به نام یونس

به نام یونس

به نام یونس

3.5
25 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

49

خواهم خواند

9

شابک
9786008145356
تعداد صفحات
208
تاریخ انتشار
1397/2/15

توضیحات

کتاب به نام یونس، نویسنده علی آرمین.

لیست‌های مرتبط به به نام یونس

یادداشت‌ها

          به نام یونس داستان یه روحانیه که برای نذر سلامتی دخترش برای ماه رمضان میره یه روستای محروم تبلیغ. 

هدف نویسنده این بوده که هم یونس و هم مردم روستا بعد یه ماه تغییر کنند. تغییر هم می‌کنند اما به ضرب نویسنده. وقتی بحث ماه رمضون و یه روحانی میاد وسط و اگر قراره به واسطه اون روحانی شرایط تغییر بکنه، باید عناصری تو داستان باشن که نشون بدن فقط همین شخص با همین ویژگی می‌تونست این کارو بکنه. تو این داستان جای یونس می‌تونست یه معلم یا یه خیّری که می‌خواد برای روستا کار عمرانی هم بکنه باشه. و همین تغییرات ایجاد بشه.

این روستا بزرگ و باسواد هم داشت و روستای بی‌کس و کاری نبود. اما انگار همه معطل به غریبه بودن که بیاد بهشون بکه چی‌کار کنن. 

قرار بوده یونس هم تو این سفر رشد کنه. که حاصل شد البته. از یه روحانی نازپروده که ظاهرا وضع مالیش هم نسبتا خوبه، کمی اخلاقش تنده و از تاریکی می‌ترسه میشه یه آدم شجاع و فداکار. یکی از نقاط قوت داستان همینه که از روحانی قدیس نساخته. چندجا از قول یونس میگه اون هم یه آدمه با همه خصوصیات آدما. دلش غذای خوب می‌خواد، یه وقتایی حوصله آدما رو نداره، از تاریکی می‌ترسه و دعا دعا می‌کنه تو قرعه برای رفتن ته چاه اسمش درنیاد. اما تقدیرش اینطور چیده شده که یکی‌یکی همه این منیت‌ها رو کنار بذاره.

اشاره به داستان یونس پیامبر و این که مردمش رو تنها گذاشت هم جالب بود. مشابه این شرایط برای یونس داستان هم پیش اومد.

اما ایرادهای نویسندگی هم داشت. مثلا تا دو سه فصل اول داستان نمی‌دونیم اتفاقات برای چه زمانیه. مکان هم واضح نیست. میشه حدس زد یه جایی تو خراسانه که بعد از یک سوم داستان میشه جایی بین خراسان و سیستان و بلوچستان. وقتی داستانی تو سالهای دور از زمان حال خواننده رخ میده، خوبه همون اول تکلیفش با زمان مشخص بشه تا بتونه بهتر تصور و تخیل کنه.
        

4

          به نام یونس درباره روحانی جوونی به نام یونسه که دختربچه اش توی تصادف آسیب می بینه و باید خارج از کشور عمل جراحی سختی روش انجام بشه. یونس نذر می کنه که برای شفای دخترش بره یک روستای محروم تبلیغ کنه. از شانسش مردم اون روستا اصلا از مبلغ جماعت خوششون نمیاد! 
از روند داستان به طور کلی راضی بودم. داستان بیشتر به نظرم شبیه یک فیلم نامه برای تله فیلم بود تا رمان. بعضی قسمت های داستان خیلی آشنا بود و مشابهش رو توی فیلم ها یا کتاب ها دیده بودم. 
 شخصیت های خوبی توی داستان آورده شده بودن اما جای پرداخت و معرفی بیشتری داشتن و ارزش داشت کتاب طولانی تر بشه و مخاطب با شخصیت ها ارتباط بیشتری بگیره. اینطوری پایان بندی کتاب هم دلنشین تر و تاثیر گذار تر می شد. اگر من جای نویسنده بودم بعضی شخصیت ها و موقعیت ها رو حذف می کردم و از مرزه و آجابر بیشتر می گفتم. به نظرم آجابر و رابطه ش با مرزه خیلی جای پرداخت داشت. همینطور بهارک و چوپان. به نظرم هردو جای بیشتر پرداختن داشتن. نکته دیگه اینکه شخصیت های مرد بیشتر پرداخته شده بودن و حتی زنی مثل بهارک هم خیلی حضور پررنگی توی داستان نداشت. درحالیکه طبعا معلم درس خوانده توی روستا باید نقش اجتماعی پررنگی داشته باشه.
به طور کلی از خوندنش خوشم اومد و بعدش با خودم نگفتم این چی بود من خوندم! 
        

6