یادداشتهای 𝑴𝒂𝒔𝒐𝒖𝒎𝒆𝒉 (36)
دیروز

به نام خدا حس و حالی که این کتاب به من میداد بسیار توصیف ناپذیر هست که( نمیتونم توصیفش کنم😅) .مطالب و داستان هایی که تا الان به گوشم نخورده بود و چیزی از آن نمیدانستم. مثلا نمیدانستم که در تاریخ ۲۷ آبان سال ۱۳۵۷ مردم انقلابی مشهد تظاهرات و راهپیمایی کردند که با دخالت نیروی نظامی مواجه شدند که در همان لحظه درگیری هنگامی آغاز می شود که جمعیت در اطراف حرم امام رضا < ع> مشغول راهپیمایی بودند ، مردم به حرم پناه بردند و ماموران آنها را تعغیب کردند و به روی آنها آتش گشودند و با شدت یافتن .... که در آخر دیوار های حرم مطهر شده خونین و مردم شعار [ ایران شده کرب بلا مهدی بیا معدی بیا] میدادند. این یکی از رویداد هایی بود که زمان امام خمینی<ره> اتفاق افتاده و در کتاب ذکر شده. به نظر من خبرنگاری و روزنامه نگاری شغل جالب و تحسین برانگیزی است مخصوصا در زمان امام خمینی، هنگامی که امام و اطرافیانش پس از کلی رفت و آمد برای زندگی کردن در کشور های مختلف در نوفل لوشاتو اقامت گزیدند که خبرنگار ها یکی از مهمترین شغل ها را داشتند. کتاب میگوید که روزیصص نبوده است که دانشجو ها ،خبرنگار ها و مسئولان روزنامه به نوفل لوشاتو و خانه ی امام نروند و با او قرار ملاقات نگذارند چه قرار کاری و چه قرار دیداری. این را که میگم را میدانستم اما حالا بهش یقین پیدا کرده ام زیرا در کتاب شرح میدهد که امام در سراسر کشور ها چه کشور های عربی و اسلامی و چه کشور هایی مثل آمریکا و انگلیس طرفداران بسیار بسیار زیادی داشته است. هنگامی که این کتاب را خریدم تصورم این بود که کتاب میخواهد از زمان تولد امام تا دهه ی فجر و یا رحلتشان روایت کند.اما سخت در اشتباه بودم کتاب از زمان سکونت گذیدن ایشان تا دهه ی فجر روایت میکند. شروع داستان،شروع داستان جالب و برایم بسیار شُک آور بود: داستان زمانی شروع می شود که پسران در کلاس درس مدرسه شان مسابقات روزنامه دیواری در پیش دارند و موضوع روزنامه دیواری فعالیت های امام خمینی <ره> است.دو دوست به اسم محمد و شخصیت اصلی داستان که اسم ندارد ( پسر) میخواهند در مسابقات شرکت کنند .( پسر) موضوع هجرت به نوفل لوشاتو انتخاب میکند اما نمیتواند هیچ اطلاعاتی برای روزنامه دیواری اش پیدا کند برای همین محمد دوست صمیمی ان برای اینکه او از دادن مسابقه پشیمان نشود به او دفترچه ای میدهد به اسم کبوتر حرم که نوشته ی پدر خود محمد است که این دفترچه درباره ی امام خمینی است و متن این دفترچه محتوا کتاب است ( پسر) با خواندن این دفترچه شیفته ای امام میشود و دیگر نمیتواند دفترچه را کنار بگذارد. نکات مثبت ✅️ ۱_ مطالب کتاب بسیار عالی هستند و به درد نوجوان ها میخورد. ۲_ به نظرم اثر نویسنده خوب بود زیرا بین مطالب زندگی امام خمینی قصه دیگری هم بیان شده بود. ۳_ اینکه قصه زندگی امام خمینی با شروع یک مسابقه روزنامه دیواری شروع شود بسیار دوست داشتنی است. ۴_ نام کتاب هم آدم را قلقلک میداد و جالب بود. ۵_ اطلاعات کمی هم که از شخصیت های قصه مثل محمد صداقتی می داد هم کافی و خوب بود. ۶_ خود کتاب هم عالی بود😁 نکات منفی یا نقاط ضعف❌️ ۱_ اگر کتاب اطلاعات بیشتری در مورد امام و اطرافیانش به خواننده میداد میتوانستم بهتر درک کنم. ۲_ ای کاش کمی بیشتر از شخصیت اصلی یعنی امام و رفتار هایش ان گفته می شد. ۳_ طور توصیف کردن خانواده( پسر) کمی اذیت کننده و رو مخ بود. ۴_ و از همه بدتر این این است که در شروع داستان در مدرسه مسابقه ی روزنامه دیواری برگزار شده بود آیا محمد یا ( پسر) با این همه مطالعه در مسابقه شرکت کردند؟ آیا برنده شدند؟ آقای نویسنده چرا ته داستان رو ننوشتی ؟خسته شدی؟ . این یه موضوع من را خیلی آشفته کرد زیرا از اول داستان دو موضوع شروع شده بود اولی امام خمینی بود و دومی مسابقه ی روزنامه دیواری این یکی بدجوری زد تو ذوقم. کل این چیزی که نوشتم این است که نویسنده با شروع دهه ی فجر داستان را تمام کرده است. ۵_ تصویر جلد کتاب هم تعریفی نداشت. برگرفته از یک خاطره: آخه برادر من اخوی ،جناب تصویرگر توی کتاب این همه از عظمت و بزرگی امام گفته شد آخه چرا این عکس؟! اما در کل و کلام آخر و یک جمله کپی شده از یاداشت یکی از دوستای بهخوانیمون << واقعا مگه میشه کتابی از قهرمان های کشورت بخونی و خوشت نیاد؟!🥰>> امیدوارم یاداشتم به اندازه کافی خوب باشه و و شما دوست عزیز که یاداشت منو خوندی را به این کتاب جذب کنه.🥰 راستی من این یه تیکه رو خیلی دوست داشتم 🥰 : دختری که به دیدار امام آمده بود حجابش مانتو و روسری بود بعد از کلی تهیه گزارش و حرف زدن با امام از ایشان پرسیدند که آیا حجابم خوب است؟ امام گفتن بله اما وقتی به ایران آمدی چادر سرت کن.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/6/4
به نام خدا اول بگم که زیاد رمان نمی خونم این کتاب هم به اصرار یکی از دوستانم خوندم که تقریبا یک سوم رمان هارو خورده . با اینکه تا صفحه ۱۳۰ کتاب خوندم اما پشیمون شدم زیرا محتوا داستان به درد سن کم نمی خوره و به نظرم کسی که کوری را میخونه باید تحمل مسائل سنگین داستان رو داشته باشه و حد اقل سنش بیشتر از ۱۹ یا ۲۰ سال باشه که فکرش دچار مسائلی که اصلا به دردش نمی خوره گرفتار نشه. حالا چرا میگم به درد سن کم نمی خوره چون که در داستان مسائل بدی گفته شده (🚨 🚨) که بهتره اصلا چیزی ازش نگم، فقط این چیزایی که من تا ص ۱۳۰ خوندم حاصل ....... هستش بعدش که خلاصه ی کوتاهش را از دوستم شنیدم کاملا تصمیم گرفتم که کتاب رو بزارم کنار و تا به سن بیست و بیشتر نرسیدم به سراغش نرم. حالا دلیل دومی که میگم با سن کم به سراغش نرید این هست که <<میدونم چند بار اینو گفتم ولی بازم میگم>>محتوا داستان به طوری سنگین هست که یه بچه ی ۱۰ یا ۱۵ ساله نمی تونه درک کنه که حالا چند تا زن و مرد کور می شوند و دولتشون، اونها را با هم به یک بیمارستان متروکه می بره که نه دستشویی و غذای درست حسابی داره نه فضای برای زندگی کردن . نمی گم کتاب رو نخونید ، یه سنی کتابو بخونید که بتونید محتوا را بفهمید و درکش کنید. پ ن ¹: فعلا نمیتونم به کتاب ستاره بدم چون کتاب رو تا نصفه خوندم و خوب محتوا رو درک نکردم و همونی هم که درک کردم اصلا چیز خوبی نبوده. پ ن² :شاید درآینده کتاب رو خوندم و یاداشتم رو ویرایش کردم. 🗣🗣
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/6/1
به نام خدا کتاب عشقی مسخره و را روایت می کند که در زمان های قدیم اتفاق افتاده است،آن موقعی که مرد ها چند تا چند تا زن می گرفتند.بر خلاف بعضی از دوستانی که به این کتاب ستاره ی زیادی داده اند و کتاب را دوست داشتند اما نظر من در مورد این کتاب زیاد مثبت نبود. موضوع کتاب برایم جالب نبود و نقطه ی قوتی نداشت اما خوبی اینجور کتاب ها توصیفی هست که روی شخصیت های کتاب انجام شده ،مثلا نویسنده جوری شخصیت و قیافه ی صفورا ،غلام ... توصیف می کرد که من خواننده حس می کردم صفورا کنارم نشسته و یا غلام دارد جلوی من راه می رود یا هر مکانی که داستان رخ داده بود را نویسنده کاملا توصیف می کرد. برای من دهه نودی دورهای از زندگی اجتماعی آدمهایی رو به تصویر میکشه که چیز زیادی دربارهاش نمی دونستم. خلاصه ی کتاب این است که :هیچ کس از صفورا خوشش نمی آید نویسنده از شکل و شمایل زشت صفورا برای خواننده روایت میکند، صفورا در یک روز عاشق مردی به اسم غلام می شود و سال ها در فکرش با او زندگی می کند که سر انجام بعد سال ها خودش از غلام خواستگاری می کند و با او ازدواج می کند . در کل بگم که موضوع داستان قوی نبود اما توصیفی که به کار گرفته شده بود عالی بود. اگه کسی دوست داره یه کتاب در مورد خماری عاشق شدن بخونه این کتاب به دردش میخوره .(البته این چیز هایی هم که گفتم باید در نظر بگیره) پ ن: فکر کنم خیلی هم داستان رو خلاصه نگفتم 😅
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/5/18
بانوی شعر فارسی کتاب <<بانوی شعر فارسی>> در مورد یکی از بهترین شعرای زن ایرانیست. کتاب ،شبی را روایت میکند که چند تن از شعرای معاصر از جمله :ملک الشعرای بهار، علی اکبر دهخدا، عباس اقبال آشتیانی و سعید نفیسی در خانه ی یوسف اعتصامی دورهمی برگزار کرده بودند و بایکدیگر صحبت میکردند و ابیات را زمزمه میکردند. پروین اعتصامی تا آن موقع (۸ سالگی)شعر های کوچک و کمی سروده بود و در بین جمع ها خوانده بود. اما آن شب، شب خاصی برای پروین بود او میخواست یکی از زیباترین سروده های را در حضور شعرا و نویسندگان بزرگ بخواند. همه منتظر پروین بودند ، او شروع به خواندن کرد ، وقتی شعرش تمام شد سکوت جمع را فراگرفته بود که ناگهان صدای دست سکوت را شکست ،همه اشک در چشمانشان موج میزد. همه شعر او را تحسین میکردند و برایش دست می زدند. در آن شب،تاریخ ادبیات شعر فارسی درخشید و او را <<بانوی شعر فارسی >> نام نهادند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.