سیده زهرا ارجائی

@S.Za.Erjaee

32 دنبال شده

11 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

                

کتاب ۹۶ صفحه‌ای کوچکی که در کمتر از یک ساعت می‌شود آن را خواند و لذت برد! 
صفحه‌ی اول را که می‌خواندم، به این موضوع فکر می‌کردم که نویسنده چطور می‌خواهد این موضوع ساده و روزمره را به اندازه‌ی یک داستان بلند کش بیاورد! به وسط صفحه‌ی دوم که رسیدم دیدم تمام احتمالات ذهنی‌ام را برای باز کردن گره داستان، به بن‌بست خورد! نویسنده تمام این احتمالات را در تلاشهای جلال برای باز کردن شیشه‌ی مربا، نشانمان داد، که هیچ کدام، شیشه‌ی مربا را باز نمی‌کنند! 

جلال برای بازکردن شیشه‌ی مربا، از هرکس که می‌توانست و دستش می‌رسید کمک خواست! و همین کار، همه‌ی مردم را به تکاپو انداخت؛ اما، هرکس به نوعی ... 

داستان مربای شیرین، با ته‌مایه‌ای از طنز، با اغراق و بزرگنماییِ دلنشین، به یک نقدِ اجتماعی بسیارجدی و مهم پرداخته‌است.


مطالعه‌ی این کتاب به تمام افراد ۱۲+ سال توصیه میشود! متن روان و دلنشین داستان، همچین حجم کم آن، مطالعه و فهم آن را برای همه ساده می‌کند.

        
                

«داستانی جسورانه، دلپذیر و فراموش‌نشدنی درباره‌ی از دست‌دادن، امید و قدرت دوستی.» لورن اولیور

کتاب را باید برای یک پروژه‌ی کاری میخواندم، با دیدن این جمله روی جلد کتاب با خودم گفتم احتمالاً این هم مثل همه‌ی کتابهای معروف دیگری‌ست که باوجود تعریف زیاد، چنگی به دل نمی‌زنند. اما اینطور نبود ...

داستان با یک تماس تلفنی شروع می‌شود؛ تماسی از قاصد مرگ که میگوید «شما حداکثر ۲۴ ساعت دیگر زنده هستید» و آن‌چه در داستان می‌بینیم، مواجهه‌ی آدم‌ها با خبر مرگشان است. مرگی که گریزی از آن نیست. برخی انکار می‌کنند یا آن را شوخی‌ای از یک دوست میپندارند؛ بعضی می‌ترسند و بعضی دیگر ...
نویسنده شخصیت‌هایی را در داستان خلق می‌کند که ابتدا به نظر می‌رسد ارتباطی با هم ندارند، اما کم‌کم نشان می‌دهد که چطور زندگی همه‌ی افراد یک جامعه به هم گره خورده و چطور می‌شود که کسی از مرگ، جان به در می‌برد و دیگری، نه...

فضای داستان، فضایی کاملاً غربی است و با نگاه اسلامی تطابقی ندارد. فرهنگ و سبک زندگی غربی در داستان بسیار پررنگ است؛ نوع نگاه افراد به مرگ و زندگی (؟) پس از مرگ نیز کاملاً برگرفته از همین اندیشه است. 
درعین حال، این کتاب، گزینه‌ای بسیار مناسب برای جمع‌خوانی و گفتگو پیرامون داستان و موضوع داستان است. 

کتاب را به چه کسی معرفی می‌کنم؟ کسی که فراموش کرده برای زندگی کردن باید حرکت کند؛ کسی که به این یادآوری نیاز دارد که «روز آخرت را خودت می‌سازی، نه هیچ‌کس دیگری»
ترجیحاً کتاب را به نوجوان معرفی نمی‌کنم، مگر نوجوان کتاب‌خوانی که نحوه‌ی مواجهه با کتاب‌هایی با فرهنگ کاملاً متفاوت از فرهنگ ایرانی چگونه مواجه شود، و یا برای جمع‌خوانی گروهی در جمع نوجوانان +۱۵ 

        

باشگاه‌ها

نور

2 عضو

مهارت های فهم قرآن

دورۀ فعال

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 619

وطن، عطر است؛ بوی‌ بهارینِ زیستنِ آزادانه است، بوی خوشِ خاک است. وطن، آواز است؛ آوازی که بلوچ می‌خواند، لرستانی می‌خواند، ترکمن می‌خواند، آذری می‌خواند، کُرد و کویری می‌خواند، اصفهانی و شیرازی می‌خواند، خرمشهری و دامغانی می‌خواند، افغانی و سیستانی می‌خواند... وطن، یک کلافِ مهربانیِ درهم‌بافته‌ی تاریخی‌ست، یک حسِّ عطوفتِ انسانی، یک قطعه سنگِ مرمرِ خُردناشدنی، پولادِ آبدیده، پَر نرمِ نرمِ سینه‌ی مرغانِ نوروزی، صدای خنده‌ی بی‌دغدغه‌ی یک کودک _ که طنینش از این سو تا آن سوی خاک می‌رود. وطن، عشق است، نَفْسِ عشق، ذاتِ عشق، بلورِ عشق. بیاموز که عاشق شوی، خواهرِ خوبِ من، برادرِ خوبِ من، فرزندِ خوبِ من! و مگذار که اجانب و پرستندگانِ اجانب و مُزدبگیرانِ اجانب و ابلهانِ بی‌وطن، از قلبت، این عشق را برانند... وطن، یک بوته، فقط یک بوته گُلِ چهارفصل است که به صدرنگ و با صد عطر، گل می‌دهد اما یک بوته، فقط یک بوته است نه بیشتر، و تو اگر عاشقانه به‌گِردش بگردی، تازه حس ‌می‌کنی که یک بوته است نه هزار، و یک ریشه دارد نه هزار ...

فعالیت‌ها