بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سفر به انتهای شب

سفر به انتهای شب

سفر به انتهای شب

4.2
29 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

50

خواهم خواند

60

خشم و انزجار لویی فردینان سلین از موضوعی که خودش، آن را حماقت و دورویی جامعه می نامد، تقریبا در تمامی صفحات رمان سفر به انتهای شب به چشم می خورد. این رمان که از شیوه ی روایی رک و البته محاوره ای و ملموس بهره می برد، سمفونی ادبی ای است از خشونت، بی رحمی و پوچ گرایی. این کتاب در زمان انتشار در سال 1932، اغلب منتقدان را شوکه کرد و خیلی زود به موفقیت های بزرگی در سراسر اروپا و آمریکا به دست آورد. کتاب، سفرهای ضد قهرمان داستان، خرده بورژوایی به نام باردامو، را از خرابه های به جا مانده از جنگ جهانی اول به جنگلی در آفریقا، نیویورک و دیترویت را روایت می کند و سرانجام زندگی این شخص را به عنوان دکتری شکست خورده در پاریس به تصویر می کشد. سفر به انتهای شب، مخاطبین را وارد دنیایی بی رحم و شوکه کننده می کند و پایان عجیب و پیش بینی ناپذیر آن تا مدت ها در ذهن خوانندگان این اثر باقی خواهد ماند.

لیست‌های مرتبط به سفر به انتهای شب

نمایش همه
حماسه گیلگمشافسانه های جهان باستان "ایلیاد و ادیسه"ماهاباراتا

۱۰۰ کتاب برتر جهان؟!.(بعضی هاش هم در ایران نیست)

88 کتاب

بین‌النهرین ۱۸۰۰ ق. م حماسه گیلگمش. یونان ۷۰۰ ق. م ایلیاد و ادیسه . هومر هند ۵۰۰ ق. م مهاباراتا یونان ۴۳۱ ق. م مده آ. ائوریپیدس یونان ۴۲۸ ق. م ادیپ شهریار . سوفکلس فلسطین ۴۰۰ ق. م کتاب ایوب ایران ۴۰۰ ق. م هزار و یکشب هند ۳۰۰ ق. رامایانا . والمیکی ایتالیا ۲۹–۱۹ ق. انئید . ویرژیل ایتالیا ۱۰ ق. م-۱۹ دگردیسی‌ها . اوید هند ۲۰۰ شکونتلا . کالیداس ژاپن ۱۰۰۰ افسانه گنجی موراساکی شیکیبو ایران ۱۲۰۰ بوستان سعدی ایران ۱۲۶۰ مثنوی معنوی مولوی ایسلند ۱۳۰۰ سرگذشت نیال ایتالیا ۱۳۰۸–۱۳۲۱ کمدی الهی . دانته آلیگیری ایتالیا ۱۳۴۸ دکامرون . جووانی بوکاچو انگلیس ۱۳۷۲ حکایت‌های کنتربری جفری چاسر فرانسه ۱۵۳۲ گارگانتوا و پانتاگروئل فرانسوا رابله فرانسه ۱۵۹۲ مقالات میشل دو مونتنی انگلیس ۱۵۹۹–۱۶۰۳ هملت ویلیام شکسپیر انگلیس ۱۶۰۳ اتلو ویلیام شکسپیر انگلیس ۱۶۰۵ لیرشاه ویلیام شکسپیر اسپانیا ۱۶۰۵ دن کیشوت میگوئل سروانتس ایرلند ۱۷۲۶ سفرهای گالیور جوناتان سویفت ایرلند ۱۷۶۰–۱۷۶۷ زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی لارنس استرن فرانسه ۱۷۷۱–۱۷۷۸ ژاک قضا و قدری و اربابش دنیس دیدرو انگلیس ۱۸۱۳ غرور و تعصب جین اوستین آلمان ۱۸۲۸ فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته ایتالیا ۱۷۹۸–۱۸۳۷ مجموعهٔ اشعار گیاکومو لئوپاردی فرانسه ۱۸۳۰ سرخ و سیاه استاندال فرانسه ۱۸۳۵ بابا گوریو انوره دو بالزاک دانمارک ۱۸۰۵–۱۸۷۵ داستان‌ها و قصه‌ها هانس کریستیان آندرسن روسیه ۱۸۴۲ نفوس مرده نیکلای گوگول آمریکا ۱۸۰۹–۱۸۴۹ مجموعه داستانها ادگار آلن پو انگلیس ۱۸۴۷ بلندی‌های بادگیر‌ امیلی برونته آمریکا ۱۸۵۱ موبی‌دیک هرمان ملویل آمریکا ۱۸۵۵ برگ‌های علف والت ویتمن فرانسه ۱۸۵۷ مادام بواری گوستاو فلوبر انگلیس ۱۸۶۰ آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز انگلیس ۱۸۷۱–۱۸۷۷ میدل مارچ جورج الیوت فرانسه ۱۸۲۱–۸۰ تربیت احساسات گوستاو فلوبر روسیه ۱۸۶۶ جنایت و مکافات فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۶۹ ابله فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۷۲ شیاطین (جن زدگان) فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۸۰ برادران کارامازوف فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۶۹ جنگ و صلح لی یف نیکالاوریج تولستوی روسیه ۱۸۷۷ آنا کارنینا لی یف نیکالاوریج تولستوی روسیه ۱۸۸۶ مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالاوریج تولستوی نروژ ۱۸۷۹ خانه عروسک هنریک ایبسن آمریکا ۱۸۸۴ ماجراهای هاکلبری فین مارک توین نروژ ۱۸۹۰ گرسنه کنوت هامسون آلمان ۱۹۰۱ بودنبروک‌ها توماس مان انگلیس ۱۹۰۴ نوسترومو جوزف کنراد روسیه ۱۸۶۰–۱۹۰۴ مجموعه داستان‌ها آنتون پاولوویچ چخوف ایتالیا ۱۹۲۳ وجدان زنو ایتالو اسوو فرانسه ۱۹۱۳–۱۹۲۷ در جستجوی زمان از دست رفته مارسل پروست آلمان ۱۹۲۴ کوه جادو توماس مان آلمان ۱۹۲۹ برلین، میدان الکساندر آلفرد دوبلین اتریش ۱۹۳۰–۴۳ مرد بدون خاصیت روبرت موزیل چین ۱۹۱۸ دفتر خاطرات مرد دیوانه لو خوان ایرلند ۱۹۲۲ اولیس جیمز جویس انگلیس ۱۹۲۷ به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف انگلیس ۱۹۲۵ خانم دالوی ویرجینیا وولف آلمان ۱۹۲۳ محاکمه (رمان) فرانتس کافکا آلمان ۱۹۲۴ قصر فرانتس کافکا آلمان ۱۹۲۴ مجموعه داستانهای کافکا فرانتس کافکا یونان ۱۹۴۶ زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس انگلیس ۱۸۸۵–۱۹۳۰ پسران و عشاق دی. اچ. لارنس پرتغال ۱۹۱۳–۳۴ کتاب دلواپسی فرناندو پسوآ فرانسه ۱۹۳۲ سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین آمریکا ۱۹۲۹ خشم و هیاهو ویلیام فاکنر آمریکا ۱۹۳۶ ابشالوم، ابشالوم ویلیام فاکنر آمریکا ۱۹۲۹ وداع با اسلحه ارنست همینگوی اسپانیا ۱۹۲۸ قصیده‌های کولی‌ها فدریکو گارسیا لورکا آمریکا ۱۹۵۲ پیرمرد و دریا ارنست همینگوی ژاپن ۱۹۴۸ صدایی از کوهستان یاسوناری کاواباتا روسیه ۱۹۵۵ لولیتا ولادیمیر ناباکوف آرژانتین ۱۹۵۱ هزارتوهای بورخس خورخه لوئیس بورخس ایسلند ۱۹۰۲–۱۹۹۸ مردم مستقل هالدور لاکسنس فرانسه ۱۹۰۳–۱۹۸۷ خاطرات آدرین مارگریت یورسنار ایرلند ۱۹۵۱–۵۵ مولی، مالون می‌میرد، بی‌نام ساموئل بکت سوئد ۱۹۰۷–۲۰۰۲ پی‌پی جوراب‌بلنده آسترید لیندگرن برزیل ۱۹۵۶ شیطان در راه گویمارس روزا الجزایر ۱۹۴۲ بیگانه آلبر کامو آمریکا ۱۹۰۸ مرد نامریی رالف الیسون مکزیک ۱۹۱۸–۱۹۸۶ پدرو پارامو خوان رولفو رومانی ۱۹۲۰ - ? اشعار پل سلان نیجریه ۱۹۵۸ همه چیز فرو می‌پاشد چینوآ آچه‌به مصر ۱۹۸۰ بچه‌های محله ما نجیب محفوظ آلمان ۱۹۵۹ طبل حلبی گونتر گراس انگلیس ۱۹۶۲ دفترچه طلایی دوریس لسینگ سودان ۱۹۶۶ موسم هجرت به شمال طیب صالح کلمبیا ۱۹۶۷ صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز ایتالیا ۱۹۷۹ تاریخ(مورانته) الزا مورانته هند ۱۹۸۰ بچه‌های نیمه‌شب سلمان رشدی کلمبیا ۱۹۸۵ عشق در زمان وبا گابریل گارسیا مارکز آمریکا ۱۹۸۷ دلبند تونی موریسون پرتغال ۱۹۹۵ کوری (رمان) ژوزه ساراماگو

یادداشت‌های مرتبط به سفر به انتهای شب

            عوامل زیادی باعث شد از این کتاب آنچنان که انتظار داشتم لذت نبرم و بی‌تردید اولین مورد وضع ناجور کشوره و حال هیچ کس که جور نیست. دومیش هم آنفولانزای شدیدیه که ده روزه خانه‌نشینم کرده.
.

اما تو موارد مربوط به خود کتاب و ترجمه:
بعضی جاها واقعا احساس می‌کردم چیزی که دارم می‌خوانم محصول مشترک سلین و غبراییه. آخه اینقدر سانسور و تغییر؟ خب مگه مجبورید چاپ کنید؟
مورد بعدی هم باز مربوط به ترجمه‌ست.تا جایی که من متوجه شدم سلین به بازی‌های زبانیش معروفه و این بازی‌ها قطعا در ترجمه از دست میره مگر این که مترجم خیلی چیره‌دست باشه.
.
من کلا خیلی با ادبیات فرانسه ارتباط برقرار نمی‌کنم ولی می‌تونم بگم این بهترین کتاب ادبیات فرانسه بود که خواندم. داستان‌پردازیش رو دوست داشتم؛ این که خیلی زیاده‌گویی نمی‌کرد رو هم همینطور. با این همه، با توجه به ریویوها و نقدها و تعریف‌هایی که شنیده و خوانده بودم انتظارم ازش خیلی بیشتر بود. واقعا سخاوتمندانه بهش امتیاز دادم چون فکر کردم ممکنه شرایط جسمی و روحیم رو نظرم اثر گذاشته باشه.
.
خلاصه که:
با نگاه یک شاهکار سراغش نرید
و اگر فرانسوی بلدید، خوش به حالتون. فرانسه‌ش رو بخوانید.
          
            به نام او

برخی از نویسنده‌ها و شاعران هستند که باید آثارشان را در خفا بخوانی، لذت ببری و جز به عده‌ای معدود توصیه نکنی هرچند که بسیار دوستشان داری و علاقه داری دیگران هم از اثر ادبی این بزرگان بهره‌مند شوند، برای من لویی فردینان سلین یکی از این بزرگان است

من شیفته ادبیات فرانسه نیستم، با این که رمانهای کمی از این ادبیات نخوانده‌ام. به غیر از چند اثر علاقه خاصی به فرانسوی‌ها ندارم، ولی سلین برایم چیز دیگریست انگار اصلا فرانسوی نیست اصلا ادا و اصول‌های نویسندگان فرانسوی را ندارد، به عبارتی با توجه به کلیشه‌هایی که می‌توان برای این ادبیات برشمرد سلین یک ضدفرانسوی تمام عیار است یک نویسنده عصیانگرِ عصبانیِ بی‌چاک و دهن که با سبک خاصش به ریش هرچه معیار زیباشناسیک مرسوم است، می‌خندد و همین امر است که او را چه در زمان حیات و چه پس از آن مطرود و منزوی کرده است

از سلین سه کتابش را به این ترتیب خوانده‌ام: مرگ قسطی ، دسته دلقکها و سفر به انتهای شب
در این بین دو کتاب اولِ سلین سفر... و مرگ قسطی آثار بهتری هستند و به زعم بسیاری تنها این دو کتاب را می‌توان جزو آثار داستانی به حساب آورد کتابهای پس از این دو کتاب با افراطهایی که سلین در سبک خاص خود داشته بیشتر به مقالات و نوشته‌های تند و گزنده‌ای شباهت دارد که سلین در دوران شهرت برای تقابل با جریانهای مخالفش نوشته است
خودِ من نتوانستم دسته دلقکها را به پایان برسانم. البته اگر این کتابها را به زبان فرانسه بخوانیم حتما از ظرافتهای زبانی سلین حظ خواهیم برد
به هر رو سفر... و مرگ قسطی، خصوصا سفر... دارای ساختار کلاسیکتری ست و بیشتر از همه کتابهایش می‌تواند مخاطب را جذب کند

و اما چرا من خواندن برخی از رمانهایِ افرادی چون سلین، گونتر گراس و گابریل گارسیا مارکز را به همه دوستان توصیه نمی‌کنم؟
باید بگویم کاملا به دو گانه رمانهای مردانه و زنانه معتقدم و فضای صریح و عریانی که گراس در طبل حلبی مارکز در صدسال تنهایی به نمایش می‌گذارند را مناسب بانوان نمی‌دانم چرا که این فضاها به شدت مردانه است و دریافتی که یک مرد از این آثار دارد اصلا قابل مقایسه با دریافت یک خانم نیست. و از طرفی این کتابها ممکن است افراد مبادی آداب را پس بزند، پس من به همه دوستان توصیه نمی‌کنم، تشخیص با خود عزیزان

به هر رو خواندن سفر به انتهای شب با ترجمه مرحوم فرهاد غبرایی برای من بسیار لذت‌بخش بود
          
            گفتار اندر ستایشِ نویسنده
این اولین کتابی بود که از سلین خواندم اما برای اینکه به عشقم نسبت به قلمِ سلین اعتراف کنم خواندنِ چند فصلِ ابتدایی کافی بود!
از نظرِ من قلمِ سلین، جذاب‌ترین، ناب‌ترین، خاص‌ترین و اصیل‌ترین قلمِ سیاهی‌ست که تا به امروز خوانده‌ام.
سیاه، سیاه، سیاه و دیگر هیچ...‌‌ !
آقای سلین خوشحالم که قبل از مرگم حداقل یک کتاب از شما خواندم و امیدوارم آنقدر عمر داشته باشم تا بتوانم سایر کتاب‌های شما را بخوانم.

گفتار اندر ستایشِ مترجم
هرچقدر که آقای «مهدی غبرایی» برادرِ مترجمِ این کتاب حرص من را با ترجمه‌هایش در آورده بود، استادِ مرحوم فرهاد غبرایی با ترجمه‌اش از دلِ من درآورد.
حقیقتا با توجه به مقدمه‌ای که استاد غبرایی در ابتدای کتاب نوشته بود و در بخشِ بالایی آن را قرار دادم انتظارِ خواندنِ کتابِ بسیار سختی داشتم اما مترجم انقدر متنِ روانی ارائه کرده بود که از خواندنِ سطر به سطرِ کتاب لذت بردم.
بنده‌ی حقیر اولا به عنوانِ یک خواننده و دوما به عنوانِ یک گیلک و همزبان صمیمانه بابت این ترجمه‌ی فوق‌العاده از ایشان تشکر و برایِ روحشان طلبِ آرامش و شادی می‌کنم.

گفتار اندر داستانِ کتاب
فردینان بارداموی دوست‌داشتنی شخصیتِ اول رمان است، او در جوانی به شکلی که در کتاب می‌خوانیم به جنگ می‌رود اما خیلی زود که با واقعیت‌های جنگ روبرو می‌شود تصمیم به فرار می‌گیرد.
اینبار پس از خروج از جنگ به شکلی که در کتاب می‌خوانیم به یکی از مستعمراتِ فرانسه در آفریقا سفر می‌کند و زندگی در آنجا نیز باب میلِ او نیست!
به شکلِ جالبی که در کتاب می‌خوانیم به امریکا سفر می‌کند و سر از نیویورک در می‌آورد و با تمامِ اتفاقاتِ جالبی که از این سفر می‌خوانیم اما نهایتا همان همیشگی یعنی آنجا هم بند نمی‌شود و اینبار تصمیم به برگشت به فرانسه می‌گیرد و ... .

گفتار اندر محتوای کتاب
سیاه، سیاه، سیاه و دیگر هیچ!
این تمامِ کتاب است، همه چیز در کتاب سیاه است و فرقی نداشت فردینان بارداموی دوست داشتنیِ کتاب در جنگ باشد یا نباشد، عاشق شود یا فارغ، بی پول شود یا پولدار، تنها باشد یا در جمع و ... ما با یک سیاهیِ مطلق طرفتیم اما از دیدِ من نه هر سیاهی و سیاهیِ این کتاب قشنگترین سیاهی بود که تا به امروز دیده‌ و درک کرده‌ام.
همزاد پنداریِ من با فردینان باردامو در حدی بسیار فراتر از حدی بود که کتابِ «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های سرگشتگی» به قلمِ موراکامی را می‌خواندم!
اعتراف می‌کنم هنوز هم از همه چیز گریزانم!
ما نمی‌دانیم چه باعث شد فردینان باردامو اینگونه از همه‌چیز گریزان شود اما من می‌دانم که چرا و چه شد از همه چیز، همه‌کس و همه‌جا گریزانم و کسی چه می‌داند؟ شاید او گذشته‌ی زندگیِ من است! شاید.

نقل‌قول نامه

"وقتی کسی قوه‌ی تخیل نداشته باشد،‌مردن برایش مهم نیست،‌اما وقتی داشته باشد ثقیل است."

"مرضِ دروغ گفتن و باور کردن عینِ جرب واگیر دارد."

"هرکس به نحوی برای گذشتِ زمان افسوس می‌خورد."

"دست برداشتن از زندگی خیلی آسان‌تر است تا دست برداشتن از عشق!
میلِ به عشق ورزی چاره ناپذیر است مثلِ میل به خاراندنِ تنِ آدم."

"برای آدم‌های بیچاره دو راهِ خوب برای مردن هست، یا در اثرِ بی اعتناییِ مطلقِ همنوعان در زمانِ صلح، یا در اثرِ شوقِ آدمکشیِ همین همنوعان در زمانِ جنگ."

"هیچ چیزی بدتر از جنگ نیست."

"اعتماد داشتن به آدم‌ها خودش تا اندازه‌ای مردن است."

"پایین تنه برای فقرا یک جور معدن طلای دمِ دست به حساب می‌اید."

"زیبایی مثلِ الکل و رفاه است، آدم بهش عادت می‌کند و بی‌اعتنا از کنارش می‌گذرد."

"مردم در ازای خدمتی که بهشان بکنی از تو انتقام می‌گیرند."

"وقتی‌که از تهِ دل تسلیم شده باشی از هرچیزِِ ناقابلی هم لذت می‌بری."

"پزشکی هم کارِ چرندی است. وقتی که در خدمتِ اغنیا هستی می‌شوی نوکرشان، وسطِ فقرا که هستی مثلِ این است که دزد باشی."

"دنبالِ فریادهایی که شنیده‌ای همیشه فریادهای دیگری هم هست که نشنیده‌ای یا نفهمیده‌ای."

"وقتی‌ آدم می‌داند که اوضاعش از چه قرار است، کلمات به چه دردی می‌خورند؟ فقط به دردِ داد زدن. فقط همین."

"پیر شدن یعنی پیدا نکردنِ نقشِ با حرارتی برای بازی کردن، یعنی افتادن توی تعطیلیِ بی‌مزه‌ای که طیِ آن منتظرِ هیچ چیز نیستی جز مرگ."

"وقتی که دیوِ بوگندوی فلاکت پاپی‌ات می‌شود، دیگر این پا و آن پا کردن چه موردی دارد؟ سکوت و بعد هم فلنگ را بستن عاقلانه‌تر از هر کاری است."

"مردم کارهای جدی را فقط در ظاهر تحمل می‌کنند. اپیدمی‌ها وقتی تمام می‌شوند که میکروب‌ها از سمِ خودشان به تنگ بیایند."

"خوشبختیِ این دنیا در این است که با لذت بمیری، یعنی درونِ لذت... باقی‌اش هیچ است، ترس است که نمی‌گذارد اقرار کنی و هنر."

"وقتی سعی کنی به کمکِ دروغ، یعنی تنها دارایی‌ِ فقرا با اغنیا یکی بشوی، آن‌وقت از لاکِ حقارت‌های روزمره‌ات بیرون می‌ای."

"هرکسی برای گریز از فلاکتِ خصوصی‌اش دلایلی پیدا دارد و هر کدام از ما برای رسیدن به مقصود در شرایط موجود راهِ نبوغ‌آمیزی را پیدا می‌کنیم. خوشا به حالِ آنان‌که به فاحشه‌خانه اکتفا می‌کنند."

"هرگز فورا بدبختیِ کسی را باور نکنید. بپرسید که می‌تواند بخوابد یا نه؟ اگر جواب مثبت باشد، همه چیز روبراه است. همین کافی‌ است."

"بگذار دیگران هرچه دل‌شان می‌خواهد بگویند و فکر کنند، ولی واقعیت این است که زندگی حتی قبل از اینکه ما برای همیشه ترکش کنیم، ترک‌مان می‌کند."


کارنامه
بدون هیچ‌گونه لطف و ارفاق ۵ستاره برای این کتاب منظور می‌کنم و خواندنِ این کتاب را به دوستانی که قلمِ سیاه را می‌پسندند پیشنهاد می‌کنم.

دانلود نامه
فایلِ پی‌دی‌اف کتاب با ترجمه‌ی استاد فرهاد غبرایی و همچنین فایلِ ای‌پابِ کتاب به زبانِ انگلیسی را در کانالِ تلگرام آپلود نموده‌ام و در صورتِ نیاز می‌توانید آن‌ها را از لینک‌های زیر دانلود نمایید.
https://t.me/reviewsbysoheil/204
https://t.me/reviewsbysoheil/205
          
            سفر به انتهای شب

سه نکته ابتدایی متن بنایی بر معرفی کتاب ندارند و مخاطب آن افرادی هستند که این کتاب را قبلا مطالعه کرده اند. به گمان من کسانی که می خواهند این رمان را بخواند شایسته است این چند بند انتقادی را مدنظر قرار دهند! در بند ۴ تا آخر این نوشته به همان معرفی همیشگی خودمان باز می گردیم.  
١- در چهل صفحه ابتدایی نق و نوق شخصیت اصلی را شاهد هستیم که زمین و زمان را بهم می دوزد و از جنگ بد می گوید. جنگی که خود از ابتدا با یک شرط بندی و رو کم کنی احمقانه در آن شرکت کرد اما با دیدن واقعیت های تلخ و وحشتناک آن فورا به ضد تمام ارزش های موجود در فضای دفاع از فرانسه تبدیل می شود. بنگرید آن ورود را و به هر دری زدن برای خروج.

٢-امیدوارم از این حرف ها اشتباه برداشت نشود! بنده در دفاع و طرفداری از جنگ و کشتن قلم نمی زنم اما وقتی می بینم دوستان طرفدار صلح و صفا به هر دلیل آثاری را که نوعا پیش زمینه  های گوناگونی می توانند داشته باشند به مانیفیست صلح خواهی تفسیر می کنند و لمیدن بر تخت نرم تن خواهی را بر "تلاش و از خود گذشتگی" ترجیح می دهند، در آن هنگام در طرف دیگر این میدان قرار می گیرم و سعی می کنم تا در تعدیل این رویه  بکوشم. شاید در نگاه این دوستان سخن از لطافت گل سرخ باغچه، صدای دلنواز پرندگان  در خیابان و نگاه های یواشکی به دختر جوان محله یا پاییدن پسر جذابی که از کوچه عبور می کند خاطرات خوشی است که معنا بخش زندگی است. غافل از آنکه آیا در میانسالی و کهنسالی که قوه عاقله اندکی بر شور احساسات پیشی گرفت باز هم چنین می اندیشند؟! و یا خفت و سر افکندگی فرار از آنچه به ناگزیر بخشی از زندگی این جهان است را به جان می خرند؟ 
٣-البته از طرفی باید به آن دسته از سربازانی مانند راوی داستان حق داد که خسته و ناامید از جنگی چنین طاقت فرسا با آلمانی هایی که تا همین چند سال پیش همسایه و مهمان بودند، به جنگ و نبرد بتازد و از خجالت بالا و پایین جبهه خودی در بیاید. راوی از حس پرچم دوستی و جمهوری خواهی می گوید و از اینکه تمام منافع این قبیل گنده گویی ها صرفا نصیب طبقه ای خاص می شود و دست آخر این مردم محروم و بی نان و نوا هستند که گوشت قربانی این آتش بازی های تمام نشدنی می شوند.

۴- از این بیانیه آتشین و انقلابی اگر بگذریم می رسیم به معرفی کتاب! کتاب به سبک گزارش نویسی داستانی نگاشته شده که به مدد توصیف دقیق و واقع گرایانه نویسنده و ترجمه خوب آقای غبرایی -بجز موارد اندکی که شاید نامانوس بود- از همان ابتدا به دل می نشیند و  یادآور آثار دیگری همچون "در غرب خبری نیست" و "سلاخ خانه شماره۵" می باشد. به گمانم مضامین ضد جنگ و و البته صراحت لهجه راوی شخص اول از دلایل اصلی ممانعت از ادامه چاپ این کتاب در ایران است. 

۵- جامعیت و پرداختن به بخش های مختلف درگیر در جنگ از مزایای این کتاب در مقایسه با دیگر آثار مشابه است. کمدی تلخ و مفرحی که بخش های خارج از جبهه را نشان می دهد واقعا خستگی ۴٠ صفحه اول را از تن در می آورد و کم کم شیرینی کتاب به جان مخاطب می نشاند. واقع گرا بخوانیدش یا اسیر کلیشه های مرسوم، باید به این نکته اذعان داشت که جایگاه زن در سفر به انتهای شب نهایتا ابزاری برای برآوردن امیال راوی است و یا حداکثر یادآور روزهای خوش زندگی نه چیزی بیش از آن.
۶- ساختار شکنی ها ی سلین در دویست صفحه ابتدایی این کتاب ۵٠٠ صفحه ای قابل تحمل است و از نگاه برخی منتقدان حرف های مگو و مهم تمام انسان های خسته از زندگی و مافیها را بیان کرده اما پس از آن ماشین داستان وارد سربالایی می شود و تحمل روزمرگی های ملال آور شخصیت اول داستان واقعا صبوری می طلبد. ٢٠ صفحه ی انتهایی داستان حاوی همان پایان دل انگیز و درخوری است که شاید زودتر باید رخ می داد.

پ١: از ترجمه عالی (من عادت ندارم خیلی از ترجمه تعریف کنم) آقای غبرایی و معادل سازی های جذاب و لحن مناسب داستان که واقعا مخاطب را با داستان همراه می‌کند لذت بردم.

پ٢: این داستان را نمی شود در حضور افراد خردسال و جمع خانواده همخوانی کرد! (گفته شده العاقل یکفیه الاشاره)
پایان
          
            سفر به انتهای شب اگرچه قبل از مرگ قسطی نوشته شده اما از لحاظ زمانی بعد از اون اتفاق می‌افته چرا که کتاب با شرکت در جنگ فردینان باردامو شروع میشه شخصی که ما در مرگ قسطی داستان کودکی‌اش رو خوندیم. کتاب عجیب و غریبه و من فقط دوست دارم دو پاراگراف از کتاب «سفر به انتهای شب سلین» نوشته‌ی «جان استارک» رو اینجا بنویسم.ه

از پیشگفتار کتاب:ه
ه«سفر به انتهای شب رمانی اتوبیوگرافیکال است. باردامو، قهرمان و راوی به جاهایی مختلف سفر میکند و در تجربیات توان‌فرسا شریک میشود، مکان‌ها و تجربیاتی که رمان‌نویس سالها قبل از نویسنده شدن به آنها سفر کرده یا از سر گذرانده است. اما رمان اتوبیوگرافیکال، اتوبیوگرافی نیست و ما نباید سفر به انتهای شب را به گونه‌ای بخوانیم که انگار گزارشی از نوعی غریب و غیرمتعارف می‌خوانیم، و گویی جذاب بودن روایت به نحوی مدیون راست بودن آن است. باردامو داستانش را به زبان اول‌شخص بازگو می‌کند اما او شخصیتی داخل این روایت است و این مولف نیست که صاف و ساده از زبان خودش حرف می‌زند. باردامو سلین نیست و نیز سفر به انتهای شب داستان بخشی از زندگی سلین نیست. اما هم قهرمان و هم پی‌رنگ کتاب به شیوه‌ای جالب توجه به حقایق خاصی از بیوگرافی مولف ارتباط پیدا می‌کند. این رمان با درک خلق و خوی به شدت نابهنجار مردی که آن را نوشته بیش از پیش جذاب می‌شود.»ه

از فصل اول کتاب:ه
ه«سفر به انتهای شب یکی از آثار برجسته ادبی مدرن، اثر انسان ستیزانه‌ی پرشور و گزنده و بلیغی است که نظیری در ادبیات فرانسه یا هیچ ادبیات دیگر ندارد. این اثر شصت و اندی سال پیش به طرزی فراموش ناشدنی و پیشگویانه پایه‌گذار عصری بود که بدبینی اکنونْ شایع را در در خصوص ظرفیت خباثت در طینت انسان و آینده‌ی بنی‌بشر نوید می‌داد. کتاب به شکلی بی رقیب بیانگر موقعیت انسان سرخورده و نا دین‌مدار است که در زندگی او نه اثری از لطف الهی هست و نه اینکه خرسندی و هیچگونه ایمانی او را به بهتر شدن اوضاع دلگرم می‌کند. تنها امید انسان این است که با پرت کردن حواس خود طاقت بیاورد. با این حال برای میلیون‌ها خواننده‌ی این کتاب به رغم همه‌ی بدبینی‌های گاه بی‌شرمانه‌اش کتابی لذت‌بخش و خوشایند بوده است. زیرا سلین در این اثر احساسات منفی خود را تا سطح هنر بر‌میکشد و ستایش از مهارت و استادی در وصف این احساسات را برای ما آسان می‌کند. اگر سلین امیدوار بوده است که با سهیم کردنمان در فلسفه‌ی زندگی نومیدانه‌اش روحیه‌ی ما را خراب کند، میشود گفت که شکست خورده است، این است دستاورد موفقیت آمیز و طنز سیاه رمان او که نتیجه‌اش معکوس است. ما به رغم ارزش‌های اخلاقی سلین، او را بی چون و چرا نویسنده می‌دانیم.»ه