یادداشتهای زهرا صلحدار (86) زهرا صلحدار 4 روز پیش چمدان بزرگ علوی 3.5 15 بعد از خواندن کتاب میرزا سراغ چمدان رفتم و فکرش را نمیکردم انقدر زبانش شیرین و پایان داستانهایش غافلگیرکننده باشد. چنان پرکشش بودند و تند تند دلم میخواست بخوانم و سراغ داستان بعدی بروم. بعد از این همه سال داستانهایش امروزی و تازه بودند و تصور نمیکردی قدیمیست. شخصیتها طوری بودند که حس میکردی داری داستان خارجی میخوانی و گویا بزرگ علوی از نویسندگان خارجی الگو گرفته بود و به سبک خودش آنها را نوشته بود. خواندن چمدان بسیار برایم لذتبخش بود. 0 10 زهرا صلحدار 1404/5/25 میرزا بزرگ علوی 4.0 1 هر کدوم از داستانها یه حس متفاوت داشتن اما داستان یکه و تنها عمیقن تنهایی رو به رخ میکشید و رنج شخصیتش رو احساس میکردی. 0 1 زهرا صلحدار 1404/5/15 مزخرفات فارسی سیدرضا شکراللهی 3.8 27 ساده و طنازانه از زبان و مشکلاتش گفت. دوستش داشتم. 0 1 زهرا صلحدار 1404/5/10 سه تک گویی: قوی تر، پیش از صبحانه، مونولوگ هرولد پینتر 3.1 2 خواندن این سه تکگویی باعث شد دلم بخواهد تکگویی بنویسم و از آدمهای معمولی و تجربیاتی که در مسیر زندگی بدست آوردم استفاده کنم. چرا من نه؟ من هم میتوانم. 0 4 زهرا صلحدار 1404/5/5 سونات اشباح اگوست استریندبرگ 4.0 1 دختر جوان: به نظر شما زندگی ارزش این همه درد و رنج را دارد؟ دانشجو: بستگی دارد به آنچه پسِ این رنج به دست میآوری. من حاضرم برای رسیدن به شما هر رنجی را تحمل کنم. 0 1 زهرا صلحدار 1404/5/2 تکه هایی از یک کل منسجم پونه مقیمی 4.1 207 فکرش را نمیکردم انقدر دوستش داشته باشم. حس میکردم یک روانشناس مقابلم نشسته و دارد با من صحبت میکند. وقتی کتابی ناگهان بسیار دیده میشود و خیلیها سراغش میروند من معمولن نسبت به خواندنش گارد دارم. دلم میخواهد بعد از اینکه از تب و تاب میافتد سراغش بروم. و واقعن هم حقش بود که این همه معروف شود چون کتابیست که همه حداقل یک بار باید بخوانند و از در زندگی از نکاتش استفاده کنند. تصمیم گرفتم دوباره سراغش بروم و هر بار یک بخشش را بخوانم. 1 8 زهرا صلحدار 1404/5/1 چراغ آخر صادق چوبک 3.7 4 داستانهای روان با توصیفات ناب که چوبک آن را توی یه ساندویچ میپیچد و با هر گاز طعمها و عطرهای آشنا و خوشمزه را میچشی و کیفور میشوی. 0 1 زهرا صلحدار 1404/4/26 خیمه شب بازی صادق چوبک 4.0 6 رنجها و تلخیهای بیپایان انسان در تک تک داستانها حس میشد. با جزییات و توصیفاتی که تصویرش دیدنی بود و چوبک استادانه و باجسارت نگاشته بود. 0 3 زهرا صلحدار 1404/4/14 از دیار حبیب سیدمهدی شجاعی 4.2 55 کتابی که در یک نشست میتوان خواند و با حجم کمش بسیار دلنشین و جذاب است و احساسات عمیق بین حبیب ابن مظاهر و امام حسین را درک میکنی. عشقی که جاریست تا لحظهی شهادت حبیب و سری که در دستان دشمنان میچرخد. صحنهای بسیار غمبار و دردناک. 0 9 زهرا صلحدار 1404/4/14 در بندر آبی چشمانت ...: گزینه شعرهای عاشقانه نزار قبانی 4.0 8 من مینویسم تا اشیا را منفجر کنم؛ نوشتن انفجار است مینویسم تا روشنایی را بر تاریکی چیره کنم و شعر را به پیروزی برسانم مینویسم تا خوشههای گندم بخوانند تا درختان بخوانند مینویسم تا گل سرخ مرا بفهمد، تا ستاره، پرنده، گربه، ماهی و صدف مرا بفهمد. ... مینویسم تا واژه را از تفتیش از بو کشیدن سگها و از تیغ سانسور برهانم مینویسم تا زنی را که دوست دارم از شهر بیشعر شهر بیعشق شهر اندوه و افسردگی رها کنم مینویسم تا از او ابری نمبار بسازم تنها زن و نوشتن ما را از مرگ میرهاند. 0 3 زهرا صلحدار 1404/4/9 داستان نویسی به مثابه شغل هاروکی موراکامی 4.3 15 خیلی دوستش داشتم. خیلی زیاد. و خوشحالم که با خوندنش هاروکی موراکامی رو بیشتر شناختم. یسری فصلها انقدر نکات خوب و مفید داشت که فقط داشتم زیرش خط میکشیدم. یه جاهایی به معنای واقعی میگفتم وای چقدر چیزایی که میگه همون چیزاییه که تو دلم هست و نیاز دارم. دیگه بیشتر مطمئن شدم که هاروکامی( اسم مخففی که براش ساختم) یکی از نویسندههای موردعلاقمه 0 1 زهرا صلحدار 1404/4/9 زندگی، فکر و دیگر هیچ محمدرضا سرگلزایی 4.7 1 این کتاب را باید چند بار خواند و با تمریناتش به مهارت کنترل تفکر رسید. 0 0 زهرا صلحدار 1404/4/9 افول اکبر رادی 3.4 3 به نظرم نمایشنامه های اکبر رادی خیلی خوب اتفاق ها رو به تصویر میکشه. جذابه و آدمو همراه میکنه. و این دومین نمایشنامه ای بود که ازشون خوندم و دوسش داشتم. یک روزه تمومش کردم گویا داشتن دنبالم میکردن 0 0 زهرا صلحدار 1404/4/9 مستند می گویم دوستت دارم هانیه شیدایی 5.0 1 #دربارهی_کتاب کتاب #مستند_میگویم_دوستت_دارم توسط شش نویسنده جوان و خوش ذوق به نگارش درآمده و به دلیل داشتن خط داستانی پیوسته میتوان آنرا به عنوان اولین کتاب گروهی ایران نام برد.شما با تهیه یک کتاب با شش سبک نوشتاری متفاوت در قالب یک داستان پیوسته و واحد رو به رو میشوید که در نوع خودش جالب و بی بدیل است.البته نگارنده ها در بخش های مختلف سعی بر آن داشتند با حفظ خط اصلی داستان،به معضلات و مشکلات جامعه امروزی ایران پرداخته و در حد توان خود تلاش به ارائه روشی درست و منطقی در مقابل نگاه اشتباه و دگم جامعه کردهاند که امیدوارند در این امر موفق بوده باشند.هرچند کم و کاستی ها را باید به قلم نو پا و جوان آنها ببخشایید.امید است این کتاب مورد قبول شما خوبان و دوستان فرهیخته واقع شود. 0 0 زهرا صلحدار 1404/4/7 شبیه عشق (۴۷) والنتین کراسناگوروف 3.8 3 ۲۶ صفحهی ابتدایی نمایشنامه را در کافه خوانده بودم و بقیهاش را در اتاقم. روی صندلیام نشستم و با باد خنکی که در هفتم تیر ماه میوزید دیالوگهای پرکشش و پینگ پونگیاش را یکریز خواندم. فکر نمیکردم یک ساعت نشده به پایان برسد. موضوع نمایش چیزی بود که همیشه دلم میخواست با یک جنس مخالف دربارهاش صحبت کنم و چقدر خوب شد که این نمایشنامه را خواندم. یکی از درسهایی که از آن آموختم این بود: همیشه باید سعی کنی شبیه یک راز باقی بمانی مخصوصن برای یک مرد. چون مردها دلشان میخواهد زنها را کشف کنند و همین باعث جذابیت زنان میشود. اگر در روزهای آشنایی، خودت همه چیز را با جزییات برایشان شرح دهی دیگر چیزی نمیماند که بخواهند دنبالش کشیده شوند. پس یک معمای کشفنشده ارزشمندتر از معماییست که خیلی زود کشف میشود و گوشهای رهایش میکنند. شاید دوباره به من ثابت شد که زندگی برای زنان همیشه سختتر است. دلم خنک شد از اینکه زن در نمایشنامه داشت انتقام تمام زنان فریب خورده را از مردان میگرفت. 2 9 زهرا صلحدار 1404/4/4 شب صورتی مظفر سالاری 3.2 39 داستان خوب و سرگرم کننده ای داشت و میشد با شخصیت ها همراه شد. ولی خب اتفاقات قابل حدس زدن بودند که اگر اینطور نبود جذاب تر میشد. 0 0 زهرا صلحدار 1404/4/4 من میترا نیستم: روایت زندگی شهید زینب کمایی معصومه رامهرمزی 4.5 74 این کتاب خاطرات شهید زینب کمایی از زبان نزدیکانش هست.با زبانی ساده و روان نوشته شده اما میتونست بهتر از این باشه و جذاب تر روایت بشه. 0 0 زهرا صلحدار 1404/4/4 از حاج ابراهیم تا خان طومان سید عبدالرضا هاشمی ارسنجانی 4.2 5 حدودا سه سال از وقتی که این کتاب را خریدم میگذرد به صورت اتفاقی در نمایشگاه کتاب و نشر شهید کاظمی که رفته بودیم این کتاب را همان جا پیشنهاد کردند و گفتند کتاب خوبیست و ما هم به همراه کتاب های دیگر آن را خریدیم. نمی دانم چرا طی این مدت نخواندمش و زمانی که شنیدم پیکر چند تن از شهیدان خان طومان تفحص شده و آوردند. یاد این کتاب افتادم و گفتم الان وقتش است که بخوانمش. و این شد که شروعش کردم. راوی بسیار خوب پیش رفته و خاطرات در ابتدا از زبان خودش است که در منطقه حاج ابراهیم حضور داشته روایت می کند و فصل بعدی که در مورد خان طومان است بیشتر از همرزمان آن شهیدان خاطرات را روایت کرده است. یک چیز جالبی که در این کتاب دیدم این بود که راوی نام استاد صفایی حائری را در متن کتاب خیلی آورده و سخنان او را به میان آورده است. اگر قبلا میخواندمش تا به حال اسم استاد صفایی حائری را هم نشنیده بودم اما حالا با خواندن چند کتابش و تهیه یک سری از کتاب هایش میدانم چقدر استاد ارزشمندی بودند و خوش به حال راوی که شاگرد ایشان بودند. با اینکه حجم کتاب زیاد است اما خاطرات به نوعی روایت شده که اصلا خسته کننده نبودند و دلت میخواست بقیه اش را هم بخوانی. 0 0 زهرا صلحدار 1404/4/4 استخوان خوک و دست های جذامی مصطفی مستور 3.5 51 نویسنده به صورت پشت سر هم داستان افراد مختلف و مشکلاتشان را خیلی خوب نوشته بود. به گونه ای که انگار به هم مرتبط بودند. در واقع ما آدما ها ممکن است از کنار هم رد بشویم و هر کداممان مشکلات متفاوتی داشته باشیم اما هیچوقت کسی متوجه آن نشود. امام علی (ع)درباره زشتی و پستی دنیای حرام فرمود: به خدا سوگند! این دنیای شما که به انواع حرام و فساد آلوده است در دیده من از استخوان خوکی که در دست بیماری جذامی می باشد، پست تر است. 0 0 زهرا صلحدار 1404/4/4 یک روز بعد از حیرانی فاطمه سلیمانی ازندریانی 4.2 20 اذان که می خواندند و آفتاب که می زد و تاریکی شب که تمام می شد بار سنگین روی سینه هم سبک می شد. شب خودش به اندازه سنگینی همه غم های عالم سنگینی دارد. حالا اگر سنگینی شب باشد و داغ برادر و گریه های مادر همه کوه های عالم هم نمی توانند سنگینی بار غم را تحمل کنند. امان از آن نیمه شب، همان شبی که صدای ناله حتی برای یک لحظه قطع نمی شد. حالا خیال نکن مامان فاطمه و مهدیه کوه صبر بودند ها. نه، هزار بار مثل شاخه های ترد و نازک بهاری که با سنگینی وزش باد خم و راست می شوند خم و راست شدند و مثل نهال نورسته تا مرز شکستن رفتند، اما دوباره کمر راست کردند. افتاده بودند توی دور یک قصه تکراری. قصه نبودنت هر شب تکرار میشد و این قصه سر دراز داشت. هنوز رفتنت را باور نکرده بودند. از ساعت چهار صبح به بعد منتظر تو می شدند. مهدیه می رفت توی اتاقت و با دست زمین را نوازش می کرد، همان تکه از زمین که محل خوابت بود و می گفت: محمد،بلند شو،نمازه. بعد همان جا می نشست که تو می نشستی و می خوابیدی و نماز می خواندی. آوار می شد روی زمین و صدایت می کرد، اما تو جواب نمی دادی. جوابی جز سکوت و زمزمه و ناله اهل خانه نبود. تو جواب نمی دادی و او گریه می کرد. نمی خواهم اسیر کلیشه ها بشوم و بگویم مثل ابر بهار اشک می ریخت. اما غیر از ابر بهار تشبیه بهتری پیدا نمی کنم برای باریدن چشم های غم دیده یک خواهر دل شکسته منتظر. منتظرِ تویی که نمی آمدی. تویی که قرار نبود برگردی. تویی که هم باید با جای خالی ات می ساختند و هم به خاطر نبودنت طعنه می شنیدند. 1 6