یادداشتهای حوریه رادان فر (13) حوریه رادان فر 3 روز پیش ملکوت بهرام صادقی 3.7 70 نقطهی ضعف من، ژانر سوررئال هست و دوست داشتم از سوررئالهای وطنی هم بخونم و برای همین این کتاب رو انتخاب کردم. اما متاسفانه اصلا از زیبایی های سوررئال در این کتاب به خوبی استفاده نشده بود. طرح داستان ناقص بود. هزاران سوال بود که هیچ پاسخی براشون نبود. بیشتر شبیه خوندن یه اعلامیه ی جنایی روزنامه بود که از انگیزهها، دلایل و پشت پردههای جرم هم حرفی زده نشده. خوندن این کتاب مثل دیدن یه فیلم صرفا فان برای وقت کشی بود. پیرنگ داستان نه شروع درست و روشنی داشت، نه اوج آن چنانی و نه پایانی جالب. مجموعهای از اتفاقات بود که صرفا بهشون اشاره میشد و پرداخته نمیشد. بزرگترین و مهم ترین مسئلهی کتاب هم که به نظر من میشد دلیل کارهای دکتر، اصلا حتی در حد یک ارزن هم باز نشد و بهش پاسخ داده نشد. واقعا ناراحت شدم از اینکه با امید و ذوق و شوق فراوان رفتم سراغ این کتاب و بعد اینجوری نا امید شدم. 0 6 حوریه رادان فر 5 روز پیش نامه به کودکی که هرگز زاده نشد ... اوریانا فالاچی 3.5 82 این کتاب هر آن چیزی بود که باید میبود. نه بیشتر و نه کمتر. فکر میکنم خوندن این کتاب، بیشتر از زنان برای مردان واجب باشه. کتاب آنقدر به زیبایی دنیای زنانه، دغدغهها، موقعیت اجتماعی و احساسات درونی رو توضیح میداد که شاید برای چند روزی که صرف خوندنش قراره بشه، به اندازهی سالها صحبت، درک شما رو از جنس زن به حقیقت نزدیک تر بکنه. جدا از این، از منظر فلسفهی زندگی هم کتاب اصل مطلب را در خلاصهترین و مفیدترین حالت ممکنش توضیح میداد. خوندن این کتاب حتی برای خودم هم به عنوان یک زن، همراه با آموزههای زیادی بود که تا ابد توی خاطر من خواهند موند. 0 12 حوریه رادان فر 1404/7/14 - 18:48 آخرین روز یک محکوم و کلود ولگرد ویکتور هوگو 3.9 80 حرف دربارهی این کتاب زیاد دارم ولی اول از نکات مثبتش شروع میکنم و بعد منفیها رو میگم: چیزی که در مورد کتاب بیشتر از همه دوست داشتم، مقدمهی تاثیرگذارش بود که هر کسی با هر ذهنیتی رو به چالش میکشید و با هدف خودش همراه میکرد. قباحت اعدام رو به چشم میآورد. و نکتهی خیلی مثبت دیگر کتاب، هدف والای پشتش بود. حالا میرم سراغ نکات منفی: به جز مقدمه، داستان کتاب هیچ حرفی برای گفتن نداشت. آرزو میکردم که کاش متن مقدمه، از اول کتاب برداشته میشد و به عنوان سخن پایانی آورده میشد، تا وقتی کتاب تموم میشه چیزی در ذهن خواننده تغییر کرده باشه و یک تاثیر بزرگ به خاطر بمونه. دلایل زیادی هم پشت این مسئله بود که چرا داستان برای من به شخصه حرفی برای گفتن نداشت: در مقدمه ویکتور هوگو گفت که مجرمی که حکم اعدام براش صادر شده و داریم کتاب رو از دید اون در روزهای پایانیش میخونیم، نه اسمش برای ما آشکاره، نه جرم، سن و هویتش. با این حال جایی در کتاب مجرم یک جمله گفت: «چه برسد به من که واقعا خونی ریخته ام.» پس به نظر میاد جرم این شخص قتل باشه. با این دید وقتی من به شخصه کتاب رو خوندم و دیدم که داره در مورد قباحت گرفتن زندگی از کسی صحبت میشه (از دید احساسات درونی کاراکتر داستان، نه مولف) نمیتونستم جلوی اون قسمتی از ذهنم رو بگیرم که خب این شخص خاص، خودش هم حق زندگی رو از دیگری سلب کرده. پس نتیجه این شد که وقتی از یتیم شدن فرزندش، یا بیوه شدن همسرش صحبت میشد، ذهن من مدام ازم میپرسید آیا مقتول همسر و فرزند و پدر و مادر نداشت؟ مثلا جاهایی که محکوم از این حرف میزد که دختر کوچولوش یتیم خواهد شد و زنش بیوه واقعا دردناک بود اما من نمیتونستم جلوی این فکر رو بگیرم که: این محکوم با علم به اینکه جرمی که انجام داده، اگر گیر بیفته، حکمش اعدام خواهد بود و فرزندش یتیم و همسرش بیوه خواهند شد، بازهم مرتکب قتلی شده و حق زندگی رو از کسی گرفته که ما حتی نمیدونیم آیا اون هم فرزندی داشته که یتیم شده؟ و احساس میکنم اشتباهی که ویکتور هوگو کرد این بود که نخواست جرم و نام رو کاملا فاش بکنه اما این وسط با یک جمله، ذهن خواننده رو با هزاران سوال تنها گذاشت. و این احساس عدم صداقت به من داد. انگار که نویسنده تنها از سمت محکوم داستان نوشته، و نه از سمت اون مقتول. من هیچی درباره ی مقتول و علت قتل نمیدونم، ممکنه تصادفی بوده باشه، ممکنه هم نه. و وقتی این اطلاعات به من داده نشد، باعث شد احساس کنم که نویسنده برای همراه کردن مخاطب با خودش در جریان مخالفت با اعدام، نخواسته از مقتول، جرم، علت جرم و پیشینه ی محکوم حرفی به ما بزنه. مشکل دیگری هم بود که خیلی آزارم داد و اون این بود که مقدمه به شدت قوی و زیبا نوشته شده بود و از همون مقدمه من با نویسنده در جریان مخالفت با اعدام همراه شدم اما بعد از اون مقدمه، داستان به نسبت در از ضعف هایی بود که اجازه نمیداد من با شخصیت ارتباط برقرار کنم و باعث شد از اوج، بیفتم پایین. از طرفی اونقدر توی مقدمه محکم صحبت شده بود که قرار گرفتن اون تحکم در کنار همون مسئله ی یک طرفه به قاضی رفتنی که گفته بودم، باعث شده بود کل مدت خواندن داستان، احساس کنم که نویسنده میخواد فریبم بده که من هم مخالف اعدام باشم. در کل به نظر من اونقدری که میخواست بی طرفانه باشه، نتونسته بود این رو منتقل بکنه. در نهایت اینکه شخص من قبل از خواندن کتاب با اعدام در همه ی موارد مخالف بودم به جز برای کسی که مرتکب قتلی شده و حق زندگی رو از انسانی دیگه گرفته، و متاسفانه با اون یک جمله ای که محکوم وسط کتاب گفت و مشخص شد که قاتله، دیگه نتونستم باور کنم که دغدغهاش این باشه که چرا کسی حق زندگی براش قائل نیست. کسی که خودش ارزش حق زندگی یک نفر رو ندانسته. و همچنان بعد کتاب هم نظرم همون باقی موند پس برای خود من این کتاب چیز زیادی به همراه نداشت و باعث تغییری نشد. 0 16 حوریه رادان فر 1404/7/6 - 18:18 مغازه خودکشی ژان تولی 3.4 634 کتاب به شدت با نمک، خوش فاز و متفاوتی بود. علی رغم مفهوم ساده ای که داشت به نظرم خوندنش خالی از لطف نیست. توی سبک فانتزی یه چیز خاص و متفاوت و نوئه. من از خوندنش لذت بردم و شیرین بود 0 1 حوریه رادان فر 1404/7/6 - 18:18 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 112 فوق العاده زیبا، متفاوت و تکرار نشدنی 0 0 حوریه رادان فر 1404/7/6 - 18:18 عادت های اتمی جیمز کلییر 4.1 137 خیلی مطالب مفید و راهکار های عملی زیبایی بود که به راحتی میشه با تغییرات کوچیک، در نهایت تغییرات بزرگی ایجاد کرد. توضیحات هم به طور کامل آدم رو راهنمایی میکنه که چطور ادامه بدیم. 0 0 حوریه رادان فر 1404/7/6 - 18:18 مسخ فرانتس کافکا 3.8 127 مجموعه داستان های به شدت زیبا، با ایده های نو و غریب که هر کدوم احساسات عجیبی رو بر می انگیختن در کنار یه گنگی خاصی که مخصوص کافکاست. وقتی داستان رو میخونی تهش با خودت میگی چی میخواست بگه؟ با این حال عاشق ایده های جذابش شدم. عاشق نثرش شدم. عاشق احساساتی که باهاشون کتاب نوشته شده. 0 0 حوریه رادان فر 1404/7/6 - 18:18 خانم دلوی ویرجینیا وولف 3.6 25 قبل از خوندن کتاب چیزی که خیلی مهمه که بدونین، اینه که سبک این کتاب سیال ذهن هست و اینکه کل کتاب داستان یه روزه. من قبل از این که اینا رو بدونم مدام گیج میشدم که اصلا چه اتفاقی داره میوفته ولی بعدش خیلی به فهمم کمک کرد و تازه کتاب رو فهمیدم. توی ذهن و تفکر شخصیتا بودن، اون هم به اون دقتی که وولف نوشته، تجربه ی ناب و جدیدی بود. احساس باند عجیبی با شخصیت ها میداد. انگار تا عمق بی نهایت انسان ها رو بدون فیلتر داری میبینی. اما داستان به خودی خود جذابیتی و کششی نداشت. بیشتر نثر قشنگ بود که آدم رو به خوندن وا میداشت نه احساس اضطراری که زودتر بخوای از ماجرا سر در بیاری 0 0 حوریه رادان فر 1404/7/6 - 18:18 Can't Hurt Me دیوید گاگینز 2.7 2 من این کتاب رو شروع کردم تا اراده ام تقویت بشه و انگیزه بگیرم اما برای من این کار رو نکرد. کل کتاب در مورد موفقیت این شخص توی فعالیت های بدنی و ... هست اما موفقیتش به نظر میاد از یه جنون میومد که نمیتونست جلوش وایسه. دوبار طلاق گرفته فرزندش رو رها کرد، بدنش رو به فنا داد و از همه چیز برای این جنون گذشت. پس من طبیعتاً نتونستم اراده و انگیزه رو از این کتاب دریافت کنم به این خاطر که به نظر میاد که اون مجبور نبود زمانایی که نمیخواست این کار رو انجام بده بازم ارادشو جمع کنه چون هیچوقت همچین زمانی وجود نداشت. و آدم وقتی جنون چیزی رو داره، به همه ی سختی ها ناخودآگاه غلبه میکنه. پس به درد من نخورد واقعا 0 0 حوریه رادان فر 1404/7/6 - 18:18 زوال بشری اوسامو دازایی 3.9 85 قلبم به درد اومد از خوندن این کتاب. خوشبختانه یا متاسفانه این کتابو توی بازه ای از زندگیم خوندم که «زوال بشری» رو با شدت هر چه تمامتر توی خودم احساس میکردم و این کتاب رو با گوشت و خون و روح و تموم وجودم احساس کردم و باهاش درد کشیدم. و چیزی که اون درد رو واقعی تر میکرد، این بود که این فقط یه داستان نبود... زندگی نامه ی نویسنده بود صرفا با تغییر اسمها و مکانها. ادبیات ژاپن همیشه به قسمتی از وجودم نفوذ میکنه که خودم هیچوقت جرات نکردم بهش نگاه کنم. 0 41 حوریه رادان فر 1404/7/6 - 18:18 ثروتمندترین مرد بابل جورج سموئل کلاسون 3.7 32 خیلی خوب بود از این نظر که با چند تا نکته ی ثابت، کوتاه و کاربردی به نظر من کل اصل قضیه رو پوشش میداد. خیلی یاد گرفتم 0 0 حوریه رادان فر 1404/7/6 - 18:18 درباره معنی زندگی ویل دورانت 3.6 69 دیدن اینکه افراد مختلف از قشرها، فرهنگها و جایگاه های کاملا متنوع، دربارهی معنای زندگی چه فکری میکنند میتونه به مراتب خیلی مهمتر باشه از خوندن کتاب یک فیلسوف که نظریهی خودش رو داره. چیزی که جالب بود در خوندن این کتاب اینه که به نظر میاد معنای زندگی یک چیز خیلی والا، ثابت و ارزشمند نیست و مسئلهایه که تقریبا برای همهی انسانهای این دوران حل نشده است و با این حال به زندگی ادامه میدهند. دیدگاهی که کتاب به من داد این بود که همانطور که برای زندگی کردن دلیل بزرگی پیدا نخواهیم کرد، برای مرگ و خودکشی هم دلیل بزرگی نمیتوان داشت. احساس کردم که تنها نیستم و باید دست بردارم از جستجوی چیزی که هیچکس بهش دست پیدا نکرده. تجربهی لذت بخشی بود و خود کتاب و حرفها چیز خاصی به من اضافه نکرد جز همین که چیز خاصی نیست که بخواد بهمون اضافه بشه. 0 0 حوریه رادان فر 1404/7/6 - 18:18 دارالمجانین سیدمحمدعلی جمالزاده 3.8 25 نثر آقای جمالزاده، مثل قندی که توی دهن آب بشه، در روان من حل میشد. شیرین، بانمک و عمیق و از دل برآمده. پایان کتاب اصلا پیشبینی نمیشد و تازه پایان کتاب با سوال به شدت بزرگی رو به رو شدم که تمام چیزهایی که در صفحات قبل خونده بودم رو زیر سوال برد. آیا نویسنده هم مجنون بود یا نه؟ پایان بندی فوق العادهتری نخونده بودم چون تازه در آخر بود که فهمیدیم چرا اصلا این کتاب نوشته شده، و رمان رو از یک رمان کلاسیک تبدیل میکرد به یه رمان روانشناختی و فلسفی که برخلاف خیلی آثار زمان خودش، چیزی بین مدرن و کلاسیک بود. خوندن این کتاب رو شدیدا به همهی فارسی زبانها توصیه میکنم. 0 0