معرفی کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن اثر بهزاد دانشگر

تندتر از عقربه ها حرکت کن

تندتر از عقربه ها حرکت کن

بهزاد دانشگر و 2 نفر دیگر
4.6
107 نفر |
55 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

31

خوانده‌ام

195

خواهم خواند

85

شابک
9786004413039
تعداد صفحات
306
تاریخ انتشار
1400/3/9

توضیحات

        کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن روایتی از زندگی جناب آقای نوید نجات بخش است که به کوشش آقای بهزاد دانشگر به رشته تحریر درآمده است.
این متن حاصل گفت وگوهای بهزاد دانشگر و نوید نجات بخش و دیدارهای مکرر ایشان از بهیارصنعت سپاهان در سال 1395 است.
این متن در این سالها توفیق نشر نمی یافت تنها به یک دلیل. نوید نجات بخش نگران بود که این متن در پی بت سازی از او و برجسته کردنش باشد. در این سالها، مدام تکرار می کرد نوید نجات بخش اهمیتی ندارد. این مسیر است که اهمیت دارد؛ مسیری که نوید نجات بخش با پیمودنش توفیقات زیادی به دست آورده است. پس باید از مسیر گفت و من این سال ها تلاش کردم او را قانع کنم که آن مسیر، بدون تجربه های شخصی نوید نجات بخش، می شوند یک مشت تعاریف و مفاهیم و کلیات که هم هجا گفته می شود؛ ولی کسی به آن ها اطمینان نمی کند. کسی درک مشترکی از آن ها ندارد و اگر نبود تاکید رهبر انقلاب در روایت فتوحات اقتصادی و علمی و صنعتی، شاید همۀ توضیحات من بی اثر می ماند. پس اگر جایی بیش از اندازه به وی پرداخته شده است، حاصل ناتوانی نگارنده در روایت آن مسیر بوده، نه خواستۀ نوید نجات بخش.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تندتر از عقربه ها حرکت کن

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به تندتر از عقربه ها حرکت کن

نمایش همه

پست‌های مرتبط به تندتر از عقربه ها حرکت کن

یادداشت‌ها

          حجم کتاب زیاده و پر از توضیحات درمورد تجهیزات پزشکی و کارهای مربوط به شرکت هست که این برای کسانی که به این حوزه ها و کسب اطلاعات در این موارد علاقه دارن و یا در فضای مشابه هستن نکته مثبتیه و ما رو با  کتاب فوق‌العاده و متفاوتی مواجه می‌کنه. اما همین موضوع می‌تونه برای کسانی که به این حوزه علاقه ندارن نکته منفی باشه و با خوندن حجم زیاد کتاب و بحث درمورد موضوعاتی که درموردش کنجکاو نیستی نمیشه از کتاب انگیزه گرفت و به عنوان کتاب انگیزشی خوندش.
در کل خودم هم که علاقه داشتم به موضوع روایت شده از یه جایی به بعد خسته شدم و فقط سعی می‌کردم زودتر کتاب رو تموم کنم. بعضی نکات هم که قرار بود از این روایت بهمون برسه خیلی زیاد و واضح تکرار می‌شد که اگر اینطور نبود و یه سری توضیحات اضافه هم حذف می‌شد، کتاب کم حجم‌تری داشتیم که مراتب می‌تونست تاثیر بهتری داشته باشه.
به یه نکته مثبت هم اشاره کنم اینکه برای کسانی که در فکر و در مسیر راه اندازی شرکت هستن این کتاب پر از تجربه های موثر مهندس نجات بخش در این مسیر هست که می‌تونه کمک کننده باشه.

در آخر اینکه روایت این تلاش ها و پیشرفت ها خیلی خوب و لازمه و انگیزه بخش هم هست اما اگر متن کتاب بیشتر مختصر و مفید باشه و کشش لازم رو داشته باشه بهتر میشه و عده بیشتری میتونن از مطالعش لذت ببرن.
        

7

          کتاب انگیزشی میخوای؟ تندتر از عقربه ها حرکت کن
کتاب مدیریتی میخوای؟ تندتر از عقربه ها حرکت کن
کتاب جهادی میخوای؟ تندتر از عقربه ها حرکت کن
کتاب امیدآفرین میخوای؟ تندتر از عقربه ها حرکت کن
کتاب موفقیت میخوای؟ تندتر از عقربه ها حرکت کن
کتاب کارآفرینی میخوای ؟ تندتر از عقربه ها حرکت کن
کی؟ مدرسان شریف؟ چی؟ مدرسان شریف

بعله. اگه بری تو اینترنت سرچ کنی : نوید... گوگل برات اینا رو لیست می‌کنه: نوید محمدزاده، نوید زردی، نوید افکاری، نوید محمودی و...
نوید نجات بخش اما پیشنهاد دهمش هم نیست.
اینم از بدبختی های ماست که آدمای موثر، آدمای بزرگ، آدمای مفید برای کشور و جامعه اینقدر ناشناخته و بی اهمیتن در بین مردم.

مهندس نوید نجات بخش پسر پزشکه اما خودش پزشک نشد. خودش عاشق کارای فنی و مهندسی بود و رفت تو کار تعمیر تجهیزات پزشکی. از تعیمر تجهیزات ساده میرسه به تعمیر تجهیزات پیچیده، بعد هم تولید قطعه های کوچیک و بزرگ و بعد هم ساخت دستگاه های مهم در عرصه پزشکی و درمان. تا جایی که دستگاهی میسازه که فقط ۴ تا شرکت در دنیا به تکنولوژی ساختش رسیدن... اونم نه تو یه فضای گل و بلبل که همه تشویقش کنن و براش کف و سوت بزنن و بگن آفرین برو جلو ما پشتتیم.
مسخره ش کردن، دست کمش گرفتن، نا امیدش کردن، سنگ هم انداختن اگه تونستن اما اون به راهش ادامه داد.
البته که حمایت ها و کمک هایی هم براش میرسید و خدا بزرگترین حامی ش بود‌.
وقتی کتاب رو میخوندم یه جاهایی آهنگ «پروا» محمد معتمدی تو ذهنم پلی میشد. 

بر من همه درها بسته شد و از پا ننشستم
آمد سوی من سنگ از هم سو اما نشکستم...

گاهی توضیحات تخصصی کار برام خسته کننده میشد. به نظرم میتونست کتاب کم حجم تری باشه. اما در مجموع شیرین بود. بخونید و لذتش رو ببرید. 
        

21

          بالاخره تموم شد...نمیدونم چطوری باید ازش بنویسم. 
کتاب دوتا بخش داشت، دوتا بخشی که در هم تنیده بودن.
 یه بخش داشت کارایی که کرده بود رو تعریف می کرد. مرحله به مرحله، تصمیم به تصمیم. این که یه آدم واقعی تو همین کشور خودمون از کجا شروع کرده و حالا کجاست. این که سر راهش سنگ انداختن، هدفشو درک نکردن، از طرف مقام های بالادستی دست کم گرفته شد. ولی کمم نبودن آدمای خوب، و دست خدا بالای دست همست.
بخش بعدی ولی، به نظرم جاهایی بود که از عقایدش می گفت. از چیزایی که تو این مسیر فهمیده بود. و من به جفت این قضایا نیاز داشتم. خیلی زیاد. البته روش انجام کار چون یه چیز عملیه، باید رو خودم کار کنم اما لااقل میدونم این روشم هست. و داستان عقاید...همه جای کتاب مدام یادآوری می کرد که باید به خدا اعتماد داشت، باید برای خدا و وظیفه ای که در قبال مردم داریم کار کنیم، این که برکت  و روزی دست خداست و ...
ولی یه چیزی بود مخصوص حال الان من .
"اصلا عادت کرده ایم همه چیز را خیلی زود بفهمیم. یعنی وقتی هم قبول می کنیم خدا برای ما برنامه ای دارد، می خواهیم خیلی زود بفهمیم چه برنامه ای. من فکر می کنم باید راه بیفتیم و با پیام ها و نشانه ها جلو برویم تا به مرور برنامه خدا را هم بفهمیم. شاید هنوز ظرفیتش را پیدا نکرده ایم. باید به مرور در مسیر ظرفیتش به وجود بیاید تا خدا هم برنامه اش را نشانمان بدهد." 
خیلی راست میگه. خیلی زیاد. وقتی که خوندمش انگار خدا بود که داشت بهم می گفت: وایسا! آروم بگیر...برو جلو، خودم می رسونمت به اون جایی که باید. انگار اون بود که بهم می گفت تنها و رها نیستی، نا امید نشو.
پس حالا که کتاب برای من شد دست خدا، به قول آقای نجات بخش اینو میگیریم یه نشونه از طرف خدا که حواسش بوده و هست. میریم که ببینیم آخر این جاده، به کجا ختم میشه.

        

15

          موقع گوش دادن به این کتاب خیلی جاها بغضم می‌گرفت... 
خیلی جاها با خودم فکر می‌کردم کاش منم اینطوری بودم، «واقعا» این‌طوری بودم...
چون این حرف‌هایی که آقای نجات‌بخش می‌زد با تمام عجیب بودنش اصلا عجیب نبود! 
این‌ها همون حرف‌هایی بود که بارها تو قرآن بهش برخوردیم. همون چیزهایی بود که در واقع به عنوان یه مسلمون باید بهش «باور» داشته باشیم...

این کتاب روایت عبادتی بود که در تک‌تک تصمیم‌های زندگی رخنه کرده و محدود به سر سجاده نیست...
وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ با زبون شتاب‌دهندهٔ خطی و دستگاه سی‌تی اسکن...
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا کف زمین کارآفرینی...
وقتی با تمام وجودت به أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ باور داری و وقتی دنبال خدمت کردن و عمل به وظیفه‌ای نه پول درآوردن به هر قیمتی! 

چند بار همه اینا رو خوندیم؟
چقدر واقعا باورشون داریم؟
چقدر این حرف‌ها یه مبنای واقعی برای انتخاب‌های ما تو تصمیمات کوچیک و بزرگ زندگیه؟

جالب بود که گوش دادن به این کتاب مصادف شد با خوندن کتاب راهنمای شکاکان (The Skeptic's Guide) آقای استیو نوولا، کسی که دیدن این نشونه‌ها تو زندگی رو چیزی بیشتر از یه مشت توهم مغزی نمی‌دونه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

این کتاب از زبون آقای مهندس نجات‌بخش ماجرای شکل‌گیری و پیشرفت پروژه‌های های‌تکی که ایشون و گروهشون در زمینهٔ تجهیزات پزشکی انجام دادن رو روایت می‌کنه.

به نظرم شنیدن این روایت‌ها برای همه، خصوصا نوجوون‌ها و جوون‌ها، واجبه. 
تا بدونن چه کارهایی تو این مملکت انجام میشه،
چه کارهایی میشه که انجام بشه...
و اینکه برای انجامش فقط باید نگاهت رو عوض کنی و به جای دست این و اون، چشمت به روزی‌رسون اصلی باشه...

و البته اینکه کمی خودت رو به این کشور و این جامعه بدهکار بدونی و همیشه از عالم و آدم طلبکار نباشی! ببینی واقعا خودت، خود خودت، برای بهتر شدن اوضاع چی کار کردی؟ نشستی و غر زدی یا پا شدی و راحت‌طلبی رو گذاشتی کنار؟

چقدر به تربیت همچین آدم‌هایی نیاز داریم و چقدر توی کتاب اثر تربیتی پدر مهندس نجات‌بخش واضح بود، واقعا رحمت خدا به روح همچین پدری....

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

برای محتوای این کتاب پنج ستاره هم کمه و اون یه ستاره‌ای که کم کردم برمی‌گرده به نوع نگارش و چیدن خاطره‌ها کنار هم.

به نظرم نویسنده بهتر بود خاطرات رو منظم‌تر می‌چید و هی حرکت رفت و برگشتی نمی‌داشتیم. بعضی جاها هم جدا نمی‌فهمیدم الان مسئلهٔ آقای فلانی و بهمانی دقیقا چی شد؟ و یا یه جاهایی انتظار داشتم ادامهٔ فلان واقعه رو بخونم (بشنوم) ولی یهو یه پرانتزی باز می‌شد و کلا تا چند وقت موضوع عوض می‌شد.

اجرای صوتی هم بد نبود ولی چندان جالب هم نبود، بیشتر به خاطر تکرارهای زیادش. یعنی کلی قسمت وجود داشت که گوینده برگشته بود و فلان جمله رو از اول خونده بود و اون تیکهٔ اشتباه اول تو تدوین کتاب حذف نشده بود...
        

21

          به نام خدا

۱. اگه دینداری رو یه حقیقت چند لایه بدونیم، ظاهرش مقید بودن به احکام و باید و نبایدهای شرعیه. اما لایه دوم که عمل کردن بهش واقعا سخته و ایمان درست و حسابی میخواد،اون بخشیه که تو باید خودتو بسپری دست خدا و مطمئن باشی دستت رو میگیره و وسط راه تنهات نمیگذاره.

۲. این کتاب، ماجرای زندگی آدمیه که خودش رو محصور در لایه  سطحی نکرده و تونسته به عمق دین دست پیدا کنه. 
راوی کتاب، حقیقتا اعتقاد داشته که اگه درجهت رضایت خدا قدم برداری، خدا هم راه خروج رو بهت نشون میده. به خاطر همین، هرجا فکر میکرده کاری درسته و باید انجام بشه، دست دست نمی‌کرده و بدون ترس از شکست، وارد میدون می‌شده.

۳. با این توضیحاتی که دادم شاید فکر کنید کتاب، درباره زندگی یکی از شهدا یا علمای مشهوره، اما نه! 
داستان، ماجرای زندگی یه آدم معمولی مثل خودمونه که از صفر شروع کرده و در نهایت تونسته یکی از پیشرفته ترین شرکت‌های دانش بنیان تجهیزات پزشکی رو راه بندازه!

۴. در آخر خوندن این کتاب به چه کسایی پیشنهاد میشه؟
_همه افرادی که دنبال یه کتاب انگیزشی با مبانی درست می‌گردن.
_همه کسایی که فکر میکنن توی این مملکت نمیشه هیچ کاری کرد و راه برای پیشرفت بسته ست.
_همه آدمایی که به خاطر ترس از موانع احتمالی طول مسیر، معطل میکنن و و وارد اون مسیری که میدونن درسته نمیشن.
_همه بچه مذهبی هایی که مهندسی خوندن اما به اشتباه فکر میکنن توی این  مسیر نمیشه کار خدایی انجام داد و برای همین تغییر مسیر میدن به سمت حوزه...


        

34