پویا فکر میکند گم شدن کوکو، کاسکوی دوستداشتنی خواهرش پریسا، ربطی به گم شدن گربه و سگ همسایهها دارد. او فکر میکند یک نفر یکی یکی حیوانات خانگی اهل محل را میدزدد اما علتش را نمیداند! موضوع را به دوستانش میگوید و تصمیم میگیرند تحقیق را شروع کنند و دزد حیوانات خانگی را پیدا کنند و در همین گیر و دار، پویا که سالها پیش پدرش را از دسته داده، متوجه میشود که عموساعد، دوست قدیمی پدرش که او هم پلیس است، میخواهد با مادرش ازدواج کند...
رمان کارآگاهی خوبی بود! در عین سادگی، معمایش را نویسنده به خوبی پرورانده بود... انگار که با بچهها داشتی مرحله به مرحله پیش میرفتی و سرنخها را کنار هم میگذاشتی.
زبانش روان بود، خواندنش زیاد زمان نمیگرفت و کشش داستانش هم خوب بود. در نگاه اول شاید تمرکز داستان روی موضوع نگه داشتن سگ و گربه در خانه مغایر با فرهنگ ایرانی اسلامی به نظر بیاد و باعث مردود شدن این کتاب شود. اما راستش من فکر میکنم آنطور که نویسنده به آن پرداخته، امکان گفتگو با نوجوان، پیرامون آن را فراهم میکند. سگ گم شده در داستان را برای نگهبانی آوردهبودند و این، قابل قبول است. ماجرای گربه هم از این قرار است که متعلق به پیرزن تنهایی است که به قول خودش از اولاد خیر ندیده! و این گربه را هم پسرش برایش خریده تا تنها نباشد ... همین یک معرفی کوتاه از این پیرزن در طول داستان، میتواند محل گفتگو حول این موضوع باشد و در شرایطی که نگه داری حیوانات خانگی اینقدر همهگیر شده، ایجاد امکان گفتگو بواسطهی یک کتاب جذاب، نقطهی قوت است، به شرطی که از آن بهره ببریم... از طرف دیگر، نویسنده نگه داری حیوانات خانگی را نه رد کرده، نه تایید! صرفا در زمینهی داستان جریان دارد اما دو نکتهی حائز اهمیت از این قرار است که پویا و دوستانش نسبت به آن پیرزن تنها حس ترحم دارند و البته هیچ کدام از شخصیتهای اصلی و مثبت داستان هم موافق نگهداری از حیواناتی مثل سگ و گربه در خانه نیستند.
در محتوای داستان، نکتهی دیگری که توجهم را جلب کرد شخصیتپردازی پویا بود.
پسری معقول و در چارچوب که ارزشهای خانواده را حفظ میکند اما آن جایی که روحیهی نوجوانی، او را به سمت ماجراجویی میکشد هم این کار را میکند و این، شخصیت پویا را باورپذیرتر میکند...
در مجموع زمان خوبی بود. برای نوجوان ۱۲+ و ۱۵+ مناسب است و جذاب؛ مخصوصاً آنهایی که به ماجراجویی علاقهمند هستند.
❌❌❌
اما در باب موضوع ازدواج مجدد مادر, نویسنده خیلی به این موضوع مستقیم نپرداخته... صرفاً در حد اشارهی کوتاه پدربزرگ به این که همه نیاز به جفت و همسر دارند و همچین احترام عموساعد به نظر و خواست پویا که در نهایت باعث نرم شدن دل او میشود...
❌❌❌