بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یک گل سرخ برای امیلی

یک گل سرخ برای امیلی

یک گل سرخ برای امیلی

ویلیام فاکنر و 1 نفر دیگر
3.5
23 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

32

خواهم خواند

27

میس امیلی گریرسن، دختر یک خانواده متمول و بانفوذ پس از مرگ پدر تنها می‌شود؛ تنهایی او چنان است که ترحم همسایگان را برانگیخته است؛ اما آنان تنها به جمله‌‌ای درباره او بسنده می‌کنند: «بیچاره امیلی». امیلی با هیچ کس در ارتباط نیست، جز نوکر پیر سیاهپوستی که معجونی از آشپز و باغبان است و در خانه او کار میکند. کلنل سارتوریس، شهردار شهر، امیلی را از مالیات معاف کرده است و دلیل او برای این کارش، بدهی شهرداری به پدر امیلی عنوان می‌شود. حتی بعدها جانشینان شهردار وقتی چنین قانونی (معافیت امیلی از پرداخت مالیات) را منسوخ می‌دانند و از امیلی مالیات طلب می‌کنند، او تنها به جمله‌‌ای بسنده می‌کند: «از کلنل سارتوریس بپرسید من در جفرسن از مالیات معافم». این جمله امیلی زمانی تعجب برانگیزتر می‌شود که معلوم شده است کلنل ۱۰ سال پیش مرده است. امیلی در طول این مدت و حتی سالها پس از این هم از خانه خود بیرون نیامده و تنها خود را در خانه‌‌اش محبوس کرده است؛ نه او چیزی از دیگران میداند و نه دیگران چیزی از او. میس امیلی پس از مرگ پدرش با هومربارون - کارگری که برای فرش کردن خیابان‌ها و پیاده روها به شهر آمده است - آشنا می‌شود و پس از مدتی که همگان فکر می‌کردند امیلی و هومر قصد ازدواج با یکدیگر را دارند، هومر ناپدید می‌شود و دیگر کسی خبری از او نمی‌یابد. میس امیلی پس از این غیبت، به داروخانه می‌رود و مرگ موشی می‌خرد…

لیست‌های مرتبط به یک گل سرخ برای امیلی

یادداشت‌های مرتبط به یک گل سرخ برای امیلی

            به عقیده‌ی اغلب صاحب‌نظران، خشم و هیاهو بهترین رمان فاکنر است. استفاده از چهار روایت متفاوت برای توصیف فروپاشی خانواده‌ی کامپسون از ویژگی‌های تکنیکی و منحصربه‌فرد فاکنر در خشم و هیاهو است. کتاب با ترجمه‌ی بهمن شعله‌ور به همت انتشارات نگاه منتشر شده. این کتاب با ترجمه‌ی صالح حسینی نیز منتشر شده است. 
از فاکنر کتاب‌های زیادی به فارسی ترجمه شده، ولی بهترین ترجمه‌ها، به باور اغلب کتاب‌خوان‌ها، از آن نجف دریابندری است. دریابندری در رمان گوربه‌گور و مجموعه داستان یک گل سرخ برای امیلی با استفاده از گفتار عامیانه و تسلط بی‌بدیل به زبان مادری، به‌خوبی از پس ویژگی‌های زبانی و پیچیده‌ی فاکنر برآمده. هر فصل از کتاب گوربه‌گور از زبان یک شخصیت روایت می‌شود، روایت‌های متفاوت از سروکله زدن یک خانواده‌ی روستایی با مضمون مرگ. شاید به همین دلیل است که مترجم، هوشمندانه، به جای ترجمه‌ی تحت‌اللفظی عنوان کتاب عبارت «گوربه‌گور» را انتخاب کرده است. گوربه‌گور در انتشارات چشمه و یک گل سرخ برای امیلی در نشر نیلوفر به چاپ رسیده. ترجمه‌های دریابندری را برای یاد گرفتن زبان فارسی هم که شده از دست ندهید. 


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
          
homa

1402/07/27

                
یک گل سرخ برای امیلی، یکی از داستان کوتاه های فاکنر هست که در ژانر گوتیک وحشت نوشته شده.⚰️🗝
●○وقتی میس امیلی میمیره، همه برای مراسم تشیع جنازه‌ش می‌رن؛ مخصوصا خانم ها که خیلی کنجکاو بودن داخل خونه‌ش رو ببینن... میس امیلی تا وقتی پدر مستبدش زنده بود نتونست ازدواج کنه..اونا از یک خانواده ی اشرافی بودن که پدرش هیچ مردی رو لایق دخترش نمی دوسنت... بعد از مرگ پدرش امیلی تنهای تنها می‌شه، وقتی هومر بَرون وارد شهر می‌شه همه می‌گن اون و امیلی قراره ازدواج کنن ولی چون بَرون از جایگاه اجتماعی برخوردار نبوده و فقط یک سرکارگر بوده مردم شهر ازدواج اون رو با امیلی که نجیب زاده ی شهرشون بوده مایه ننگ می دونستن و سعی می کنن مانع این ازدواج بشن...یک روز میس امیلی می‌ره و مرگ موش می‌خره و همه فکر می کنن قراره خودش رو بکشه ولی... سالها بعد که میس امیلی می‌میره و هومر بَرون هم خیلی سال هست که فراموش شده، بعد از تشیع جنازه توی خونه ی امیلی اتاقی پیدا می کنن که درش قفله... وقتی در رو می‌شکنن و وارد اتاق می‌شن.......با صحنه ی عجیب و چندش آور، و از طرفی سوزناک(از دید من البته) رو به رو می‌شن..............[[خوندنش خالی از لطف نیست😇]]○●🪦🥀☕️⚰️🗝🔪🖤
.
پی‌نوشت:
هفته ای که گذشت این داستان رو خوندیم و باهم درباره ش صحبت کردیم...من تا حالا فقط از فاکنر خشم و هیاهو رو خوندم که اونم نصفه و نیمه رهاش کردم...این داستان هم حوصله‌مو سر برد ولی آخرش رو دوست داشتم و راستش بعد از اینکه نقد داستان رو از زبون استادم شنیدم، ازش خوشم اومد🙃...حیفم اومد معرفیش رو نذارم..
۱۴۰۲/۷/۲۷
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            عصبانیت من از ناشران سودجوی ایرانی، این قسمت: نیلوفر
حقیر همانند دادگاه‌های فرمایشیِ‌ بعضی‌ها عمل نکرده، و تشریفات دادرسی را به طور کامل رعایت می‌کنم. بنابراین در ابتدا نشر نیلوفر را تفهیم اتهام می‌کنم، سپس کیفرخواستم را ایراد نموده و لینک مستقیم مطلب را از وب سایت خودم برای نشر نیلوفر ارسال می‌کنم. این نشر فرصت دفاع دارد و  اگر در دفاع از خود پاسخگو بود، در گودریدز، کانال تلگرام، وب‌سایت، صفحه‌ی اینستاگرام و بهخوان که اتهام را مطرح کرده‌ام، عینا پاسخ را منعکس کرده و نهایتا قضاوت را به پای خواننده‌های ریویو می‌گذارم.

اتهام:
لگدمال کردن حقوق نویسنده و ناشر اصلی از طریق دستکاری در محتوای کتاب با تغییر داستان‌های یک مجموعه‌ی داستان کوتاهِ بسیار معروف و شناخته شده.

متن کیفرخواست:
قضات گرامی، امشب در گودریدز شیلنگ می‌انداختم که  با ریویوی یکی از دوستانم که برای این مجموعه‌ی داستان نوشته بود روبرو شدم. با توجه به علاقه‌ام به عالی‌جناب فاکنر، جهت مطالعه‌ی آن ریویو اقدام کردم و با کمال تعجب دیدم ایشان از داستان‌هایی نام برده که حقیر اصلا نامشان را نشنیده‌ام. این تعجب از آن‌جا شکل گرفت که من نسخه‌ی اورجینال کتاب را تهیه کرده بودم و از مدتی قبل، هر بار یک داستان این کتاب را مطالعه می‌کردم و برایش ریویویی می‌نوشتم.
مجموعه‌ی داستان اورجینال متشکل‌ست از شش داستان زیر:
1-A Rose for Emily
2-The Hound
3-That Evening Sun
4-Delta Autumn
5-Dry September
6-Barn Burning
استاد نجف دریابندری در مقدمه‌ی کتاب نشر نیلوفر فرموده است: در چاپ اول کتاب در سال ۱۳۵۰ سه داستان اول این مجموعه داستان را که پیش از سال ۱۳۳۲ ترجمه کرده بودم را چاپ کردم و سه داستان بعدی را تقریبا پس از سی سال در سال ۱۳۶۲ ترجمه و در ویرایش جدید کتاب چاپ نمودم.
در آخرین ویرایش کتاب، شش داستان کوتاه زیر به ترتیب در کتاب چاپ نشر نیلوفر موجود است:
۱-یک گل سرخ برای امیلی
۲-انبارسوزی
۳-دو سرباز
۴-طلا همیشه نیست
۵-سپتامبر خشک
۶-دیلسی
قضات گرامی متوجه تغییر لیست داستان‌ها شدید؟ 
اجازه بدهید توضیح دهم که داستان‌های «دو سرباز، طلا همیشه نیست و دیلسی»‌ که استاد دریابندری در یادداشت از آن‌ها به عنوان داستان‌های غیرجدی فاکنر نامبرده، اصلا در کتاب اورجینال وجود ندارند و ناشر اصلی کتاب نیز دیوانه نبوده که داستان‌های نیمه‌تمام فاکنر را در مجموعه‌ی فاخر خود قرار دهد.
در ایران وقتی یک نفر از کتابی فایل پی‌دی‌اف می‌سازد، نوادگان شعبان بی‌مخ، از چند جبهه به او حمله‌ور می‌شوند که تو حقوق ناشر را لگدمال کرده‌ای... 
این در حالی‌ست که ناشر ایرانی به بهانه‌ی تحریم، از سیستم عامل کارمندهای دون‌پایه‌ی خود گرفته تا نرم‌افزارهایش در چاپخانه‌ها و ... بصورت کرک شده استفاده می‌کند و حقوق ده‌ها و گاها صدها شرکت بین‌المللی را در روز نقض می‌کنند و کارشان فقط و فقط یک چیز است: در سال چند مرتبه عربده بکشند که برای ما نمی‌صرفد و روی قیمت‌ها برچسب بزنند و قیمت را بالا ببرند و خواننده‌های ایرانی را بچاپند.
-آیا ناشر ایرانی که از روز اول برخلاف تمام دنیا که مترجم را خود نویسنده انتخاب می‌کند، کتابی را به مترجمی سپرده و آن‌را بدون اجازه‌ی صاحب اثر و کسب مجوز از ناشر اصلی ترجمه و چاپ می‌کنند، صاحب اثر به حساب می‌آید؟
-طبق کدام قانون ناشر ایرانی پس از لگدمال و بی‌اعتبار کردن یک اثر و یا نویسنده، خود را به عنوان صاحب اثر معرفی کرده و قلدری می‌کند و زبانش هم دراز است؟!
-آیا نجف دریابندری و سایر مترجمان خود را صاحب اثر می‌دانند؟  
-آیا شما این مترجمان متخلف را صاحب اثر می‌دانید؟

نکات:
۱-هدف از نوشتن این ریویو، آشنا کردن برخی خواننده‌ها بود که وقتی به برخی کتاب‌ها در گودریدز یا بهخوان حمله‌ور می‌شوند بدانند که ممکن است واقعیت در کتاب اصلی چیز دیگری باشد که ناشر ایرانی با پدرسوخته بازی تلاش کرده پولی به جیب خود بزند. این مورد در مجموعه‌ی داستان‌ها به وفور دیده می‌شود، برای مثال عرض می‌کنم شما هر مجموعه‌ی داستانی که از هاروکی موراکامی در ایران دیدید بدانید که حقوقش را لگد مال کرده‌اند و عناوین، تعداد و ترتیب داستان‌ها هیچ ارتباطی با مجموعه‌ی اصلی‌ش ندارد.
۲-نمره‌ای که برای این کتاب منظور کرده‌ام، برای مجموعه‌ی داستان اورجینال است وگرنه برای مجموعه‌ی چاپ نشر نیلوفر انگشت میانی دستم را شایسته دانسته و تقدیم‌شان می‌کنم.
۳-استاد دریابندری هم به عنوان مترجم مورد علاقه‌ی من  متخلف به حساب می‌آید اما طرف حساب من نیست.

حرف‌ آخر:
ناشر سودجوی ایرانی: فاک یو
          
            خوندن فاکنر همیشه برای من یه کار سخت بود. تو ذهنم خیلی بزرگ و غول میومد انقدر که غیرقابل دسترسیه. از طرفی با ادبیات کلاسیک آمریکا هم نمی‌تونم ارتباط برقرار کنم. برای همین نمی‌تونم بگم از خوندن این‌ کتاب خیلی لذت بردم. بیشتر خوندم تا مسیر ورود به جهان فاکنر برام باز بشه. 

ترجمه مرحوم دریابندری بزرگ هم خودش داستان جالبیه. ترجمه‌ای که برای هفتاد سال قبله و ته‌لهجه جنوبی از توش حس میشه و انگار لحن اصیل و جونداری به یه داستان عمیقا آمریکایی داده. شما تصور کن وسط ترجمه به داستان انگلیسی یکی به یکی دیگه میگه "آقاجان" یا میگه "تک گرمای روز افتاد". واقعا هر کسی جز دریابندری این‌طوری ترجمه کنه، خواننده پس میزنه کار رو.

اما داستان "یک گل سرخ برای امیلی" از جنبه دیگه‌ای برای من ارزشمند بود. این قطعه رو سر کلاس ادبیات انگلیسی با استادی به شدت جدی و سختگیر خوندم. تحلیلش کرد برامون و کلی از ریزه‌کاری‌ها گفت. داستان رو برامون زنده کرد انقدر که تونستم مثل یه فیلم تصورش کنم. من هنوز اون صحنه خشک شدن دوست پسر امیلی با اون لبخند ماسیده رو تو ذهنم دارم.