داستان آن خمره
خمره شیر نداشت . لیوانی حلبی را سوراخ کرده بودند و نخ بلند و محکمی بسته بودند به آن . بچه ها لیوان را پایین می فرستادند ، پر آب که می شد ، بالا می کشیدند و می خوردند ، مثل چاه و سطل . بچه هایی که قدشان بلندتر بود ، برای بچه های کوچولو و کوتاه قد لیوان را آب می کردند . زنگ های تفریح دور خمره غوغایی بود . بچه ها از سروکول هم بالا می رفتند . جیغ و داد می زدند و می خندیدند و لیوان را از دست هم می قاپیدند ... درباره این کتاب بیشتر بخوانید
بریدۀ کتابهای مرتبط به داستان آن خمره
نمایش همهپستهای مرتبط به داستان آن خمره
یادداشتهای مرتبط به داستان آن خمره