یادداشتهای فاطمه پرورش زاده (7) فاطمه پرورش زاده 1403/7/12 شمعون جنی محمدرضا حدادپور جهرمی 4.5 4 «طعم گس ترس در کالبد یک داستان امنینی» . با اینکه انتقادات زیادی به کتابهای جناب حدادپورجهرمی هست. اما نمیدونم چرا اعتیاد شدیدی به خوندن کتابهای ایشون دارم. به طوریکه اگر اثری از آقای جهرمی را شروع به خوندن کنم تا اون کتاب را تموم نکنم خارش مغز و ذهنم تموم نمیشه. کم پیش اومده که رمانهای ایرانی بتونن اون جذابیت را برای من ایجاد کنند، اما کتاب های این نویسنده حداقل برای من کشش لازم را داشته. شاید کتاب های آقای جهرمی از لحاظ فرم ضعیف باشه و کمی هم مطالب را به صورت غلو شده بیان کنده اما کشش دارد. و من دلیل این کشش را شناخت ذائقه جامعه توسط این نویسنده میدونم. کتاب شمعون جنی اشاره به حملهی ماورایی رژیم صهیونیستی به زیرساختهای نظامی کشور و مقابل به مثل ایران را داره. به نظرم حتی اگر اعتقادی به مسائل ماورالطبیعه ندارید به عنوان یک رمان داستانی حتما این کتاب را مطالعه کنید. 0 3 فاطمه پرورش زاده 1403/6/8 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 404 «کتابخانه نیمه شب و جستوجوی علت حسرتهای زندگی» قطعا برای همه ما پیش امده که حسرت انتخاب نکردن بعضی از موقعیت های زندگی را داشته باشیم. حتی با بیان جملاتی مثل: اگر فلان رشته را انتخاب میکرم. اگر با فلانی ازدواج میکرم. ای کاش فلان موقعیت شغلی را قبول میکردم. این را بیان میکنیم.😞 و همهی این کاشها و اگرها مثل موریانه میفته به تخته وجودمان و تا به خودمان بجنبیم می بینیم که از روح ما جز یک تکه چوب سوراخ سوراخ چیزی باقی نمانده. حالا ما اینجا به یک ناجی سوار بر اسب سفید احتیاج داریم که بیاد و با عصای سحرآمیزش دانهی این فکر را توی سرمان بکارد: _ که ای مرد حسابی یا که دخترخوب گیریم تموم این اگرها و ایکاشهات به بار نشست میتونی مطمئن باشی که واقعا نتیجه همونی میشه که میخواستی؟! و حداقل برای من این ناجی همان کتاب _کتابخانه نیمه شب _بود. کتابی که با ایجاد این سوال اساسی موجب شده یکبار دیگه تمام حسرتهام را از نو بازبینی کنم و از خودم بپرسم اگر شده بود واقعا همونی بود که میخاستم. پس چرا در مورد چیزی که از اون اطمینانی ندارم اینقدر ناراحت باشم پس بهتره بلند شوم و چیزی را بسازم که اختیارش را دارم. خواندن این کتاب را به اهل ایکاش و اگرها شدیدا توصیه میکنم. 2 7 فاطمه پرورش زاده 1403/6/7 خاتون و قوماندان: روایت زندگی ام البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون مریم قربان زاده 4.3 59 وقتی که عشق به دفاع از حرم مرزها را در مینوردد و بند پوتین عشاق را محکم میکند . کتاب "خاتون و قوماندان" داستان زندگی شهید علیرضا توسلی قوماندان _فرمانده_تیپ فاطمیون از زبان همسرش امالبنین حسینی هست. این کتاب که در دو فصل ایران و سوریه تنظیم شده، به شرح خاطرات همسر شهید از زمان کودکی تا ازدواج با شهید توسلی و شهادت او میپردازد. وقتی که کتاب "خاتون و قوماندان" را میگشایید، علاوهبر آشنایی با روحیه جهادی و متواضع در مقابل پروردگار توسط شهید توسلی، عطر دلانگیز بوسراغ و ادویههای افغانستانی مشامتان را نوازش میدهد. با خلق و خو و روحیه و فرهنگ مردم کشور همسایه، آشنا و در دل پارچههای رنگارنگ و لباسهای محلی مردم گم میشوید. این کتاب به ما نشان میدهد که اگر عشق به اهلبیت در زندگی جاری باشد، دیگر فرقی نمیکند اهل ایران باشی یا افغانستان. بند پوتینهایت را محکم میکنی و در راه دفاع از حرم عمه سادات اگر لازم باشد از بذل جان خودت هم دریغ نمیکنی. "خاتون و قوماندان" که با زاویه دید من راوی به بیان خاطرات میپردازد، لحنی بسیار خودمانی و صمیمی داشته، بهطوری که مخاطب خود را در حال خواندن حس نمیکند؛ بلکه انگار در حال شنیدن روایتهاست، شنیدنی مستقیم و بیواسطه از خود را راوی. همچنین در نمایشگاه بینالمللی کتاب امسال، از تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب رونمایی شد. در بخشی از کتاب میخوانیم: ستون خانه شد جای ثابت علیرضا. همیشه همانجا مینشست و لم میداد و پیاله تخمه را به سرعت برق تبدیل به تلی از پوست میکرد. اجازه میداد بچهها از سر و کولش بالا بروند و دور ستون چرخ بزنند و بدوند و از لابهلای دست و پای بچهها اخباری ببیند یا فوتبالی تماشا کند و من از داخل آشپزخانه این صحنه نادر را ببینم. تصویری که هرچند ماه یکبار در زندگی من به نمایش در میآمد. و با تمام وجود حس میکردم که یک خانوادهایم: یک پدر لمیده، بچههای پرسر و صدا، تلویزیون روشن، کاسه تخمه و من هم دستم به آرد و خمیر که برای شام بولانی سرخ کنم و گرمگرم سرسفره بگذارم. علیرضا چه بود چه نبود، ستون خانهمان بود. کتاب "خاتون و قوماندان" در سال ۱۳۹۸ بهقلم مریم قربانزاده و توسط انتشارات ستارهها در ۳۳۴ صفحه منتشر شده است. 0 4 فاطمه پرورش زاده 1403/6/7 خیاطی مادام هدا حشمتیان 3.5 2 هوالمحبوب . کتاب خیاطی مادام داستان باورهاست. داستان بازوهای توانمدیست که عشق به سرزمین را پیشه خود کردند. و با دمیدن روح پشتکار در عرصه تولید این کشور، صدای غرش چرخ دنده های تولید ایرانی را به گوش جهانیان رساندند. چند سالی است که مقام معظم رهبری نام سال جدید را بر اساس مباحثی مرتبط با تولید داخلی و حمایت از آن انتخاب می کنند. که این نشان از اهمیت ویژه این مسئله در نظر ایشان است. مانند این جمله: رسیدن و دست یافتن به پیشرفت عادلانه در اقتصاد و حلّ مشکل فقر در کشور فقط از مسیر تقویت «تولید» میگذرد. هدی حشمتیان نویسنده این کتاب که پیشتر هم دستی بر ادبیات کودک و نوجوان داشته، با کنارهم چیدن داستان هایی از افرادی که با تکیه بر توان ملی رونق اقتصادی را به کشور هدیه کرده اند. تلاش کرده تا روحیه امید و خودباوری را به ذهن مخاطبان خود القا کند. متن داستان ها ساده و روان است به طوریکه هر نوع مخاطبی را اغنا می کند. هر داستان از زاویه ی دید متفاوتی روایت میشود که هرکدام متناسب با موضوع قصه جالب توجه و هوشمندانه است. با خواندن این کتاب از لابه لای پارچه های رنگارنگ خیاط خانه مادام ژانت که نان ترمه بافان ایرانی را اجر کرده میگذرید و با جسارت دختر کردستان روبرو میشوید، با دل سوخته لنج ماهین همدلی می کنید و در نهایت سراز ازمایشگاه کوچک نیما و سارا در می آورید. در بخشی از کتاب می خوانیم که: گر مادام شوهر دارد، شوهرش همین طوری مثل آقا جان ابا می کند از گفتن حرف های زیر بازارچه توی اندرونی. خانم جان همان طور نشسته می رود سمت آقا جان، چادر نماز می افتد رو شانه هایش: -جان تاج الملوک اگه طوری شده بگید؟ مرگ من… مادام همین طوری رگ خواب شوهرش را بلد است؟ این طوری مثل خانم جان بلد است لی لی به لالای شوهرش بگذارد و نازش را بکشد که به حرف بیاید؟ چطوری خوب است؟ مثل خانم جان باشم یا مادام؟ مش قاسم پاتیل برنج و خورش را می گذارد روی ایوان. بوی روغن حیوانی و عطر قرمه سبزی جا افتاده مش قاسم دماغم را پر می کند، با خودم می گویم: ولی بوی قرمه سبزی یک چیز دیگری است. آقا جان چشم می دوزد به پاتیل ها. خانم جان می رود جلوتر. آقاجان نرم می شود و به حرف می آید: -به مش قاسم بگو من بعد هفته ای یه نوبت پلوخورش درست کنه. بازار کساده خانم. ترمه از چشم خلق الله افتاده… کوه پارچه مونده رو دست و بالمون. قبل ترش کلی آدم، حتی از همین تهران، می اومدن طاقه طاقه ترمه می بردن. حالا می گن پارچه های فرنگی کل بازار رو قبضه کرده… چایش را سر می کشد. خانم جان هم حالا تلخ شده. آقا جان که تلخ شود، خانم جان هم می شود، عینهو قهوه مادام که تلخی اش عجیب به دلم نشسته بود. خانم جان آرام می گوید: -خدا بزرگه، دست و بال مردمم یکم تنگه… -نه خانم! از قدیم گفتن مرغ همسایه غازه. استکان را می گذارد به پیشانی اش. -اگه این جوری پیش بره، باید عروسی رو بندازیم عقب. خانم جان زیرچشمی نگاهم می کند. می نشینم کنار سماور. آقاجان آخرین جرعه چایی اش را سر می کشد. خانم جان غمبرک زده. به طاقه های آقاجان فکر می کنم که کنج رَف کز کرده اند و لباسی که امروز مادام اندازه اش را گرفت و خدا می داند کی می توانم بپوشمش. این کتاب ۶۹صفحه داشته و اولین چاپ آن سال ۱۴۰۰بوده که انتشارات جمکران اقدام به چاپ و نشر آن کرده. و در آخر خواندن این کتاب به تمام کسانی که خواهان طلوع خورشید پیشرفت و موفقیت در سرزمین سرافراز ایران هستند توصیه می کنم. 0 2 فاطمه پرورش زاده 1403/6/7 جشن باغ صدری سیده عذرا موسوی 3.3 4 با نام سیده عذرا موسوی پیشتر در جشن تولد شش سالگی بانویفرهنگ آشنا شده بودم. جشنی که همراه شد با رونمایی از کتاب "فصل توتهای سفید" از همین نویسنده. تعریف قلمش را زیاد شنیده بودم و وقتی فرد فرهیختهای همچون آقای علیاصغر عزتیپاک چندکلامی در باب کتابش سخن راند، برآن شدم تا بیشتر به بررسی آثار این نویسنده بپردازم. و این شد انگیزهای برای بهدستگرفتن کتاب "جشن باغ صدری." "جشن باغ صدری"، مجموعهای است از چندین داستان کوتاه در مورد اوضاع و احوال زمانه پهلوی در ایران. سیده عذرا موسوی در این کتاب بلندگو دست نمیگیرد تا فهوای کلام خود را جار بزند؛ بلکه او فقط و فقط برای مخاطب داستان تعریف میکند و اجازه میدهد مخاطب داستانهای کوتاه کتاب را همچون یک آبنبات عسلی شیرین به آرامی بمکد تا خودش به شهد میانی برسد و شیرینی قصه برجانش بنشیند. شخصیتپردازی در داستانها کاملا زنده بوده و نویسنده هیچکدام از شخصیتها را قضاوت نمی کند و با تعریف بدون سوگیری داستان این کار را برعهده خود مخاطب میگذارد. نثر کتاب کاملا قابل فهم بوده؛ بهطوریکه مخاطب چه عام باشد و چه خاص، با داستانها ارتباط میگیرد و مفهوم را دریافت میکند. مخاطب با خواندن کتاب متوجه رگههایی از واقعیت در داستانها میشوید که معلوم می کند نویسنده پژوهش داشته. برای مثال در داستان آخر که حوادث در شهر یزد اتفاق میافتد، نویسنده به زیبایی به بافت شهری و سنتی، آداب و رسوم مردم، مسائل جغرافیایی و حوادث سیاسی آن برههی تاریخی پرداخته است. کتاب "جشن باغ صدری" در ۷۴ صفحه و سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات شهرستان ادب چاپ و روانه بازار نشر شده است. خواندن این کتاب را به کسانی که تمایل دارند در مورد حافظه تاریخی کشور ایران بیشتر بدانند و همینطور علاقهمندان داستان کوتاه توصیه میکنم. 0 1 فاطمه پرورش زاده 1403/4/18 فرمول رفاقت: نکته هایی واسه رفاقت با اونی که واقعا دوست داره و منتظرته! رضا اخوی 4.5 1 سلام خدمت همهی دوستان اهل کتاب و مطالعه . واقعیت کتاب فرمول رفاقت نوشتهی آقای رضا اخوی را تازه بدست گرفتم و دارم میخونم. کتاب به شدت خوش خوان و روانی هست در مورد نماز که اصلا مخاطبش را درگیر فلسفههای پیچیده نمازخوندن نمی کنه. برای نسل ضد اینروزا که عادت کرده به عمق و معنای مفاهیم سریعا دست پیدا کنه و حوصله منتظر موندن برای رسیدن به لب مطلب را نداره بسیار مناسبه. چرا؟! چون به صورت لقمه پیچ شده مطالب را تند و سریع بیان میکنه. در کنار این مطلب مهم، نقاشیهای خیلی جذاب و بامزه ای هم داره. به معلمان پرورشی مدارس توصیه میکنم از هدیه دادن این کتاب به دانش آموزانشون غافل نشن. 😉 0 2 فاطمه پرورش زاده 1400/10/27 خلیج نقره ای جوجو مویز 3.2 6 به جرأت می تونم بگم این کتاب فضای متفاوتی با رمان های قبلی که خوندم داشت.🤩 البته باید بگم که با خوندن فصل اول اصلا جذبش نشدم و حتی از انتخاب این کتاب پشیمون هم شدم. چون توی فصل اول خیلی از اصطلاحات فنی دریانوردی و کشتیرانی استفاده شده بود. اما با ادامه روند داستان و آشنایی بیشتر با شخصیت ها دیگه نتونستم بذارمش زمین.😂♥ حوادث کتاب توی یه شهر ساحلی رقم میخوره و تم محیط زیستی داره و به شخصه اطلاعات عمومی خودمو بالا برد مثلا اینکه شما میدونستید شیر نهنگ مثل پنیر سفته؟!😕 . از دیالوگای محبوب این کتابم باید اشاره کنم به اونجایی که هانا به مادرش لیزا می گفت: خدا ما را حتی توی تاریکی هم می بینه!🙏🏻😔 . خوندن این کتاب به من یه آرزو هم داد و اون اینکه برم استرالیا و نهنگا و دلفینا را از نزدیک ببینم(بعضی وقتا شاید به بعضی از آرزوهامون نرسیم اما حسنش اینه که احساس زنده بودن می کنیم😉)😍🐳🐬 . خلاصه که اگه مثل من به دریا و اکوسیستم اطراف اون علاقه دارید خوندن این کتاب شدیدا بالشدید توصیه می شود. 0 11