسکولنیکف نام دارد که فردی منزوی و انسان‌گریز است، با این حال داستان بر محور رفتار و احساسات او، و برهمکنشش با اطرافیانش شکل می‌گیرد.

محتوای داستان نشان از باور‌های داستایوفسکی در آن دوران دارد. او در واقع مخالف نفوذ تفکرات غربی به جوامع روسی بود. یکی از مهمترین دغدغه‌های داستایوفسکی در سال‌های پس از زندان تبیین نقش و جایگاه روسیه در جهان آن روزگار بود. او به دنبال آن بود که هویتی مجزا از غرب برای روسیه ترسیم کند و یا به بیان او  «متر و معیار اروپایی دیگر به‌ درد نمی‌خورد». در نگرش او ملت روس حامل حقیقتِ پیام مسیح تلقی می‌شد و این پیام برای آحاد روس‌ها قابل فهم بود. او اندیشه‌های پوزیتیویستی و اخلاق مبتنی بر اصالت منفعت را قرائتی نادرست از انسان و جامعه میدانست که در نقطه‌ی مقابل معنویت ارتدوکسی بود که قرن‌ها در روسیه ریشه دوانده بود. و به طور خلاصه دو دغدغه‌ی اساسی او را میتوان "اصلاحات" و "حفظ اندیشه‌های آخرت‌شناسانه‌ی روس‌ها" دانست.

داستایوفسکی در این رمان نیهیلیسم را اندیشه‌ای معرفی می‌کند که به قتل منجر می‌شود. او در این اثر به بازنمایی تصادم میان مرز‌های اخلاق و حقوق، نیهیلیسم، نهضت‌های انقلابی و خشونت میپردازد. او نگاه خصمانه‌ای نسبت به آنها دارد و آن‌ها را سوغات غرب، بازتاب فکر سکولار و مهلک می‌داند. او به جای این افکار از توجه به کنش‌های انسانی برخاسته از اخلاق مسیحی و معنویت ارتدوکس سخن می‌گوید و آنها را  «پادزهری در مقابل نیهیلیسم» به شمار می‌آورد. و همینطور در داستان شاهد بازتاب این عقاید در قالب رابطه‌ی زن روسپیگری(سونیا) با راسکلونیکف هستیم. و خلاصه‌ی عنوان کتاب، جنایتکار باید مکافات جنایت خود را بپذیرد و از کرده‌ی خود پشیمان شود.

برای این کتاب ترجمه‌های گوناگونی وجود دارد که بهترین آن ترجمه‌ی مهری آهی است. با آنکه ترجمه‌ای قدیمی است، اما روان‌تر، فاخرتر و جذاب‌تر از بقیه ترجمه‌ها است. این کتاب را هرچه زودتر تهیه کنید و در تاریکی غروب‌ها با یک فنجان چای داغ به مطالعه‌ی این داستان پرماجرا بپردازید.
          
            جنایت و مکافات، داستان جوانی روسی به نام "راسکلنیکف" است که مرتکب جنایتی میشه، پیرزن نزول خوار و خواهر ناتنیش رو میکشه و بعد از اون کاملا واقفه که باید مکافات این جنایت رو بده.
در واقع جنایت و مکافات، گفتگو های طولانی شخصیت های داستانه و چرا میگن شاهکاره؟ چون داستایوفسکی به جای پرداختن به ظاهر افراد قصه و توصیف امکان و اشیا، تمام خصوصیات شخصیت هارو توی مکالمه ها و تفکراتشون نشون داده، این که تونسته عقاید و نظرات خودشو از زبان اونا بیان کنه.
کتاب برای من سخت خوان بود، چون پر بود از محاوره و مکالمه. مدام شخصیت ها با هم صحبت میکردن و نظراتشونو برای هم شرح میدادن، بعضی جاها جذاب بود و دوست داشتم مکالمه رو پیگیری کنم اما بعضی جاها نه، برعکس. خیلی سعی کردم با دید وسیع و یه خورده ادبی بخونمش و سرسری رد نشم.
چیزی که برام جالب بود این بود که داستایوفسکی میخواست بگه مثلا همین راسکلنیکف درسته قاتله ولی میتونه هنوز انسان باشه و خوبی داشته باشه، گرچه من با تفکرش مخالف بودم که تا پایان قصه هنوزم از کشتن پیرزن پشیمون نبود و مدام میگفت شپشی رو کشتم... یا حتی سونیا رو با اون روحیه حساس نشون میده و میگه میشه که همچین زنی، همچین طبع بلندی داشته باشه...
ترجمه کتاب مستقیم از زبان روسی انجام شده و خوب بود، و سعی شده بود کلمات مطابق با کلاسیک بودن کار باشه.
همیشه دوست داشتم کتابای معروف ادبیات رو بخونم و الان خوشحالم با داستایوفسکی آشنا شدم.
پ.ن1: اسامی برام کشنده بود... یعنی فقط سعی میکردم چشمی حفظشون کنم، اصلا تلاشی برای خوندنشون از خودم بروز نمیدادم....
پ.ن2: کتاب به این قطوری غیر از چند صفحه آخر، زندگی یه هفته راسکلنیکفه!!!!!
پ.ن3: داستایوفسکی عکس قشنگتر نداشته برا جلد کتاب؟!!!
پ.ن4: سویدریگایلف چی بود اون آخر کتاب؟ واقعا هم خودش هم سرانجامش اذیت میکرد...
          
            نقد و بررسی «جنایات و مکافات» در مجالی چنین اندک یک وظیفه غیر ممکن است. بی شک داستایوسکی با ساختن صحنه‌‌های نفس گیر و شخصیت‌های به شدت زنده به لحاظ ادبی، تشریح حالات روانی و درونی انسان به لحاظ روانشناختی و طرح پرسش‌های بنیادین در مورد چیستی سعادت انسان به لحاظ فلسفی، اثری جاودان خلق کرده است. دراین بین برخی شباهت‌ها و تفاوت‌های اندیشه داستایوسکی و نیچه برای من قابل توجه بودند.
شخصیت راسکلنیکف داستایوسکی شباهت‌های انکار ناپذیری با مفهومی دارد که نیچه تحت عنوان «ابر مرد» معرفی می‌کند. ابر مرد نیچه کسی است که در دوره‌ی مرگ خدا و با وجود پی بردن به وضعیت نیهیلیستی زندگی (بخوانید بی اقتدار شدن همه‌ی عناصر معنا بخش هستی)، همچنان به زندگی آری می‌گوید و رنجِ بودن در چنین جهانی را به مایه‌ای برای آفرینش هنری و فلسفی تبدیل می‌کند. در جنایت و مکافات هم شخصیت پردازی داستایوسکی به گونه‌ای است که  راسکلنیکف را به عنوان انسانی که تماما درگیر نیهیلیسم است تصویر ‌کند. از همان ابتدا، داستایوسکی با انتخاب پطرزبورگ مدرن اما تهوع آور (در برابر مسکو سنتی و مسیحیت زده) فضای شکل گیری شخصیت نیهیلیستی راسکلنیکف را فراهم می‌سازد. پطرزبورگ هم چون هر شهر مدرن جایی است که خدایش در کسوف است، و برخلاف ظاهر با شکوه و ساختار عقلانی‌‌اش، طبقات اجتماعی‌ از خون و گوشت هم تغذیه می‌کنند. 
فرد نیهیلیست نمی‌تواند به هیچ معیاری برای درستی و نادرستی اعمال بیاویزد، ازین روست که ما  راسکلنیکوف را مدام در حال گفتگوی دیوانه وار با خود و پرسش درباره ارزش واقعی اعمال و  افکارش می‌بینیم. او همچنین گوشه گیر است و به ارزش‌های گله‌ای جامعه و اطرافیانش می‌خندد زیرا که اقتضای نیهیلیست بودن تو خالی به نظر رسیدن این ارزش‌هاست. اما رنجِ بودن در چنین وضعی او را وا می‌دارد تا خود را به دسته «غیرعادیان» متعلق بداند و بخواهد  فراتر از قانون دست به اصلاحات اجتماعی بزند به قول خودش «شپش»‌های عامی را از زمین محو کند. او دست به قتل می‌زند اما نه برای پول و یا از سر نفرت، بیشتر به عنوان بخشی از محاجه‌ی بی پایان درونی خودش در مورد چیستی و معنای زندگی. 
اما تفاوت‌های جدی بین خوانش نیچه از ابرمرد و روایت داستایوسکی وجود دارد. هر چند تلاش برای ابر مرد بودن برای نیچه اشاره به نحوه‌ای از زیست متعالیِ انسان محور دارد، به نظر می‌رسد در نزد داستایوسکی (علی رغم تلاشش برای بی طرف ماندن) به یک گمراهی یا وضعیتی از تاریکی موقت می‌ماند. این تفاوت به خوبی خود را در اختلاف نگاه دو متفکر به مفهوم رنج و تاثیرات آن نشان می‌دهد. برای نیچه رنجِ بودن، راهی است برای خلق زندگی به مثابه‌ی یک اثر هنری، جایی که می‌توان آزادانه دست به آفرینش زد و اگر لازم باشد خدا را به دست خود نقاشی کرد. اما داستایوسکی درگیر یافتن مجدد خدای حقیقی در عصر بی‌خدایی است، از همین رو رنج را تقدیس می‌کند ( همانند یک مسیحی واقعی!) و آن را امر ضروری برای بازگشتن به آغوش ایمان می‌داند. به همین دلیل در داستان، راسکلنیکوف نه خودکشی می‌کند (چون اگر واقعا یک نیهیلیست باشید، به قول کامو تنها سوال فلسفی جدی این است که باید خودکشی کنیم یا خیر!) نه رنج را مایه‌ای برای ادامه اصلاحاتش قرار می‌دهد. او اعتراف می‌کند و رنج مقدسی را می‌پذیرد که باعث شسته شدن گناهانش شود. به نظر می‌رسد در نظر داستایوسکی همین رنج است که در نهایت او را از دنیای موهومات و شک بیرون می‌کشد و باعث می‌شود در یک لحظه قطعی به سونیا (مظهر ایمان در داستان) از ته دل عشق بورزد.

          
رها

1400/12/02

            بدون شک برای کسی که قلبا" از اشتباهش احساس پشیمونی می‌کنه، هیچ مجازاتی سخت‌ تر از این نیست که یک عمر با حس سرزنش و بار احساس گناهی که خودش صادقانه بهش رسیده، زندگی کنه. اما این وسط تکلیف تویی که با وجود گناهانت، همچنان معتقدی که بی گناهی و سزاوار مجازات نیستی، چی می تونه باشه !؟ قطعا تحمل مجازات برای گناهانِ به باورِ خودت نکرده ت، هزاران بار می تونه عذاب آورتر از زمانی باشه که حداقل می دونی داری برای اشتباهی مجازات می شی که لایقش هستی.

به قول فلوبر
"اگر رنج های ما به حال کسی سودی داشت، لااقل می توانستیم به نام این که فداکاری می کنیم خودمان را کمی دلداری دهیم"

هیچ شکی در اینکه زندگی ناعادلانه ست وجود نداره، حتی در اینکه خدا هم در این ناعادلانه تقسیم کردن سرگذشت آدم ها مقصره شکی نیست، اما اصلا همه ی اینا می تونه بهانه ای باشه برای اینکه به خودمون اجازه بدیم زندگی یه نفر دیگه رو، حالا هر چقدر هم پست و بی ارزش، بگیریم !؟ جوابش از نظر داستایوسکی هم مثبته هم منفی. (حاوی اسپویل):یعنی همون قدری که راسکلنیکف این حقو داشت که زندگیه اون پیرزن کذایی رو بگیره، به همون اندازه هم حق انجام چنین کاری رو نداشت. حالا چرا!؟
دیگه خودتون برید کتاب رو بخونید تا بفهمید
^^
-----
یه توصیه هم برای اونایی که مایلن کتاب رو بخونن دارم.
کتاب تا 400 صفحه اول فوق العاده خسته کننده و ملال آوره، پس انتظاری از ش نداشته باشین.200 صفحه ی بعدی بهتر از بخش ابتدایی هست و داستان کم کم شروع به اوج گرفتن می کنه، 100 صفه ی آخر هم که شاهکار اصلی ماجراست و احتمالا اگر به خاطر همین صد صفحه ی اخر نبود، دو امتیاز هم به کتاب نمی دادم :)) خلاصه که با این کتاب صبور باشید تا از خوندنش لذت ببرید ^^

تاریخ خوانش : 2019/04/26
          
            قطعا این کتاب از آثاری‌ست که باید خواند. داستایفسکی نیاز به معرفی ندارد و جنایت و مکافات نیز هم. ترجمه خوب مترجم را در کنار این‌ها بگذارید و به یک اثر سرگرم‌کننده و جذاب می‌رسید. کتاب شاید در ابتدا کمی خسته‌کننده باشد، اما کمی به آن فرصت دهید، شما را جذب خواهد کرد. داستان جذابیت زیادی دارد، جوانی که از درس و دانشگاه افتاده و معشوقه‌اش از دنیا رفته و از زندگی عادی‌اش فاصله گرفته است، افسرده است و روز و شب در اتاق کوچکش تنها و بی‌کس دراز می‌کشد، با این حال مثل همه شخصیت‌های داستان‌های داستایفسکی اهل اندیشه است و فلسفه دارد و معتقد است افراد خاصی در تاریخ هستند که می‌توانند از هر مرز و قانونی عبور کنند، برای اهدافی بزرگ، برای تغییر و تحول، و با همین فلسفه‌اش مرتکب جنایت می‌شود، تا خود و دیگران را از منجلاب بیرون بکشد، تا از سدی عبور کند، برای هدفی بزرگتر. 
در این کتاب به وضوح می‌بینیم که چگونه فلسفه‌ای در ذهن یک جوان تبدیل به عمل می‌شود، فلسفه چگونه می‌تواند زندگی فرد را تغییر دهد، چقدر دیدگاه‌های نظری و اخلاقی درباره زندگی قدرتمند هستند و تاثیرگذار، جوانی که می‌اندیشد و اندیشه‌اش را هم در نشریات منتشر می‌کند و بدان عمل می‌کند و فلسفه‌ای که به گمان عده‌ای اشتباه است و به گمان بقیه درست، زندگی‌اش را به آتش می‌کشد.  و مخاطب مدام با خود فکر می‌کند که آیا اخلاق ترسیم شده توسط شخصیت اصلی قابل دفاع است؟ و در این حال با ترس مدام وی از شکار شدن توسط پلیس همراه می‌شود، با وسواس بیش‌ از اندازه‌اش برای از بین بردن اثر جنایت و وضعیت روانی‌اش که بیش از پیش تحلیل می‌رود... مخاطب برای جوان بی‌نوا دل می‌سوزاند و داستایفسکی می‌داند چگونه همدردی مخاطب را برانگیزد. 
جنایت و مکافات فقط تعقیب و گریز و بازی روانی بازپرس و جوانِ خطاکار نیست. رودیا، شخصیت اصلی داستان، در بحرانِ پس از جنایت با دردسری جدید روبرو می‌شود، مادر و خواهرش از شهری دیکر به دیدارش می‌آیند و انبوهی از مشکلات را با خود می‌آورند، و رودیا با وجود ترس از شکار شدن مجبور است به حل و فصل مسائل خانوادگی‌اش بپردازد، از ازدواج خواهرش با مردی عوضی جلوگیری کند و غیرت نشان دهد و از خانواده‌ای دیگر که به تازگی یتیم شده نیز حمایت کند. و واقعا کیست که با جوان بی‌نوای داستان همدردی نکند، او را و فلسفه‌اش را نپذیرد و اجازه عبور از موانع را به او ندهد... و نویسنده موفق می‌شود و برای مخاطب راهی جز حق دادن به جنایتکار نمی‌دهد، و این هنر داستایفسکی‌ست. 
جنایت و مکافات رمان تاریکی‌ست که کورسوی نور در آن دیده می‌شود، غم‌انگیز است اما نسیم شادی و امید نیز در آن جریان دارد، خشن و سنگدل است اما عشق نیز در آن پررنگ است. این اثر داستایفسکی به معنای واقعی کلمه شاهکار است، هرچند به شخصه قمارباز، رمان کوتاه او را ترجیح می‌دهم، آن نیز داستان جوانی‌ست که فلسفه دارد و جرئت، متفاوت فکر می‌کند و در آتش عشق و مصائب روزگار می‌سوزد، حتما هر دو کتاب را بخوانید، حتما می‌ارزد.

          
            «جنایت و مکافات»
فئودور داستایفسکی
خشم چیست؟ این حجم انبوه از نفرت و دل بهم زدگی از کجا می آید؟‌ حس تهوع ناشی از مشاهده ی رزایل اخلاقی موجود در جامعه چگونه التیام میابد؟
آیا هدف وسیله را توجیه می کند؟ آیا قدرت مطلق توجیه گر هرگونه اعمال خشونت و تجاوزگری است؟
اینها برخی از سوالات مهمی است که با مطالعه ی این رمان مهم برای مخاطب طرح می گردد.
داستان را لو نخواهم داد، اما اگر بخواهم حس خودم را نسبت به اثر بگویم، می توانم بگم که از گفتگوهای روانکاوانه پورفیری و راسکولنیکف لذت بردم،از انتخاب سونیا برای تکیه گاه شدن شخصیت متزلزل راسکولنیکف حیرت کردم(انتخابی که در فیلم های وسترن آمریکایی هم تقلید شد)،از لودگی های مادر سونیا که هنرمندانه حس ترحم و دلسوزی مخاطب را بر می انگیزاند خوشم آمد،اما با تمام اینها حجم داستان بی دلیل اینقدر طولانی شده چرا که نشان دادن مکافات عمل رودیون این همه جزئیات غیر مرتبط با پرونده را طلب نمی کرد.
این بلندترین کتاب این دوره از مطالعات من بود و با این حال از کارهای خوب داستایفسکی برای خود من به شمار می آید.
          
                ماجرای این کتاب داستان افرادی است که خود را پاک از هر گناهی می‌دانند و سعی می‌کنند افراد گناهکار را بنابر قانون خودساخته‌شان مجازات کنند.
راسکلنیکف جوان با استعداد و دانشجو که از روی فقر و شرایط سخت حاکم بر جامعه مسیر اشتباهی را طی می‌کند. بجای اینکه بر استعداد خود تکیه کند سعی می‌کنند به دنبال مقصر گشته و برایش از جانب خود حکم صادر کند. غافل از اینکه بعد از اجرای آن حکم، خودش باید مکافات بکشد.
راسکلنیکف معنای زندگی را گم کرده بود و به همین‌دلیل سردرگم شد.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.