ماتیلدا

ماتیلدا

ماتیلدا

رولد دال و 4 نفر دیگر
4.4
214 نفر |
76 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

20

خوانده‌ام

500

خواهم خواند

67

ناشر
افق
شابک
9789643693619
تعداد صفحات
312
تاریخ انتشار
1399/6/15

توضیحات

        
پدر، تو چه طور به دختر نابغه ات می گویی، بی شعور!
پدر و مادر ماتیلدا لقب های زشتی به دخترشان داده اند: حقه باز! احنق! بی شعور! دروغگو! اما اتفاقا ماتیلدا یک دختر کوچولوی نابغه است. پس باید دید که چه طور می تواند روی دست پدر و مادرش بلند شود و به مدیر مدرسه بفهماند که استعداد و قدرتی کاملا استثنایی دارد. 
رولد دال می نویسند: «اگر می خواهید دنیا را از دریچه ی چشم کودکان ببینید، چهار دست و پا روی زمین زانو بزنید و به بزرگسالانی که بالای سرتان چشم غره می رود و به شما امر و نهی می کنند، نگاه کنید.»

      

پست‌های مرتبط به ماتیلدا

یادداشت‌ها

        می خام کتاب بخانم
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

          تعیین اینکه آیا «ماتیلدا» برای کودکان و یا حتی نوجوانان مناسب است، چندان در حوزۀ صلاحیت من قرار نمی‌گیرد؛ اما بسیاری از کودکان و نوجوانان امروزی را دیده‌ام که نمی‌توانند رابطۀ تاریک ماتیلدا و والدینش را هضم بکنند. البته در دنیا هستند پدران و مادرانی که فرزندان خود را مورد اذیت و آزار قرار می‌دهند ولی مجادلات «ماتیلدا» با والدینش، در دیدی ظاهری، چندان به مجادلات والدین و فرزندان در دنیای واقعی، شباهت ندارد. همچنین این سوال پیش می‌آید که آیا پرداختن به این مجادلات در قالب رمان کودک، کار درستی هست یا نه؟
در هر صورت، «ماتیلدا» اثری شیرین است و رولد دال، از پس ساختن دنیایی عجیب و غریبی برآمده که کار هر کسی نیست. کتاب دربارۀ دختربچۀ باهوشی است که توسط والدینش و برخی بزرگسالان دیگر، مورد بی‌توجهی و ظلم قرار می‌گیرد و او باید راه حلی برای حل مشکلاتش با این بزرگسالان، بیابد. شخصیت‌پردازی ماتیلدا در رمان، روی مرز باریکی حرکت می‌کند. او به‌راحتی می‌توانست به کودکی پررو و دل‌به‌هم‌زن تبدیل شود یا حتی پذیرفتنش به‌عنوان یک «کودک» توسط خواننده، مشکل بشود، اما نویسنده به‌خوبی می‌داند که صرف داشتن «دانش» نمی‌تواند به «آگاهی» واقعی بیانجامد و چیزی به نام «تجربه» هست که در گذر سال‌ها ما را از کودکی و نوجوانی عبور می‌دهد و به بزرگسالی می‌رساند.
«ماتیلدا» به‌تجربه‌ای لذت‌بخش برای اغلب خوانندگانش تبدیل می‌شود، ولی اگر کسی نتواند دنیایی که نویسنده ساخته را قبول کند، احتمالاً برای همیشه خواندن «رولد دال» را کنار خواهد گذاشت، از این رو «ماتیلدا» شروع مناسبی برای آشنایی با این نویسندۀ بزرگ نیست و آثاری از قبیل «چارلی و کارخانۀ شکلات‌سازی»، «آقای روباه شگفت‌انگیز» و «داروی شگفت‌انگیز جورج» برای این مهم، مناسبتر هستند.
        

54

          
ماتیلدا دختر کوچک کتابخوانی است که یک خانواده‌ی بد دارد. ناگهان در یک رمان نوجوان مواجه می‌شوید با دختری که پدر و مادرش را دوست ندارد و این دوست نداشتن متقابل است، کمی یکه می‌خورید ولی از ماتیلدا خوشتان می‌آید، از اینکه اینقدر خودش است و بی‌عدالتی و ظلم را نه تنها در خانواده خودش بلکه در جامعه کوچک مدرسه هم نمی‌پذیرد و علیه آن با روش‌های خنده دار خودش برمی‌آشوبد.او یک ابر قهرمان نیست بلکه دختر کوچکی است که سعی می‌کند با هر آنچه دارد و می‌تواند به جنگ آدم بدها برود.

ماتیلدا عاشق کتاب و کتابخوانی است، خودش الفبا را یاد می‌گیرد و برای فرار از کسالت روزمره زندگی‌اش و دیدن تلویزیونی که مدام روشن است و حتی مدل غذاخوردن افراد خانواده را تعیین می‌کند به کتابخانه و لای ورق‌های داستان‌های محبوبش پناه می‌برد.

داستان به قدری روان، پر هیجان و با تصویرسازی‌های عالی پیش می‌رود که فرق نمی‌کند برای یک دختر بچه چهارساله بخوانیدش یا یک پیرمرد ۹۰ ساله با شما همراه خواهد شد.

به نظر می‌رسد رولد دال که خودش سری پر از رویاهای شگفت انگیز دارد و به جهان کودکان بسیار نزدیک است این کتاب را در ستایش موجودات کرم کتاب نوشته باشد آنها که ظریف تر و حساس‌تر دلشان از بی عدالتی و حقه زدن می‌گیرد و حاضر نیستند هیچ حرف زوری را تحمل کنند، در جهان به گوشه‌ای و کتابی و یک زندگی آرام مثل زندگی خانم معلم راضی هستند.

تقابل زندگی خانم معلم و مادر ماتیلدا، تقابل دو دنیای متفاوت زنانه است، یک طرف زنی که به پول، تجملات، زیبایی و رفاه خودش به تنهایی فکر می‌کند و زنی که برای آرامش، صلح ،نظم، کتاب و بهتر کردن دنیای اطرافش به سختی با موانع و مشکلات که در هیئت مدیر مدرسه خودش را نشان می‌دهد رو به رو می‌شود و می‌جنگد.

در این میان انگار ماتیلدا که دختر کوچکی است راه خود را انتخاب می‌کند و بدون ترس به سمت راهی که انتخاب کرده پیش می‌رود.

جایی از کتاب در تقابل مادر ماتیلدا و خانم معلم می‌خوانیم:

«گفتم که شما کتاب رو انتخاب کردید و من نگاه را، به نظر شما کداممان عاقبت به خیر شده‌ایم؟ من دارم مثل خانم‌ها با شوهرم که تاجر موفقی است زندگی می‌کنم و شما دارید مثل برده‌ّها به این قسقلی‌های نفرت انگیز الف ب یاد می‌دهید.»

داستان انگار می‌خواهد بگوید: کتاب خواندن اگر چه دری از ثروت و مکنت مادی برای اکثر ما نخواهد گشود در عوض جهانی را به ما خواهد داد که می‌توانیم در آن خالی از حسرت و طمع به زندگی ادامه بدهیم.




        

14