یادداشت روح الله قربانی
1403/10/17
بسم الله الرحمن الرحیم وقتی یک سوم کتاب را خواندم و فهمیدم که یکسری تجهیزات رو درست کردن، پیش خودم گفتم که احتمالا بقیه کتاب چیزی نداره و یه علامت سوالی بود برام که یعنی چی می خواد بگه. ولی خب کتاب هم مثل رویکرد آقای نجات بخش پر از نوآوری بود و دائما داستان جدیدی رو می شنیدم. در تمام طول کتاب انگار یک فرد صامتِ نامرئی بودم کنار آقای نجات بخش و در آخر هر بخش که نکته ای می گفتن یا درس و تجربه ای رو با ما به اشتراک می گذاشتن، مثل یه شاگرد می نشستم چهارزانو جلوی ایشان و با دقت تمام با چشم های قرض گرفته و گوش های تیز کرده، آنچه را باید می آموختم. با موفقیت هایش خوشحال می شدم، با احساس غرور هایش احساس غرور می کردم، با حرص خوردن هایش حرص می خوردم و با تکیه کردنش به خدا، تکیه می کردم به خدا. و تمام حسرتم این است که در بهیار صنعت نیستم که کنار چنین مرد بزرگی برای کشورم کار کنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.