یادداشت
1403/6/8
4.0
404
«کتابخانه نیمه شب و جستوجوی علت حسرتهای زندگی» قطعا برای همه ما پیش امده که حسرت انتخاب نکردن بعضی از موقعیت های زندگی را داشته باشیم. حتی با بیان جملاتی مثل: اگر فلان رشته را انتخاب میکرم. اگر با فلانی ازدواج میکرم. ای کاش فلان موقعیت شغلی را قبول میکردم. این را بیان میکنیم.😞 و همهی این کاشها و اگرها مثل موریانه میفته به تخته وجودمان و تا به خودمان بجنبیم می بینیم که از روح ما جز یک تکه چوب سوراخ سوراخ چیزی باقی نمانده. حالا ما اینجا به یک ناجی سوار بر اسب سفید احتیاج داریم که بیاد و با عصای سحرآمیزش دانهی این فکر را توی سرمان بکارد: _ که ای مرد حسابی یا که دخترخوب گیریم تموم این اگرها و ایکاشهات به بار نشست میتونی مطمئن باشی که واقعا نتیجه همونی میشه که میخواستی؟! و حداقل برای من این ناجی همان کتاب _کتابخانه نیمه شب _بود. کتابی که با ایجاد این سوال اساسی موجب شده یکبار دیگه تمام حسرتهام را از نو بازبینی کنم و از خودم بپرسم اگر شده بود واقعا همونی بود که میخاستم. پس چرا در مورد چیزی که از اون اطمینانی ندارم اینقدر ناراحت باشم پس بهتره بلند شوم و چیزی را بسازم که اختیارش را دارم. خواندن این کتاب را به اهل ایکاش و اگرها شدیدا توصیه میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.